صداوسیما شعار میفروشد
ماجرای سه برابر شدن بودجه صداوسیما را لابد شما هم شنیدهاید. البته که کار از تعجب، حیرت و این حرفها گذشته. پاسخگویی هم که شوخی بیمزهای است که تکرارش حال همه را بد میکند اما برای خودمان میگوییم. یعنی با هم دردِ دل میکنیم. صداوسیما به کسی پاسخگو نیست. نباید هم باشد. اصلاً چه معنی دارد پاسخگویی؟ پاسخگویی متعلق به جایی است که در آن حق انتخاب، سندیکا، حزب و رسانههای آزاد وجود دارد. صداوسیما مثل خیلی چیزهای دیگر در این سرزمین آش کشک خاله است. بخوری و نخوری، ببینی و نبینی، هیچ فرقی نمیکند و باید هزینهاش را بدهی. فقط نکته جالب اینکه هر نهادی که در این سالها بیشتر شعار سادهزیستی، صرفهجویی و اقتصاد مقاومتی سر داده، از مواهب بیشتری برخوردار بوده. یعنی برای حفظ ظاهر هم که شده، نگفتند حداقل یکسری چیزها را رعایت کنیم. خیلی علنی و با اعتمادبهنفس بودجههایشان را افزایش میدهند و همچنان با صدای بلند، دم از عدالتطلبی و مبارزه با استکبار جهانی و مددرساندن به مظلومان جهان میزنند. حکایت غریبی است. آنچه محور و معیار است مثل تمام این سالها شعار است و لاغیر. اصلاً مهم نیست شما چقدر بریز و بپاش میکنید و پول بیتالمال را چگونه هدر میدهید و اصلاً خروجی تلاشهایتان از چه کیفیتی برخوردار است. خیر. مهم این است که خوب بلدید شعار بدهید یا نه. تنها معیار برای پیشرفت، برای باقیماندن و برای محبوبماندن، همین شعار است. هرکه بلد باشد بهتر شعار بدهد، توفیقات بیشتری کسب خواهد کرد؛ حالا چه رئیس فدراسیون فوتبال باشد، چه رئیس سازمان عریض و طویلی بهنام صداوسیما. چندروز پیش برنامه «به افق فلسطین»، شخصی را دعوت کرده بود تا از مظلومیت مردم بیپناه غزه سخن بگوید. دلم برای مردم غزه دوچندان کباب شد. آن بزرگوار که چندسالی بود توفیق زیارتش را از دست داده بودم، از حیث ظاهر 180درجه تغییر کرده بود. تا اینجایش نه به من که به هیچکس مربوط نیست. آدمیزاد است و دوست دارد و حق دارد تغییر کند، اما چیزی که جالب بود اینکه از آغاز برنامه شروع کرد به شعار دادن و اینکه، من چنین کردم و چنان و تا توانست با لحن طلبکارانه سعی کرد مشکل همه پروژههایی را که در این سالها بهنوعی نتوانسته بود به مرحله اجرا برساند، حل کند. مجری برنامه هم مدام تشویقش میکرد که بگو، نترس و ادامه بده. انگاری تلویزیون ملک شخصی آنهاست و هر کسی که پا در دایره شعار و دفاع از ارزشها گذاشته، حق دارد با هر لحنی، هر موضوعی را طرح کند. حتی یکبار مجری محترم نگفت دیگران هم حق دارند بیایند و درباره آنچه تو طرح میکنی، حرفهایشان را بزنند. دادگاه یکطرفهای برگزار شده بود و هرکس پروژههای آن بزرگوار را به مرحله اجرایی نرسانده بود، مقصر بود. بازیگر هم طوری صحبت میکرد کانه همه آنها که با طرحهای او مخالفت کرده بودند، ماموران مخفی موساد در ایرانند و از طرح مسائل ارزشی و عدالتخواهانه، جلوگیری میکنند. مخاطب بیخبر از همهجا هم احتمالاً چارهای نداشت جز آنکه آن حرفها را باور کند. مجری محترم حتی نگفت، شاید آن طرحها کیفیت لازم را نداشتند. همه کسانی که مانع اجرای آن برنامهها شده بودند، پیشاپیش محکوم بودند. چقدر دلم برای بچههای معصوم غزه سوخت. آنها در ظلمت، وحشت، محاصره، گرسنگی و تشنگی باید روزگار میگذراندند و اینجا دوست عزیزی در فکر این بود که چگونه میتواند طرحهای نیمهکاره و ناقصش را به انجام برساند. همه اینها هم بخورد توی سرشان، ایکاش در کنار آن حرفها که دو پول سیاه هم نمیارزید، دوکلمه حرفِحساب هم میشنیدیم. دریغ از یک کلمه حتی.
اینها را از باب مثال گفتم، اما در بقیه بخشهای صداوسیما هم اوضاع بر همین منوال است. نگویید بیانصافی میکنی. قطعاً در این سازمان عریض و طویل، آدمهای شریف و کاربلدی هم وجود دارند که دارند کارشان را بیاعتنا به این سیاستبازیها انجام میدهند و خوب هم انجام میدهند، اما آنچه در نظر بودجه تصویبکنندگان و بودجهدهندگان معیار است، همین مثالی است که زدم. شعاردادن و بهظاهر از ارزشهای مورد نظر دفاع کردن. اصلاً هم مهم نیست که آن شعارهای مثلاً در دفاع از سادهزیستی، هیچ ربطی به آگهیهای تلویزیونی که هجو عدالتطلبی و سادهزیستی است، ندارد. اصلاً هم مهم نیست که تلویزیون روزبهروز دارد از مخاطبانش کاسته میشود و اگر برنامهای به شبکههای مجازی راه پیدا نکند، کثیری از مردم اصلاً از ساختهشدن آن برنامهها مطلع نمیشوند. مهم این است که شعار، قیمت بالایی دارد و این را صداوسیماییهای جدید، خیلی خوب میدانند.