مخاطبان پیام محمد از سکون تا پویایی
پیامبر اسلام در گوشهای از بیابان حجاز و خارج از قلمرو دو تمدنِ آن روزگار یعنی امپراطوری ایران و روم شرقی مبعوث شد و از همین رو، پیامش به دلیل تفاوت با آیینهای رایج، تازگی خیرهکنندهای برای مخاطبانش داشت. در طول چهارده قرن گذشته، برداشتهای بسیار متنوع و بعضاً متضادی از پیام محمد(ص) شده است، اما فهم هر پیام یا متنی عمدتاً به پیشفرضهای ذهنی خودآگاه یا ناخودآگاه افراد از کسب معرفت درست و دقیق پیوند خورده است. آنها که نظام هستی و جایگاه و حقوق انسان در آن را امری ایستا و ساکن میپندارند، معمولاً در فهم درست متون و پیامهای دینی به ورطۀ افراط یا تفریط میغلتند و توانایی ارتباطگیری صحیح با آن متون را پیدا نمیکنند. افرادی با این نگرش، اگر ایمان آورند، ایمان و رفتارشان از جنس تحجر و تعصب و خشکی و خامی و سختگیری است و به اسم ایمان، زندگی را بر خود و دیگران سیاه و تلخ و تباه میکنند. قشر دیگری از این افراد که از درِ انکار وارد میشوند، اما انکار آنان نیز به همان اندازه متحجرانه و متعصبانه و سختگیرانه و خشکاندیشانه و خامطبعانه است و نهایتاً به اسم بیایمانی، ستیهندگی را در مقام عقل مینشانند و با نابردباری در برابر هر نوع اعتقاد و ایمانی، راه تساهل و تسامح در جامعۀ خود را سد میکنند.
در مقابل این دو دسته اما انسانهایی هستند که به تغییر و تحول دائمی در نظام آفرینش و روند رو به کمال و گسترش حقوق انسان واقفند و هر متنی را بنا به امور تغییرپذیر و تغییرناپذیر حیات بشری در طول تاریخ، تأویل و دریافت میکنند. اینگونه انسانها اگر ایمان آورند، ایمانشان از جنس فروتنی و آزاداندیشی و نوگرایی و «عافین عنالناس» است و تا سرحد توان زندگی را بر خویش و دیگران شیرین و دلپذیر و دوستداشتنی میکنند. این دسته از آدمیان اگر به انکار هم گرایش یابند، انکارشان همراه با سهلگیری و ادب و احترام است و عملاً سبب رواج فضای تعامل و گفتوگو و تسامح در جامعه میشود.
باری، مهمترین وجه تازگی پیام محمد(ص) وصف او از توحید یا وحدانیت خداوند است. پیش از او، پیام پیامبران و حکمای سامی و ایرانی و یونانی، بهصورت باور به چندخدایی یا شرک، اعتقاد به خدای قومی، ثنویت یا تثلیث فهم میشد، اما پیامبر اسلام منادی مفهومی از توحید شد که جای کمترین سوءتعبیری باقی نمیگذاشت. خدا یگانه و خالق و پرورشدهندۀ تمامیت هستی است و انسانها در خلقت از یک سرشت و مانند دندانههای شانه در برابر او یکساناند و در هر مقام و موقعیت اجتماعی و اقتصادی بیهرگونه واسطه با او رابطه و تماس میگیرند.
این مفهوم از توحید نهفقط بینهایت جذاب بود بلکه برای عدۀ بسیاری نقطۀ کانونی تفسیر دیگر شئون اسلام هم قرار گرفت. خاتمیت نبوت با بعثت پیامبر اسلام را هم به نظرم میتوان به تکمیل شدن مفهوم توحید در آیین او نسبت داد، زیرا بعد از آن، پیامی کاملتر و روشنتر از این قابل تصور نبود.
پدران و نیاکان ما نیز مجذوب همین پیام توحیدی شدند که از پشتیبانی امپراطوری حاکم بر خود دست شستند. ادعای اینکه نیاکان ما از ترس شمشیر جمع کوچکی عرب مسلمان تسلیم آنان شدند، به واقع تحقیر و تخفیف آنان است. به گفتۀ استاد فقید دکتر عبدالحسین زرینکوب: «آیا این پیروزی شگفتانگیز نابیوسیدهای که در جنگ با ایران بهرۀ عرب گشت و همۀ جهان را به عبرت و شگفتی افکند تأیید آسمانی بود؟ کسی که به نیروی غیبی اعتقاد میورزد درین باره شک ندارد، اما محقق کنجکاوی که برای هر امری علتی روشن میجوید، این گفته را باور نمیکند. اینقدر میتوان گفت که آنچه شکست ایرانیان را درین ماجرا سبب گشت خلل و فساد داخلی و نفاق و شقاق باطنی بود که بزرگان و سران ایران را به هم در انداخته بود و پیروزی و کامیابی تازیان نیز سببی جز وحدت و اتفاق و عشق و ایمان نداشت و این همه حاصل آیین تازهای بود که محمد مردم را بدان میخواند. این دعوی را از تحقیق در ماجرای این جنگها میتوان تأیید کرد.» (دو قرن سکوت، ص 42)
استاد زرینکوب در توضیح جنگ قادسیه از شگفتی رستم فرخزاد، سپهسالار ارتش ایران از گفتوگویش با نمایندگان سپاه عربهای مسلمان نیز به نقل از «تجاربالسلف» آورده است: «رستم یاران خود را گفت که این جماعت اعراب را در آنچه میگویند و مردم را به آن دعوت میکنند، حال از دو بیرون نباشد. یا صادق باشند و یا کاذب. اگر کاذب باشند، قومی که بر محافظت عهد و کتمانِ سّر تا این غایت بکوشند و از هیچکس از ایشان حرفی که مخالف دیگران باشد، نتوان شنود، در غایتِ حزم و شهادت باشند و اگر صادقند، در مقابل ایشان هیچکس تاب ندارد. لشکر عجم از این سخن به غایت گرفته شدند و بانگ برآوردند و گفتند این سخن بیش مگوی و از نوادری که از این مجهولان میشنوی متعجب مشو و بر محاربت ایشان تصمیم عزم واجب دار. رستم گفت: این سخن با شما نه به آن میگویم که به مقاتله با ایشان جازم نیستم بلکه شما را از حال ایشان تنبیه میکنم و سخنی که در دل من است با شما میگویم.» (همان، ص 58)
با پذیرش اسلام توسط نیاکان ما، فهمهایی از اسلام با هویت ما ایرانیان عجین شده است، همانطور که مسیحیت با هویت ملی اروپائیان و آمریکائیان و روسها و یونانیها و دهها ملت دیگر در جهان عجین شده است. از این رو ستیزهجویی با اسلامی که نیاکان ما قرنها با آن زیسته و با معارف آن تعامل برقرار کردهاند، تحت عنوان دفاع از هویت ملی ایرانی نهفقط نقض غرض که یک بازی سطحی و پوچ و بیسرانجام است.