مناظره یا نبرد نابرابر
این روزها مناظرههای زیادی برگزار میشود؛ هم در صداوسیما، هم در فضای مجازی. برخلاف دو انتخابات قبلی که فضای سیاسی کاملاً بسته بود ظاهراً در آستانه این انتخابات فضا به گونه دیگری است. خیلیها میگویند این اتفاقات همهاش برای تشویق مردم به رأیدادن است و نباید گول این ظواهر را خورد. البته که نباید هیچوقت پُز دموکراسی آنهایی را که به دموکراسی معتقد نیستند، تکمیل کرد اما باید با هوشمندی و درایت از هر فرصتی برای گفتن حرف حساب استفاده کرد. اینکه هم مراقب باشی دیگران از گرده تو بالا نروند، هم بتوانی حرفت را بزنی البته که کار دشواری است اما ما را برای همین کارهای دشوار آفریدهاند و اگر قرار بود ما به سهولت به آرزوهای دیر و دورمان برسیم که تا حالا هزار بار رسیده بودیم. بگذریم. در میان مناظرهها و گفتوگوهایی که این روزها دیدهام، مناظره آقای بیژن عبدالکریمی و آقای صادق زیباکلام بهنظرم جالبتر از بقیه آمد. دو طرف حرف تازهای برای گفتن نداشتند و تقریباً همه حرفهایشان را قبلاً شنیده بودیم اما نکته قابلتأمل در این گفتوگو، نحوه مواجهه این دو بزرگوار با یکدیگر بود و نتیجهای که میشد در پایان از آن حرفها گرفت. اگر گفتوگو را ندیدهاید و نشنیدهاید یا حوصله یکساعتونیم بحث و جدل را ندارید، من به شما خواهم گفت مختصر و مفید آن چیزی را که شنیدهام: آقای زیباکلام همه حرفش این بود که من سالهاست به دو دلیل از باخت تیمملی فوتبال ایران خوشحال میشوم؛ اول آنکه هروقت تیمملی میبَرَد، حاکمیت از این پیروزی استفاده ابزاری میکند و آن را به حساب خودش مینویسد و دوم اینکه ملت ما، ملت نژادپرستی است و این بردها به توهم ملت ما که معتقدند نژاد برترند و عربها، افغانها و ترکها را تحقیر میکنند، دامن میزند و آنها را متوهمتر میکند. آقای عبدالکریمی هم میگفت: این تیم، تیمملی ایران است، نه تیم جمهوری اسلامی ایران و کسی حق ندارد این تیم را از ما بگیرد. ما ـ یعنی مردم ـ نباید همهچیز را دودستی تقدیم حاکمیت بکنیم. ما نباید بگذاریم ملیت، دین و دیگر ارزشها برود توی دامن یک نظام سیاسی. ما معتقدیم هم مهسا امینی فرزند ماست، هم آن دختری که چادر بهسر دارد. آن کسی که میگوید جمع کنید و بروید، غلط میکند. این مملکت مال همه ایرانیهاست.
خب، بیتعارف من صددرصد طرف آقای عبدالکریمی بودم و در این مورد خاص، هستم. اما اشتباه آقای عبدالکریمی این بود که بیش از 10 مرتبه گفت، من طرفدار نظام نیستم و طرفدار مردمم. حتی گاهی از الفاظی درباره نظام استفاده کرد که من نمیتوانم اینجا بنویسم. یعنی من برای نوشتنش مشکلی ندارم اما دوستان قطعاً آن را چاپ نخواهند کرد. بااینحال و با تاکید چندین و چندباره آقای عبدالکریمی مبنی بر اینکه اصلاً گور پدر سیاست، اما حق را نباید نادیده گرفت و وارد بازیهایی شد که اهل سیاست برای ما تدارک دیدهاند. آقای زیباکلام، ایشان را به جانبداری و هواداری از نظام متهم کرد و گفت که عبدالکریمی برای دفاع از جمهوری اسلامی جلوی او نشسته است. اینها را گفتم تا بگویم ماجرای دوقطبی خیلیخیلی جدیتر از این حرفهاست. آنهایی که این بازی کثیف را تدارک دیدهاند اصلاً به سخنان شما گوش نمیدهند. شما اگر برای کودکان تکهتکه شده غزه دل بسوزانید، طرفدار جمهوری اسلامی هستید. شما اگر بگویید همه مردم از باحجاب و بیحجاب فرزندان این آب و خاکند و برادران و خواهران من و شما محسوب میشوند، مزدور نظامید. انگ هواداری از نظام هم خیلی چیز بدی نیست و بهنظرم هرچه باشد از انگ صهیونیست بودن بدتر نیست؛ اما هر انگی باعث میشود تا سخن شما درست شنیده نشود. چاره چیست؟ تنها چارهاش این است که یا خاموش بمانید و به حکمِ در زمان فتنه، شتر دوسالهای باش تا نه شیری برای دوشیدن داشته باشی و نه پشتی برای سواریدادن، وارد هیچ نزاعی نشوید یا اینکه اگر وارد نزاع شدید، دیگر از هیچ اتهامی هراس به دل راه مدهید. شما هرچقدر هم به طرف مقابلتان باج بدهید و برای خوشآمد او به جمهوری اسلامی بد و بیراه بگویید، بازهم متهمید به اینکه دارید مالهکشی میکنید. پیشنهاد من این است که در چنین مواردی به طرف مقابلتان احترام بگذارید اما بیخود و بیجهت به او امتیاز ندهید و در لاک دفاعی فرو نروید. با شهامت بگویید من چنین نظری دارم و اصلاً برایم مهم نیست تو یا دیگران، مرا به چهچیزی متهم میکنید. این نبرد نابرابر و ناجوانمردانه طوری طراحی شده که تو پیشاپیش بازی را باختهای؛ مگر اینکه به رنگ جماعت درآیی. برای شرکت در این نبرد باید زرهی از زخم و ملامت بر تن داشته باشی.