مردم آخرین مقصرند
از وقتی خبر متواریشدن صاحب کوروش کمپانی و تخلیه دفترش آمده است، عدهای، مردم یا همانهایی را که به سودای آیفون نصف قیمت بهسمت کوروش کمپانی رفتند، تخطئه میکنند. سادهترین کار هم همین است؛ اینکه بگوییم «شماها احمق بودید»، اینکه «فلان سلبریتی را پدر و مادرش هم گردن نمیگیرند، شما چطور به حرفش اعتماد کردید» و امثال چنین حرفهایی. بعد هم ژست بگیریم که ما از شما بیشتر میفهمیم و اسیر موج حرص و طمع نشدیم.
در وضعیتی که ۱۰۰ هزار نفر، فعلی را انجام دادهاند، واضح است که هرکه مقصر است، آن 100 هزار نفر نیستند. نام هزار نفر دیگر، مردم میشود و مردم در خلأ بهوجود نمیآیند. در کشوری که دولت بهمعنای عام آن، در تمام ساحتهای زندگی دخل و تصرف دارد، مردم حتماً کمترین تقصیر را دارند. چنین دولت بزرگ و عمیقی قطعاً خیلی پیشتر از اینها متوجه شده که یک پانزی بزرگ در بیخ گوشش در حال رخدادن است. پانزی، اصطلاحی است که به کلاهبرداریهایی مثل کوروش کمپانی گفته میشود؛ وعده سودهای بسیار زیاد، بدون کار و در سریعترین زمان. همانچیزی که کوروش کمپانی میگفت و گوشی آیفون را به نصف قیمت و حتی کمتر به دست مردم میرساند. بیخ گوش دولت، این اتفاق در حال رخدادن بود چراکه همان زمانی که بعضی چهرههای معروف در حال تبلیغ این شرکت بودند، متخصصانی هم داد میزدند که این جریان، کلاهبرداری است و حساب و کتابش با هم نمیخواند. این همان گربهنره و روباهمکاری است که پینوکیو را مجاب کردند سکه بکارد تا درخت سکه بردارد، اما گوش شنوایی نبود. نبود تا 2 هزار میلیارد پول جمع شد و روباه مکار، متواری شد.
دراینمیان آخرین کسانی که مستوجب ملامتاند، مردم مالباخته هستند. شما وقتی با مفهومی بهنام مردم و نه یک فرد سروکار دارید، یعنی یک برساخته اجتماعی، یعنی دیگر در هر وضعیتی این مردم، آخرین مسبب آن هستند. در جریان پانزی کوروش کمپانی، مسائل بسیاری دستبهدست هم میدهند که 100 هزار نفر را بهسمت هزینهکردن 20 میلیون تومانی میبرد. صاحب کوروش کمپانی هم این وضعیت را درک و نهایت استفاده خود را کرد و رفت.
وضعیتی که در آن دولت، واردکردن آیفون را ازسویی غیرمجاز میکند و آن را به مجرای قاچاق سوق میدهد؛ نه شرکت معتبر میتواند فروش آن را بهعهده بگیرد، نه نمایندگی معتبری دارد. وضعیتی که در آن جوان ایرانی ازسویی با شعار مرگ بر آمریکا، سادهزیستی و تحریم کالای آمریکایی روبهروست و ازسویدیگر مدام به او میگوید: «بدون آیفون یک چیزی کم داری و ناقصی». وقتی میبینید همان وکیل و وزیری که با شعار مرگ بر آمریکا به وزارت و وکالت رسیده، بچههایش در آمریکای شمالی هستند یا میخواهند بروند و با گوشی آیفون با بچههای مهاجرش صحبت میکند، میخواهید که جوان ایرانی سودای گوشی آیفون آمریکایی نداشته باشد؟ دراینمیان برخورداران که یا از نمایندگی دوبی و ترکیه گوشی خود را میخرند یا اینجا، نقد و بالفور تا ورژن جدیدش وارد میشود، قبلی را میدهند و جدید را میگیرند. آن جوانی سراغ کوروش کمپانی میرود که هم میخواهد آیفون داشته باشد، هم نمیتواند و بهترین طعمه میشود برای طماعی چون کوروش کمپانی یا آن مرد و زنی که به سودای کمی پول زیاد و سریع، در این بازار مکاره میخواهد از تورم عقب نیفتد و در موقعیت اجتماعیای نیست که اسم پانزی را شنیده باشد یا فضایی را برای سرمایهگذاری بشناسد. وقتی با مردم طرف هستیم و نه فرد، یعنی با جماعتی اینچنین طرفیم و نمیتوانیم بگوییم فلانی چون طماع و حریص بود، چنان کرد و چنین.
اما بعد از دولت، متهم اصلی آن چهرههای آشنا برای مردم هستند. همانها که حرص و آز را باید میان آنها پیگیری کرد. آنها که از مزایای مشهوربودن استفاده میکنند بیآنکه لحظهای به مسئولیت خود در برابر این شهرت بیاندیشند. تنظیمگر هم که دغدغههای دیگری دارد؛ اول اینکه خدایناکرده سلبریتی، عکس و مطلبی کمی با فاصله از چارچوبهایشان نداشته باشد و دیگر اینکه، چطور در درآمد اینان در شبکه اجتماعی که فیلترش کردند شریک شوند. نفس قانون، یعنی دفاع از مردم ضعیف در برابر ظلم. طبیعیاست که مردم با روایتهای دروغین و فنهای کلاهبرداری و استفاده از چهرههای معروف برای بسط این روایت، اسیر کلاهبرداری پانزی شوند اما طبیعی نیست دولتی که بهاسم قانون در همه ابعاد زندگی وجود دارد در برابر این وضعیت عینی پانزی و جرم مشهود، سوتزنان بگذرد تا کار از دست برود.