شما بیاخلاقید!
به گمانم تعصب را میفهمم، کینه و انتقام را میفهمم، ریاکاری را هم میفهمم. اینها را هیچکس هیچکجا بهعنوان سجایای اخلاقی ذکر نکرده. بهخودیخود رذیلتهایی نکوهیدهاند. اما در بازیهای سیاسی انگار گریزی از آنها نیست. اما از زمان روی کار آمدن دولت جدید و بهتبعآن خانهتکانی و پالایش (یا آلایش) رسانههای دولتی، تمام ژورنالهای حاکی دولت را رصد میکنم و میبینم رویکردشان نهفقط تعصب، نهفقط کینه و انتقام، نهفقط ریاکاری، که بیاخلاقی محض است و هیچ نمیفهمم چگونه میتوان داعیهی معنویت، دینداری و مسلمانی داشت و چنین بیاخلاق بود. از دیدن تیترها و خواندن مطالب نشریاتی که پیوندی اقتصادی و سیاسی با دولت حاکم دارند، به حقیقت میشود فهمید که سطح و ارزش روزنامهنگاری و اخلاق ژورنالیسم تا چه حد دچار تنزل شده است. من اصلاً بحث اینجناح و آنجناح مد نظرم نیست. نمیگویم رسانهها در دولتهای منبعث از جناحی دیگر معصوم بودند و هیچ رویکرد هوادارانه نداشتند. اما دستکم استدلالی، انصافی، منطقی، چیزی در میان بود. این لجاجت کودکانه و کورکورانه در دستاوردسازی و پاکیزه و سراسر فضیلتبودن کابینه فعلی، این تطهیر بیمعنای دولت و دولتمردان، این حمایت نادادگرانه از هر کنش و هر تصمیم دولت، باورپذیر نیست. فقط در طنزهای اغراقآمیز میتوان چنین نمونههایی یافت. جاهایی مثل داستان «چگونه یک روزنامهنگار حوزهی کشاورزی شدم» از مارک تواین، یا داستان «شیکپوش» از بزرگ علوی یا فیلمهای دهه 60 خودمان که ضدقهرمانش شاه و ساواک بودند و ابلهانه میکوشیدند واقعیتهای جامعه را دگرگون جلوه دهند. آخر مگر شما روزنامهنگار نیستید؟ اصلاً روزنامهنگاری پیشکشتان (چون قطعًا روزنامهنگار نیستید. روزنامهنگار چپ باشد یا راست، رادیکال باشد یا محافظهکار، نمیتواند تا این حد از واقعیت جامعهاش گسیخته باشد و دروغ را حقیقتنمایی کند)، ولی به ادعای خودتان انسان و خداپرست که هستید. مگر میشود اینهمه کاستی را امتیاز جلوه داد و اینهمه واقعیتهایی که حتی کمهوشترین افراد جامعه قادر به درک و احساساش هستند و اینهمه تصمیم نابخردانه و شکستهای دیپلماتیک را بهعنوان شاهکار، استراتژی و کامیابی دولت به مردم غالب کرد؟ مگر میشود لقب روزنامه و روزنامهنگار را یدک کشید و آنوقت کاری ارائه داد که سفارشیترین بولتنهای تبلیغاتی درونسازمانی هم در برابرش روسفید و منصف جلوه کنند؟
چندان نگذشته از سالگرد پیروزی انقلاب 57. مگر خودتان اینهمه روی دروغپردازیهای رسانههای وابسته به سیستم آن روزگار در مستندها، گزارشها و کتابهای دستی مانور ندادید طی این سالها؟ حالا چهشده که خودتان همان رویه را در نظر گرفتهاید؟ یعنی شعور جامعه را اینقدر پایین تخمین زدهاید که گمان میکنید این حرفها باورش میشود و از اساس اعتنایی به آنها دارد؟ مگر که تصمیم داشته باشید وضعیتی اسکیزوفرنیک ایجاد کنید؛ نوعی گسیخت کامل از واقعیت که ژورنال را که قرار است آیینه صادقی باشد برای بازتاب تصویر جامعه، بدل کنید به آیینهای که به فراخور منفعت دولت کوژ و کاو شود و تصویری از اساس بیارتباط به واقعیت جامعه را بازتاب دهد؛ بیشکوهها را باشکوه جلوه دهد، شکستها را پیروزی، فقدانها را دارایی، بنبستها را بزرگراه و بیدادها را عدالت جلوه دهد. بههرحال بهقول مشترک آن سرود انقلابی و حضرت حافظ، طی شود این روزگار و باز بهقول نیما یوشیج، آن که غربال دارد از پشت سر خواهد آمد و بالاخره تاریخی در کار خواهد بود و ما را قضاوت خواهد کرد و هرچند قضاوتش ممکن است در زمان غیاب ما باشد و دیگر بهدرد دنیا و آخرتمان نخورد، اما تصویری از یک دوران را ثبت خواهد کرد در مطبوعات این مملکت، که مایه حیرت و اشمئزاز آیندگان خواهد بود.
صاحبان این قلمها، این انگشتانی که هر روز دکمههای کیبورد را لمس میکنند و کلمه، جمله، خبر و گزارش مینویسند، آیا با مفهوم وجدان، با ارزش آدمیان و شهروندان یک جامعه آشنایند؟ بعید است آشنا نباشند. شاید آن فرشتهای که مومنان میگویند بر شانه راست مینشیند، اعمال خیر را مینویسد و امر اخلاقی را مورد تشویق قرار میدهد، گزینه «سایلنت» دارد و عجالتاً بیصدایش کردهاند تا مزاحم منافع سیاسیشان نشود. دیگر طبق ادبیات، فرمایشها، باورها و داعیههای خودشان بنشینند و حساب و کتاب کنند که دارند چهچیزی را با چهچیزی تاخت میزنند و در محکمههای عدل انسانی و الهینامه اعمالشان چه خواهد بود. شما بیاخلاقید! بیاخلاق محض! و بیچاره روزنامه... و بیچاره روزنامهنگاری...