| کد مطلب: ۱۳۸۱۰

جنگ با دشمن فرضی

مخالفان پان‏‌ایرانیسم دچار مغالطه پهلوان پنبه هستند

در سال‌های اخیر برخی از شخصیت‌ها و رسانه‌ها از خطر بزرگی در ایران کنونی پرده‌برداری کرده‌اند به نام «پان ایرانیسم» و براساس برساختن تصویری اغراق‌آمیز از این ایدئولوژی دیوسرشت نوظهور، مدعی شده‌اند که نه‌تنها این گرایش و گفتمان، برساخته‌ای جعلی در خدمت اهداف قدرت‌مدارانه برخی گروه‌های سیاسی است، بلکه از لحاظ علمی نیز به هیچ بنیاد قابل‌توجهی تکیه ندارد، بنابراین نقد و نفی آن از اوجب واجبات است. خیل عظیم و طیف وسیع افراد و جریان‌های سیاسی که در این زمینه به فعالیت مشغولند، نشان از این دارد که از نظر این ناقدان و نافیان، خطر آریایی‌گری بسی بیش از آن است که مقابله با آن دچار تعلل شود، بنابراین بهتر است هرچه زودتر دعاوی آن مورد بررسی قرار گیرد. لب کلام مخالفان پان‌ایرانیسم این است که باستان‌گرایان ایرانی در پی برساختن تصویری مخدوش و تحریف‌شده از ایران باستان هستند؛ تصویری که در آن نژاد آریایی با برخورداری از زبانی سره و پاکیزه، بر فلات ایران حکمروایی می‌کرده است و این دوران بهشت برینی در ایران‌زمین بوده است، خالی از تعصب، فقر و فساد و آکنده از عدل، خرد، شادی و رفاه. این روزگار خوش اما یک‌بار با هجوم اسکندر مقدونی و باری‌دیگر با حمله اعراب به این سرزمین اهورایی به‌سر آمده و جای خود را به مصیبت، بدبختی، استیلا، ازخودباختگی، خرافات و... داده است.

واقع امر اما آن است که هرچه صدای این مخالفان پان‌ایرانیسم بلندتر می‌شود، ابهام‌ها نیز فزونی می‌گیرد. از برخی صداهای پراکنده در فضاهای مجازی و افواه عمومی  که بگذریم، کمتر دانشمند و پژوهشگر جدی در حوزه تاریخ ایران به‌خصوص تاریخ ایران باستان به چنین نکاتی که مخالفان پان‌ایرانیسم بدان‌ها اشاره می‌کنند، اعتقاد دارد و این طرز مواجهه مخالفان پان‌ایرانیسم با آن، بیشتر شبیه نزاع با دشمنی فرضی است. منظورم این است که بله، کسانی هستند که از اهمیت و حتی برتری تمدن ایران باستان بر بسیاری از دیگر تمدن‌های بشری تاکید می‌کنند اما حتی همان دسته نیز نه طرفدار نژادپرستی آریایی هستند، نه هوادار زبان سره. از این منظر می‌توان مدعی شد که مخالفان چیزی به نام پان‌ایرانیسم که برخی از نکات مندرج در متن‌های آنها نشان می‌دهد به‌طور کلی نگاهی منفی به تجربه تمدن ایران باستان دارند، دچار مغالطه پهلوان پنبه می‌شوند و در عوض ارائه تقریری دقیق از  گزاره‌های مورد پذیرش علمی در  میان ایران‌شناسان، تصویری فوق‌العاده شاذ از ایران‌پرستان ارائه می‌دهند که البته نقد و انکار آن نیز امری دشوار نیست؛ کمااینکه نقد نوشته‌های کسانی چون میرزاآقاخان کرمانی و فتحعلی آخوندزاده دیرزمانی است در ایران به دست بسیاری از همان طرفداران تمدن ایران باستان صورت گرفته است و  اندک هستند کسانی که بکوشند با توسل به مباحثی نظیر آنچه شوونیست‌ها و نژادپرستان مطرح بکنند، درصدد دفاع از تجربه ایران باستان برآیند.

تکرار تجربه نئولیبرالیسم در ایران

دلیل چنین احترازی هم البته روشن است. تمدن ایران باستان و تجربه‌ بی‌بدیلی که فرهنگ ایرانی به‌خصوص در حوزه حکمرانی سیاسی به‌ویژه در ادوار نخستین حکومت هخامنشیان (کوروش کبیر و داریوش کبیر) از خود بروز داد و بعدتر در ادواری از حکومت اشکانیان و ساسانیان نیز تکرار شد، چندان به‌طور مکرر در انواع منابع ذکر شده و مورد تحسین ناظران خارجی قرار گرفته است که نیازی به خیال‌بافی و دروغ‌پردازی در این زمینه نیست. برای نمونه وقتی به بحث اختلاط فرهنگی می‌رسیم، هم تجربه عینی تاریخی، هم شواهد و اسناد نشان می‌دهد که آنچه مایه قوت و قدرت ایران‌زمین بوده است، موقعیت ویژه ژئوپلیتیک آن در مرکز جهان و توانش ذهنی بالای آن در بهره‌مندی و تعامل با سایر اقوام و فرهنگ‌ها بوده است. وقتی کسی چون کوروش کبیر اعتقادی به پاکسازی نژادی و زبانی نداشت و در حکمرانی سیاسی پیشرفته خود، الگویی از «وحدت در کثرت» را برجای گذاشت که طی آن، اقوام و فرهنگ‌های دیگر می‌توانستند از آزادی عقیده برخوردار باشند، چه لزومی دارد مخالفان ایران باستان با اتکا به چند گزاره جنبی از جانب برخی نویسندگان نه‌چندان مشهور، مدام بر طبل نژادپرستی و ناسیونالیسم افراطی در ایران باستان بکوبند؟ چنین چیزی بیشتر شبیه مضحکه‌ای است که برخی مخالفان لیبرالیسم و سرمایه‌داری در ایران بر سر مفهوم «نئولیبرالیسم» آورده‌اند و هر مشکلی را در این مملکت بدان ارجاع می‌دهند تا شاید از این طریق بتوانند محبوبیتی برای خود کسب کنند.

 

ایران باستان تجربه‌ای بی‌بدیل در تاریخ جهان

جز این، اما ذکر برخی نکات نیز در تلطیف آنچه بر تمدن ایرانی در خلال تهاجم‌های خارجی گذشت، عاری از دقت است. ایرانیان چه بپسندیم و چه نپسندیم، الگوی برتر حکمرانی در جهان باستان بودند. رقیب عمده آنها یا حکومت‌های غارتگر و سلطه‌گری بودند که اتباع خود و مردمان سایر مناطق را زیر یوغ بردگی می‌کشاندند یا دموکراسی آتنی که البته فقط در محدوده دولت‌شهر یونانی امکان تحقق داشت و حتی شاید بتوان امپراطوری کوروش را شکلی تعدیل‌شده از آن در سطح جهانی دانست. این تمدن برتر اما در مواجهه با حملات نظامی بدان از پای درآمد. دلیل عمده این شکست‌ها نیز البته فساد درونی تمدن بود، اما این فساد درونی دلیل موجهی برای تبرئه فقر نظری مهاجمان نیست. لااقل تا آنجا که به تجربه سیاست و حکمرانی بازمی‌گردد، ایرانیان نخستین دولت را در تاریخ بنا نهادند و شکل حکومت آنها برای بسیاری از اقوام، جذابیت فراوان داشت. الگوی مهاجمان به ایران اما یا تقلیدی ناقص از آن امپراطوری بود یا در اساس شکلی قبیله‌ای و اولیه داشت و امکان رقابتی نهادی و ساختاری با آن را نداشت. به همین دلیل نیز اندکی پس از استیلای مهاجمان، با وجود برخی تعاملات فرهنگی و آیینی که همانطور که پیش‌تر ذکر شد، نه نشانه ضعف تمدن ایرانی که خصوصیت آن در مواجهه با سایر فرهنگ‌ها بود و از تساهل روحیه و ذهنیت ایرانی حکایت داشت، ساختارهای ایرانی در حوزه سیاسی و فرهنگی بازتولید شدند و بسیاری از مهاجمان ناچار از اقتدا بدان‌ها شدند. چنین تبعیتی ناشی از فقدانی بود که در حوزه تمدنی مهاجمان وجود داشت و البته باید بدان‌ها نیز تا آنجا که در برابر این تعامل فرهنگی مقابله نکردند، درود فرستاد، زیرا آنها نیز با پذیرش آیین‌های صحیح فرهنگی و حکمرانی سیاسی، به خود و بشریت خدمت کردند.  با این همه، گاه نیز آنان الگوهای ایرانی را قلب کردند و از آن بهانه‌ای برای استبداد و تغلب جستند. مخلص کلام، پان‌ایرانیسم هم که نباشد، ایران یکی از تمدن‌های برتر جهان باستان بود و این امر را می‌توان در شیوه پیشرفته حکمرانی سیاسی، تساهل فرهنگی، رفاه اقتصادی و شادی جمعی مردمان آن بازجست. مهاجمان به ایران اما در تصرف نظامی ایران نتوانستند چنین تجربه‌ای را تکرار کنند. این امر البته ربطی ـ برای نمونه به آیین اسلام ـ ندارد، همانطور که مسلمانی اعرابی که ایران را فتح کردند، چندان به اسلام ارتباط نداشت و طرفه اینکه مخالفت‌های عمده‌ای نیز که برای نمونه با نژادپرستی ضد اسلامی اموی و برتری عرب بر عجم نزد ایشان روی داد، با مشارکت ایرانیان به وقوع پیوست و بعدتر نیز ایرانیان آنچنان خدماتی در حوزه تمدن اسلامی به بشریت کردند که مایه رشک همگان است. از این منظر شاید «اسلام ایرانی» که برخی از اعراب ضدایرانی، آن را تحریف اسلام قلمداد می‌کردند، با صورت مثالی اسلام قرابت بیشتری داشت.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی