قافله سالار
دین و اخلاق از اموری است که تمام وجوه حیات معنوی انسان را پوشش میدهد و از سطحیترین لایههای زندگی گرفته تا عمیقترین جنبههای روح و جان آدمی نفوذ دارد و میتوان در پرتو این دو نهاد اختصاصی انسانی سعادت حقیقی و کمال نهایی را به چنگ آورد. ازاینرو دین و اخلاق دغدغه بسیاری از انسانها در درازای تاریخ فرزندان آدم در روی زمین بوده و هست. تاریخ پرفرازونشیب جوامع انسانی، در لابهلای خود از انسانهای بزرگی سخن میگوید که جان در راه اعتلای این دو نهاد ارزشمند و باشکوه گذاشتهاند.
دین اسلام، بهعنوان آخرین دین، خودش را یک مکتب جهانشمول، همهجانبه و غنی معرفی کرده که میتواند تأمینکننده تمام ابزارهای رشد و اعتلای انسانها باشد. در نگرش اسلام، به فعلیت رسیدن تمام قوای انسانی، تنها در سایه تخلق به اخلاق الهی است که صورت خواهد پذیرفت و پیامبر(ص)، بهعنوان رسول این دین، خود متخلق به این اخلاق است و هدف از بعثتاش را تکمیلکننده اخلاق نیکو برشمرده است.
اینکه مبنا و اصول اساسی تربیت اخلاقی پیامبر(ص) و روشهای ایشان و اهل بیتشان برای تحقق اخلاق نیکو و رابطه دین و اخلاق چیست، موضوع قابل بحثی است که این مقاله متکفل پرداخت بدان است.
ضرورت بازگشت به اخلاق
1 |
با وجود اهمیت دین و اخلاق و همراهی این دو در دورههای مختلف تاریخ و تأثیر انکارناپذیر آنها در تعالی انسانها، در تاریخ مغربزمین اتفاقاتی افتاده که بحث از نسبت دین و اخلاق بهصورت جدی مورد پرسش قرار گیرد و متفکران در مورد ربط و نسبت این دو به تأمل بنشینند. حاصل این تأملورزیها، پیریزی نظریههایی در این باب است. البته مراد این نیست که این پرسش در گذشته مطرح نبوده یا در دنیای غرب مطرح نشده است، بلکه مراد این است که نگرش متفاوت به این مسئله متأثر از تحولاتی است که پس از رنسانس در غرب اتفاق افتاده است.
2 |
انسانها، چه به یک دین خاص باور داشته باشند و چه نه، همواره محتاج تربیت اخلاقیاند. این تربیت در عصر حاضر، بهشدت مغفول مانده و نشانههای انحطاط اخلاقی در سرتاسر جوامع بشری هویدا شده است. پیشرفت فناوری و سرعت ارتباطات در عصر کنونی، سرعت سیر و گسترش مفاسد اخلاقی را نیز بهطور کامل تحتتأثیر خودش قرار داده و مرزهای فساد اخلاقی به نسبت دورههای پیش از خود، با سرعت باورنکردنیای در حال شکستهشدن است. در دسترس بودن اطلاعات، سبب نفوذ اخلاقیات منحط در اقصینقاط جهان شده و آنچه میتواند وضعیت سقوط اخلاقی را بیشازپیش بغرنج کند، بیاعتنایی مربیان تربیتی و اخلاقی به نیازهای اخلاقی جوامع است. پیشرفتهای چشمگیر عرصه علوم تجربی و فناوریهای اطلاعاتی، نسل جدید را بهشدت نسبت به ارزشهای اخلاقی و فضایل انسانی بیاعتنا کرده و همین امر، ضرورت ورود متفکران تعلیم و تربیت به این عرصه را بهخوبی روشن میکند.
3 |
از زاویه دید برخی متفکران، انسان امروزی، گویی که به تکامل قوای تکوینی و نیروهای طبیعی در وجود خودش بسنده کرده باشد، جایگاه ویژه خود در جهان هستی و روح الهی دمیدهشده در وجود خودش را از یاد برده است. او در شرایط کنونی، غالباً برای دستیابی به کمالات مورد نظرش، فقط از وجود نیروی عقل، اراده و اختیار بهره میبرد و در نظر نمیگیرد که برای به فعلیت رساندن تمام کمالات بالقوه وجودیاش، علاوه بر نیروهای ذکرشده، بهشدت به عنصر تشریع نیز نیازمند است.
مکاتب مختلف، ازاینرو که دیدگاه و توانایی محدودی دارند و انسان را کمتر از آن چیزی در نظر میگیرند که ظرفیتش را دارد، برنامه جدی و کاملی نیز برای رشد و تعالی او ندارند، اما نگرش دینی، به این دلیل که برآورنده نیاز تشریعی انسان نیز هست، این قابلیت را دارد که به تمام شایستگیها و کمالهای انسانی توجه کند.
4 |
باتوجه به پیچیدگی تأثیر دوجانبه تفکر دینی و تفکر اخلاقی، نقد و بررسی این رابطه از دریچه چشم فیلسوفان مختلف، راه را برای آشنایی بیشتر با زوایای این بحث هموار میسازد. فیلسوفان مغربزمین در تاریخ اندیشه، رویکردهای مختلفی به رابطه دین و اخلاق داشتهاند. در یک نگاه کلان به دو رویکرد میتوان اشاره کرد؛ نخست اینکه دین، بنیانگذار اخلاق است؛ بنابراین هرچه را دین به آن امر کند، خیر و هرچه را که از آن نهی کند، شر است. رویکرد دوم عقل بشری را پایگاهی برای اخلاق میداند.
با نگاهی به متفکران یونان باستان مانند افلاطون و ارسطو درمییابیم که در نگاه آنها، اخلاق به خودی خود مستقل از دین است. پس از دوره یونان باستان، در قرون وسطی نیز شاهد اهمیت رابطه دین و اخلاق و تقابل دو نگاه هستیم. در یک طرف اردوگاه فیلسوفان و الهیدانانی مانند «آگوستین» و «آنسلم قدیس» را داریم که اخلاق را مبتنی بر دین میدانستند و در دیگر سو، شخصی مانند «آکویناس» وجود دارد که در نظرش اخلاق مستقل از دین است. اما در دوره پس از روشنگری و بعد از آن یعنی دوره مدرن، با پیشرفت چشمگیر علمی در گسترههای گوناگون، همچنین تحولی بنیادین در پارهای از مسائل اجتماعی و اقتصادی، شرایط به گونهای دیگر رقم خورد. تعارضهای جدیدی میان علم، اخلاق و دین شکل گرفت و رویکردهایی جدید به رابطه دین و اخلاق پدید آمد. بنابراین در آستانه سده بیستویکم، جهان در شرایطی جدید واقع شد؛ از سویی دیدگاههایی افراطی در نقد دین و اخلاق فزونی گرفت و از طرفی پارهای از فیلسوفان غربی و مسلمان سخن از بازگشت به اخلاق بر زبان آوردند. بحث از رابطه میان اخلاق و دین در فرهنگ اسلامی نیز سابقهای کهن دارد. درگیریهای کلامی اشاعره و معتزله در باب عقلی یا نقلیبودن حسن و قبح نمونهای تاریخی برای این موضوع است.
پیامبر؛ الگوی تمامقد اخلاقی
انسان موجودی است که برای به ظهور رساندن تمام جنبههای وجودی خود، نیاز دارد در تمام ابعاد تربیتی به اعتلا رسیده باشد. این ابعاد ازجمله بُعدهای عقلانی، اجتماعی، جسمانی و اخلاقی، زمانی بشر را به نهایت کمال خواهند رساند که درنهایتِ توازن با یکدیگر باشند. اما دراینبین، بُعد اخلاقی بهعنوان مهمترین جنبه، میتواند با بود و نبود خود، تعیینکننده ارزش یا بیارزشیِ ابعاد دیگر باشد. دین اسلام (همچون سایر ادیان) برخلاف مکاتب بشری، به ارزش «الگو داشتن» برای تربیت واقف است و برهمیناساس است که برای ترسیم و تصویر نهایتِ ظرفیت انسانی، به یک مورد عملی و عینی، بهعنوان پیامبر(ص) اشاره میکند. پیامبر اکرم(ص)، به گواه کتاب آسمانی قرآن، آنچه از گفتار و سیرهاش بر جای مانده و به استناد تربیتیافتگان مکتباش، تمام کرامتهای اخلاقی را در گفتار و رفتار به منصه ظهور رسانده و بهعنوان وجود عینیتیافته تمام آیات الهی، مناسبترین الگو برای بشر است.
به استناد قرآن، خدای متعال با برانگیختن پیامبر اکرم(ص)، بر مؤمنان منت گذاشته، زیرا ایشان تلاوتکننده آیات الهی، تزکیهکننده نفوس و آموزنده کتاب و حکمت است. تحلیل جزئی این موضوع، بهوضوح نشان میدهد که منتگذاری خدای متعال (بهعنوان تنها منتی که در ازای تمام نعمتهایش بر انسان گذاشته است)، نه از باب منتگذاشتن، بلکه فقط از جهت بیان اهمیت مسئله است که توجیه میشود. پیامبر اکرم(ص)، بهعنوان کسی که تربیتکننده و سازنده نفوس انسانی و الگوی اخلاقی بشریت است، مورد اشاره اکید خدای متعال قرار گرفته و همین اشاره میتواند پرده از اهمیت مسئله تربیت اخلاقی و سازندگی روحی انسان بردارد.
بررسی عملکرد تربیتی پیامبر(ص)، بیش از هر چیز در تحلیل وضعیت و موقعیت تربیتیافتگان مکتب ایشان، امکانپذیر است. پیامبر اکرم(ص) با وجود تمام محدودیتهایی که در امکانات آن دوران از حیات بشری وجود داشته (محدودیت از نظر شیوههای آموزشی و معلمان تربیتی)، توانسته تمام آموزههای اخلاقی آیات قرآن را به شاگردان مکتب خود، بر حسب ظرفیت بیاموزد. این نتیجه درخشان، نشاندهنده عظمت و مهارت ایشان در امر تربیت و تعلیم اصول اخلاقی است و اهمیت الگوبرداری از سیره این حضرت را برای استخراج اصول و مبانی اخلاقی، بیش از پیش آشکار میکند.
مبانی اخلاقی سیره پیامبر(ص)
پیامبر اکرم(ص) بهمنظور از میان بردن رذیلتها و پرورش فضیلتهای اخلاقی، با برخی روشها به آموزش اصول و مبانی اخلاقی پرداختهاند و بهاینترتیب در جهت تربیت اخلاقی متربیان خود حرکت کردهاند. تمام این اصول بر مبنای باورمندی به خدای متعال شکل گرفتهاند، بنابراین ماهیتی توحیدی دارند؛ درنتیجه اصلاح حیات دنیوی و اخروی انسان، فقط در سایه اصلاح رابطه او با خدا و بهعبارتی، اصلاح اصول اخلاقی اوست که صورت میپذیرد و از همینجاست که چرایی این گفتار از پیامبر(ص) که فرمودهاند: «من مبعوث شدم تا اخلاق نیکو را تکمیل کنم»، آشکار میشود. تحقق اخلاق نیکو، همان اصلاح رابطه انسان با خدا و بهمنزله دمیدهشدن روح حیات در زندگی دنیوی و اخروی آدمی است.
تحلیل عمیق روشها و اصول تربیت اخلاقی پیامبر(ص)، نشان میدهد که ایشان ابتدا با تکیه بر ویژگیهای عمومی نوع انسان، سه مبنای کلی و خدشهناپذیر را برای تربیت اخلاقی تمام انسانها (و نه برخی از آنها) در نظر گرفتهاند، سپس از هر مبنا یک اصل (و درمجموع سه اصل) را بهعنوان قواعد کلی استخراج کردهاند که به کمک آن مربی بتواند در موقعیتهای پیچیده و جدید، تصمیمگیری روشنبینانهای داشته باشد و درنهایت نیز برای هر اصل، دو روش تربیتی (و درمجموع شش روش) تعریف کردهاند که به کمک آن استخراج دستورالعملهای جزئی برای اجرای تغییرات مطلوب امکانپذیر باشد. در ادامه و بهمنظور آشنایی کلی با رویه عملکرد تربیتی پیامبر(ص)، هر یک از این مبانی، اصول و روشها بهاختصار مورد بحث و بررسی قرار میگیرند.
مبنای اول
هماهنگی عقل و وحی
در سیره پیامبر(ص)، عقل و وحی مکمل یکدیگرند و هردو میتوانند در تشخیص ارزشها و فضایل اخلاقی و شناخت رذایل به انسان کمک کنند و دراینمیان، آنچه مهم است این است که نه عقل و نه وحی، هیچکدام بهتنهایی قادر به شناساندن راه حق از راه باطل نیستند و فقط با همراهی عقل و در شاگردی مکتب پیامبر(ص) (بهعنوان شرع) است که میتوان به این سعادت دست یافت. عقل و وحی درواقع همان دو حجت ظاهر و باطن هستند که هیچکدام نمیتوانند مستقل از دیگری در خدمت بشر قرار بگیرند و راه سعادت را به او نشان بدهند. عقل فقط اصول و قواعد کلی را استخراج میکند و برای شناسایی دستورهای جعلی و تقلبی، بهشدت به راهنمایی وحی نیاز دارد؛ یعنی برای اینکه بتواند مصداقهای قواعد کلی را پیدا کند و آنها را بر احوالات و اوضاع خاص تطبیق بدهد و قواعد جزئی را بهتفصیل استخراج کند، به وحی محتاج است. علاوه بر این، باید در نظر داشت که بهطور عمده عقل در مسائل نظری و وحی در مسائل عملی حامل اجرای ارزشهای اخلاقی هستند.
اصل اول
تفکر اخلاقی و تعبد اخلاقی در هم تنیده شدهاند
عقل با تقویت اندیشه اخلاقی، میتواند اصول کلی فضیلتها و رذیلتها را شناسایی کند، ولی از آنجایی که اصول نمیتوانند مشخصکننده تمام مصادیق فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی باشند، وحی با تقویت روحیه تعبد و تسلیم در برابر فرامین خدای متعال، قابلیت تشخیص تمام مصادیق و موقعیتهای خوب و بد را به انسان میدهد و بهاینترتیب، در سیره پیامبر(ص)، تعبدِ بدون درک و فهم اخلاقی، به خرافیگری و تحجر منجر خواهد شد و اندیشه اخلاقی بدون تعبد، نتیجهای جز لاابالیگری و گمراهی نخواهد داشت. بهاینترتیب، متربی به چیزهایی متعبد خواهد شد که هم از نظر عقل، هم از نظر شرع پسندیدهاند.
روش اول
تبیین ارزشها بهمنظور شکلگیری بصیرت اخلاقی
انسان بهطور ذاتی خواستار خوشبختی است و فقط بهدلیل جهل و نادانی در تشخیص است که به رذیلههای اخلاقی دچار میشود و به دام شقاوت میافتد. در سیره پیامبر(ص)، علاوه بر اینکه به رشد اندیشهها و گرایشهای صحیح اخلاقی توجه شده، به تقویت عادات مطلوب اخلاقی نیز، بهعنوان روشی برای تربیت اخلاقی توجه مبذول شده است.
روش دوم
مبارزه با هوای نفس
انسان بهطور ذاتی مایل به گرایشهای نفسانیای است که در او شکل گرفتهاند، هرچند این گرایشها با اصول اخلاقی در تضاد باشند. در سیره پیامبر(ص)، مربی با وادار کردن متربی به رفتارهای اخلاقی، بهتدریج خلقوخوی او را تغییر میدهد و جهت گرایشهای نفسانی او را با فضایل اخلاقی همسو میکند. بهاینترتیب متربی بهتدریج، بدون فشار عامل بیرونی، مایل به فضایل اخلاقی و گریزان از رذایل میشود.
مبنای دوم
هماهنگی دین و اخلاق
رابطه اخلاق و دین در سیره پیامبر(ص)، یک رابطه و پیوند ناگسستنی است. اخلاق و بهعبارتی فضایل و رذایل اخلاقی، همواره بهعنوان بخشی از دین مطرح است (زیرا دین علاوه بر بُعد اخلاقی، ابعاد فقهی، سیاسی و اعتقادی هم دارد) و دین نیز بهعنوان پایه و بنیاد اخلاق شناخته میشود، اما حقیقت این است که اخلاق همان دین است و هدف دین، چیزی جز تهذیب اخلاق نیست. درواقع اخلاق و دین به هیچعنوان منفک از یکدیگر نیستند؛ یعنی همانگونه که روح توحیدی در میان تمام آموزههای اخلاقی پیامبر(ص) جاری و ساری است، روح آموزههای اخلاقی نیز بر تمام اجزای دین او سایه انداخته است. یعنی همانطور که دین میتواند بهعنوان پشتوانه اخلاقیات، ضامن آنها باشد، اخلاقیات نیز بهعنوان یک حامی، حافظ دین هستند.
اصل دوم
تربیت اخلاقی و تربیت دینی در هم تنیده شدهاند
در سیره پیامبر(ص)، تربیت اخلاقی، هم نشأتگرفته از آموزههای دینی است، هم بهعنوان بخشی از تربیت دینی در نظر گرفته میشود. باتوجه به این معناست که پیامبر اکرم(ص) از عملکردهای اخلاقیای که دارد بهعنوان وظیفه دینی یاد میکند و بههیچعنوان آنها را چیزی مستقل و مجزا از دین نمیداند. بههمینترتیب میتوان تربیت اخلاقی در سیره این حضرت را همان تربیت دینی دانست که در ضمن تربیت دینی و نه جدای از آن، صورت میگیرد؛ تربیتی که بدون تربیت دینی عقیم است و نمیتواند ثمره لازم را داشته باشد.
روش اول
پاککردن محیط از مظاهر فساد
انسان بهطور ذاتی برای تأمین نیازهای خود، نیازمند ارتباط با محیط است و بهطور طبیعی از این محیط تأثیر میپذیرد. یعنی اگر محیط پیرامونیاش سالم و صالح باشد، به فضایل اخلاقی و اگر ناسالم و ناپاک باشد، به رذایل گرایش پیدا خواهد کرد. بهاینترتیب میتوان نتیجه گرفت که اگر محیط سالم نباشد، تربیت اخلاقی نیز امکانپذیر نخواهد بود. توجه به سیره پیامبر(ص) نشان میدهد که ایشان بهوسیله زدودن عوامل نامناسب و برطرفکردن موانع از محیط، درصدد فراهمکردن محیط مناسب برای تربیت اخلاقی بودهاند.
روش دوم
امر به معروف و نهی از منکر
انسان بهطور ذاتی درصدد تقلید از اطراف خود و در تلاش برای همرنگکردن خود با جامعه پیرامون خودش است. بهاینترتیب هرچه ارزشهای اخلاقی در یک جامعه، ظهور و بروز بیشتری داشته باشد و بهعبارتی جوِ اخلاقی بر جامعه حاکم باشد (نه بر مبنای اعمال فشار و زور، بلکه براساس رضایت و میل قلبی)، تربیت اخلاقی افراد نیز آسانتر و عمیقتر خواهد بود. برهمیناساس است که در سیره پیامبر(ص) مشاهده میشود ایشان پیوسته درصدد ایجاد یک فضای اخلاقی در جامعه بودهاند تا بهوسیله آن بتوانند فضایل و رذایل اخلاقی را در افراد درونی کنند.
مبنای سوم
هماهنگی حسن فعلی و حسن فاعلی
فعل اختیاری انسان، زمانی میتواند ارزش و فضیلت اخلاقی پیدا کند که از دو جزء حسن فعلی (صالحبودن عمل) و حسن فاعلی (صالحبودن انگیزه فاعل عمل)، برخوردار باشد. این دو جزء، با ارزشبخشیدن به عمل میتوانند در کمال انسان و بهعبارتی در تقرب او به خدای متعال نقش داشته باشند. این مهم در سیره پیامبر(ص) نیز اینگونه موردتوجه قرار گرفته که پیروی از فرامین خدای متعال، تنها راه دستیابی به سعادت، خوشبختی و کمال است. بهاینترتیب تمام فرامین الهی که تحت عنوان دین اسلام عنوان شدهاند (ازجمله دستورهای اخلاقی)، اگر باتوجه به حسن فعلی و حسن فاعلی صورت بگیرند، همگی در راستای سعادت و کمال انساناند و او را به خدا نزدیک میکنند.
اصل سوم
انگیزه و عمل در هم تنیده شدهاند
تمام اعمال در سیره پیامبر(ص) علاوه بر ظاهر آشکاری که دارند، از یک باطن نیز برخوردارند. برایناساس ارزش اعمال در این است که علاوه بر ظاهر خوب، از باطن نیکو هم برخوردار باشند. با این اوصاف، یک عمل ظاهری خوب که بدون روح و باطن نیکو صورت گرفته، درست بهاندازه یک عمل با روح خوب و نیکو که با ظاهر بد صورت گرفته، زشت و ناپسند است. جز این، باطن نسبت به ظاهر نقش پررنگتری در ارزشمندکردن عمل دارد و برهمیناساس است که در سیره پیامبر(ص)، بهشدت بر اصلاح نیت اشاره شده است.
روش اول
تحریک ایمان و تقویت دینی متربیان
انسان بهطور ذاتی نسبت به انجام عملی گرایش پیدا میکند که به آن ایمان و اعتقاد دارد. در سیره پیامبر(ص) بهکرات مشاهده میشود که با تحریک ایمان و باور متربیان، آنان را بهسمت انجام رفتارهای اخلاقی سوق داده یا از رفتارهای ضداخلاقی بازداشته است.
روش دوم
پرورش شوق به کسب فضیلت و ترک رذیلت
انسان بهطور ذاتی نسبت به انجام کاری که از آن سود میبرد، راغب است و از انجام کاری که موجب ضرر و زیانش میشود، گریزان است. در سیره پیامبر(ص)، مربی با پرورش گرایش متربی به کار نیک و ایجاد نفرت و کراهت در او نسبت به کار زشت، او را نسبت به انجام فعل اخلاقی صحیح مشتاق میکند و از ارتکاب افعال ناشایست بازمیدارد. درواقع سود و زیان، سرچشمه ایجاد میل و کراهت و درنتیجه مقدمه انجام فعل اخلاقی شایسته و ناشایسته میشوند.
اخلاق منهای دین؟
در دوران سنت، دین و اخلاق با هم زیستهاند، اما از دوره رنسانس در جهان غرب که بهتدریج نقش دین در صحنه روابط انسانی کمرنگ شد و تلاشهایی از برخی متفکران غربی در کنار نهادن دین از صحنه جامعه صورت گرفت، این پرسش اساسی مطرح شد که: «آیا طرد دین و جهانبینی دینی مستلزم کنار نهادن اخلاق هم هست یا اینکه اخلاق مبنایی مستقل از دین دارد که خاموشی چراغ و فروغ دین، چیزی از روشنایی اخلاق نمیکاهد؟» رویکردهای متفاوتی دراینزمینه وجود دارد که باید طبق آن به پاسخ سوال طرحشده پرداخت:
1- در این مقاله برای پاسخ به این پرسش، به مبنا و اصول اساسی تربیت اخلاقی پیامبر(ص) و روشهای ایشان پرداخته شد. تربیت اخلاقی در سیره پیامبر(ص)، با تکیه بر آموزش اصول و روشهای اخلاقی و پرورش فضایل اخلاقی صورت گرفته است. در این سیره، اخلاق و تربیت اخلاقی برآمده از باور به خدای متعال و کاملاً همهجانبه و چندبُعدی است و درنتیجه میتواند افرادی را پرورش دهد که قادرند درهرحال، وظیفه اخلاقی خودشان را تشخیص بدهند و در راستای آن عمل کنند. در مقام تبیین اخلاق مبتنی بر دین، باید گفت که ارائه یک نظام اخلاقی، تابع جهانبینی خاصی است که در آن نظام اخلاقی پذیرفته شده و میدانیم که طبق جهانبینی دینی، کمال انسان در رسیدن به خداوند و تقرب الیالله است؛ ازاینرو عملی اخلاقی خواهد بود که انسان را در رسیدن به این هدف یاری کند. طبیعی است که اگر هدف انسان رسیدن به خدا باشد، باید اخلاق او هم خدایی باشد و چه در اصل این اخلاق و چه در جزئیات آن از منبع وحیانی و الاهی بینیاز نخواهد بود.
2- اما برخلاف نگاه دینی، در جوامع غربی این بحث بهصورت گستردهای مطرح میشود و پیشینه تاریخی آن به تحولاتی برمیگردد که بعد از رنسانس اتفاق افتاد؛ چراکه تا قبل از رنسانس، دین رایج در آن دیار که همان مسیحیت بود، بر همه شئون زندگی مردم ازجمله علم، فرهنگ، اجتماع، اخلاق و سایر مسائل حاکم بود و با شکست کلیسا در صحنههای مختلف، مردم نیز از دین و گرایشهای دینی بیزار شدند و بهجای گرایش به خدا، گرایش به انسانمداری (اومانیسم) مطرح شد و کمکم این فکر بهوجود آمد که میتوان اخلاق را جدای از دین مطرح کرد. این فکر بهتدریج قوت گرفت تا در قرنهای اخیر بهطور رسمی اخلاق منهای خدا را مطرح کردند.