چکیدهای از مصاحبه حبیب لاجوردی با خداداد فرمانفرمائیان که بهتازگی فایل کامل آن از سوی دانشگاه هاروارد منتشر شده است
جفا به معمار توسعه
اگر دهه چهل و پنجاه شمسی قرن گذشته را دوران تثبیت و راهبری بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه در روند اجرایی دولت و کشور بدانیم، بدون شک نمیتوان از نام خداداد فرمانفرمائیان که در آن دوران حضور در هر دو این نهادهای اقتصادی را تجربه کرد، چشم پوشاند. هرچند او با دولتهای آن دوره به اختلاف خورد و از هر دو نهاد استعفا داد اما نقش او در تهیه برنامه توسعه بسیار مهم است.
او از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۹ رئیس بانک مرکزی بود اما با نخستوزیر وقت در زمینه طرح برنامه عمرانی به اختلاف خورد و استعفا داد. سپس به مدت دو سال به ریاست سازمان برنامه و بودجه رسید؛ در آنجا نیز با علی امینی، نخستوزیر به مشکل خورد و استعفا داد. فشار به او برای گرفتن اختیارات کامل بودجه و بیاثر کردن برنامههای توسعهای او سبب این استعفاها شد. او از لابیهایی با دربار میگوید که وزرا علیه او انجام دادند تا منافعشان تامین شود. فرمانفرمائیان که سابقه عضویت در شورایعالی پول و اعتبار و شورایعالی اقتصاد را داشت، از سال ۱۳۵۲ به صورت کامل خدمات دولتی را کنار گذاشت و ریاست هیئتمدیره بانک صنایع ایران را پذیرفت.
از استنفورد تا بانک مرکزی
سایت تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، بهتازگی نوار کامل مصاحبه مرحوم حبیب لاجوردی(مجری پروژه تاریخ شفاهی ایران) با مرحوم فرمانفرمائیان که نزدیک به ۴۲ سال پیش انجام شده بود را بهصورت کامل بر روی خروجی خود قرار داده که مرور آن نکات خاص و مهمی از روند اقتصادی آن دوره و آنچه که بر بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه گذشت و سرگذشت برنامهریزی برای توسعه در آن دوران را نشان میدهد.
اما خداداد فرمانفرمائیان که بود؟ او متولد سال ۱۳۰۷ در تهران بود. خداداد دوران دبیرستان را ابتدا در دبیرستان ایرانشهر و سپس دبیرستان البرز گذراند و پس از آن به بیروت فرستاده شد و آنجا در کالج وابسته به دانشگاه آمریکایی بیروت دیپلم خود را گرفت.
فرمانفرمائیان در سال ۱۹۴۷ (۱۳۲۵ ه.ش) به آمریکا رفت و در شهر گریلی، کلرادو و در دانشکده علوم تربیتی کلرادو مشغول به تحصیل شد. او پس از مدتی به دانشگاه استنفورد رفت. در استنفورد توانست مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشدش را اخذ کند. او در ادامه دکترای خود را از دانشگاه کلرادو گرفت. جالب آنکه پایاننامه دکترای او درباره «اثرات درآمد نفت و نحوه استفاده از آن در اقتصاد» بود؛ همان چیزی که در دهه پنجاه اقتصاد ایران را از ریل و روند عادی خارج کرد.
پس از تمام شدن دروس دوره دکترا در دانشگاه کلرادو، برای تدریس به دانشگاه براون رفت و دو سال در آنجا درس داد. در پاییز ۱۹۵۷ و پس از آنکه مدتی را بهعنوان پژوهشگر با دانشگاه هاروارد همکاری کرد، بهعنوان استاد در دانشگاه پرینستون مشغول به تدریس شد.
فرمانفرمائیان در سال 1333 به دعوت و اصرار ابوالحسن ابتهاج که قصد داشت دفتر اقتصادی سازمان برنامه را راهاندازی کند به ایران بازگشت و ریاست دفتر اقتصادی را بر عهده گرفت.
فرمانفرمائیان از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۹ ریاست بانک مرکزی را برعهده داشت و بعد از آن تا سال ۱۳۵۱ رئیس سازمان برنامه و بودجه ایران شد. او در این گفتوگوی بلند که ۱۶ نوار را شامل شده درباره این آشنایی گفته در سال ۱۹۵۷ (۱۳۳۵) آقای ابتهاج را ملاقات میکند و او «سرپرستی دفتر اقتصادی سازمان برنامه و بودجه» را پیشنهاد میکند.
فرمانفرمائیان در این مصاحبه گفته: «اما میدانید، وقتی به عقب برمیگردم، کل موضوع اینکه چه کسی باید رئیس دفتر اقتصادی باشد، واقعاً یک مسئله صفر و یکی نبود. من وارد سازمان شده بودم و آقای ابتهاج به من گفت: «ببین، من هیچ انتخابی ندارم. من مجبورم تو را بهعنوان رئیس موقت دفتر اقتصادی آزمایش کنم»، و من مشکلی با این نداشتم. ضمناً، پیش از آنکه عزم بازگشت به ایران کنم، آقای ابتهاج از من پرسیده بود: «شما چه کسی را بهعنوان معاون خود میخواهید؟» من گفتم دکتر رضا مقدم (دکترای اقتصاد از دانشگاه استنفورد) اگر بپذیرند. دکتر مقدم پذیرفته بود. او در زمان غیبت من در ایران، دست به کار راهاندازی دفتر اقتصادی زده بود.»
دفتر شروع به کار میکند اما در انتهای سال تنها ۱۴ نفر نیرو جذب میکنند چراکه به گفته او یافتن ایرانیهایی که اقتصاد خوانده باشند، دشوار بود: «من فیالواقع در پی کسانی میگشتم که نظریه قیمت، نظریه اشتغال، تجارت بینالملل، ریاضیات و اقتصادسنجی را یاد گرفته باشند. این چیزی بود که من در پیشینه آنها به دنبالش میگشتم، چراکه میخواستم آنها در درجه اول پایه خوبی در نظریه داشته باشند، پیش از آنکه بتوانند متخصص در توسعه باشند؛ من دنبال آماردان، آماردان خوب میگشتم. تا جایی که به یاد میآورم، هیچکس در آن زمان در بین تمام تحصیلکردههای اروپایی متقاضی شغل، آماردان نبود. این افراد بهترینهایی بودند که در آن ایام میتوانستیم بیابیم.»
ورود فرمانفرمائیان به سازمان برنامه و بودجه با میانههای اجرای دومین برنامه عمرانی که هفتساله بود یکی میشود که اتفاقاً با کمبود منابع مالی مواجه شده بود، آنها ناچار بودند نیازها را تخمین بزنند و این پول را از طریقی تامین کنند. او گفته: «کارمان در این زمان این بود که خودمان را بیشتر با ایران آشنا کنیم، که از اولویتهای بالا و مفروض بود و ما بهطور منظم، اعضای دفتر اقتصادی را برای بازدید از مناطق میفرستادیم و با مملکت آشنا میشدیم. نهفقط این، بلکه با برخی از ادارات برنامهریزی کشورهای همسایه، نظیر پاکستان، نظیر هند بهطور خاص و ترکیه، موافقتنامههایی داشتیم که اعضای دفتر اقتصادی را به آنجا بفرستیم، و به علاوه مشاوران خارجی به ایران بیایند، تا با تجربیات این کشورها آشنا شوند. با این حال برنامه بازدید از نواحی مختلف، شهرها و همچنین صنایع، طرحهای کشاورزی، برنامههای کشاورزی، توسعههای حوضه رودهای مختلف ایران بسیار بسیار گستردهتر بود. در این سفرها، اعضای دفتر میکوشیدند تمام اطلاعاتی را که میتوانستند گردآوری کنند تا پیشرفت برنامه عمرانی دوم و مقصدمان با توجه به برنامه عمرانی سوم را ارزیابی کنند.»
نفوذ غیرممکن در وزارت دارایی
فرمانفرمائیان اما در این گفتوگو اعتراف میکند که فلسفهای که آن زمان عمیقاً شیفتهاش بود، رشد اقتصادی بود اما ایرادات مبتنی بر توزیع عادلانه درآمد، برابری و اشتغال، جای مهمی در تفکر آنها نداشت. او در جایی از این مصاحبه میگوید: «ما تخمین زدیم که در طول برنامه دوم، ایران سالانه شش درصد رشد کرد که بسیار زیاد بود. حسب تجربههای قبلی، برای سومین برنامه عمرانی ما حدس زدیم که اقتصاد ایران میتواند با نرخ ثابت سالانه ۶ درصد بدون مشکل رشد کند. ما کنترل چندانی بر الگوی توزیع درآمد، که به عوامل دیگری غیر از تخصیص سرمایه بستگی داشت، نداشتیم. بهعنوان مثال، کل دستگاه مالیاتستانی و سیاست مالی و اداره آن عتیقه و اصلاحناپذیر بود و ما نتوانستیم نفوذ چندانی در آن داشته باشیم. ما هیچگاه نتوانستیم به آن سنگری که وزارت دارایی خوانده میشد، نفوذ کنیم.»
فرمانفرمائیان مدعی بود که اگر اختیار داشتند و اگر سیاست و اصلاحات پیشنهادی آنها پذیرفته میشد، توزیع درآمد را حتی در همان ابتدا بهبود میدادند.
او از دوران حضورش در دفتر اقتصادی سازمان برنامه و بودجه اینگونه یاد میکند: «به معنی کلمه ما یقیناً از آن زمانه جلوتر بودیم و چیزی جدای از روح آن زمان بودیم، ما فرای آن بودیم و میکوشیدیم همه را با خود بالا بکشیم. کل مفاهیم متنوع اصلاحات اداری مفاهیم اقتصادی نظیر -تولید ناخالص ملی، سرمایهگذاری، پساندازها، توزیع درآمد، ارتباط بینبخشی، نرخ رشد، تعدیل تراز پرداختها، تعدیل ساختاری، سیاست پولی، سیاست مالی و غیره- همه از دفتر اقتصادی نشأت گرفته بود تا تأثیری برگشتناپذیر بر تفکر ادارات دولتی و مقامات سیاسی بگذارد.»
درگیری و استعفای ابتهاج بر سر بودجه
در عمل اما سازمان برنامه و بودجه با دولتها به مشکل برخورد و به استعفای ابتهاج از این نهاد منجر شد. فرمانفرمائیان میگوید که کابینهها بخشی از تخصیصهای ثابت از درآمدهای نفتی که موافقت کرده بودند به این سازمان بدهند را کم میکردند و آنها را مجبور میکردند تا به استقراض خارجی دست بزنند و همین موجب شده بود تا مدیریت مشکلات مالی سازمان به سختی انجام شود: «خاطرم هست که شخصاً نزد آقای ابتهاج میرفتم و با وی درباره این مشکل سخن میگفتم. من گفتم: آقای ابتهاج شما نمیتوانید ادامه بدهید و سازمان برنامه را یکصدوسیزده میلیارد ریال متعهد کنید درحالیکه تنها مجاز به هزینهکرد هشتادوهفت میلیارد ریالید. به من نگاهی کرد و روی میز کوبید و گفت: کی میخواهی بفهمی اگر من این هزینهها را تعهد نکنم، کابینه این مبالغ را برمیدارد و در طرحهای نظامی تلف میکند؟ اما وجداناً میدانست که آنچه ما میگفتیم درست بود.»
فرمانفرمائیان در سالهای ابتدایی دهه چهل و در دولت علی امینی، قبل از تایید نهایی برنامه سوم برای آنکه مشکلات سازمان را کنترل کند پیشنهاد میدهد مسئولیت آمادهسازی و تقدیم کل بودجه حکومت، که هم شامل بودجه جاری و هم سرمایهای میشود به سازمان برنامه سپرده شود. او تایید این ایده را اینگونه بازگو کرده است: «من استدلال کردم که سازمان برنامه باید یکسری کنترلهای پایهای برای حصول اطمینان از اینکه برنامه اجرا شده است، داشته باشد و فارغ از این همه، بودجه یک کشور، بهخصوص یک کشور در حال توسعه، در تحلیل نهایی در واقع باید بیش از هر چیز دیگری بازتاب اهداف توسعه ملی کشور در دورههای یکساله باشد و هیچکس هم نباید بودجه جاری را از بودجه سرمایهای یا عمرانی جدا کند. به محض اینکه من این را گفتم، ایده مثل بمب ترکید، بمب بزرگی هم بود. پس من با نخستوزیر صحبت کردم، با او بحث کردم و او را پختم. من قبل از اینکه نخستوزیر شود، او را با این مفهوم آشنا کرده بودم، قبل از پذیرش سمت به او توصیه کرده بودم که رویکردی جدید اتخاذ کند. بعداً و البته به خاطر آقای بهنیا، وزیر دارایی، دکتر امینی نمیتوانست کار چندانی انجام دهد، اما خیلی زود پس از آنکه آقای بهنیا استعفا کرد، دکتر امینی وزارتخانه او را نگاه داشت و وزیر جدیدی منصوب نکرد، او براساس پیشنهاد من عمل کرد و به من دستور داد که یک قانون تحویل اختیار برای مجلس آماده کنم که انتقال کارویژه بودجهای فعلی از وزارت دارایی به سازمان برنامه را تأیید کند. او این عمل تعادلزایی را که من پیشنهاد کرده بودم، درک کرده بود و از من حمایت کرد.»
امینی به وعده خود عمل نکرد
به این شکل بودجه را نه وزارت دارایی بلکه سازمان برنامه و بودجه نوشت؛ هرچند امینی به وعده خود وفا نکرد و پیش از ارائه لایحه بودجهای که سازمان آن را تهیه کرده بود، جهانگیر آموزگار را بهعنوان وزیر دارایی معرفی کرد و او نیز با انتقال بودجه بهعنوان بخشی مهم از وزارتخانهاش موافقت نکرد، ایدهای که به گفته فرمانفرمائیان اینکه کارویژه بودجهای به سازمان برنامه بیاید و اجرای طرحها به وزارتخانهها برود، یکی از بزرگترین اقدامات اصلاحی مملکت بود.
او از سازمان استعفا میدهد چراکه معتقد بود اگر کل بودجه ملی در دست برنامهریزان باشد، آنها قادر به تدارک و مدیریت بودجه ملی به نحوی هستند که خودشان اجرای مناسب برنامه سوم را تضمین کنند.
مدتی نمیگذرد که فرمانفرمائیان به بانک مرکزی میرود و نایبرئیس آن میشود. او میگوید اولین درسی که مهدی سمیعی بهعنوان رئیس بانک مرکزی به او آموخت این بود: «گوش کن، سیاست در بانک مرکزی ایران موقوف». همین جمله باعث شد که فرمانفرمائیان که علاقهای نیز به جبهه ملی داشت در سه سال نخست حضورش در بانک مرکزی حتی به سفر خارجی نرود تا کارهای او شائبه سیاسی بودن نداشته باشد.
عبور از طعم تلخ سیاست تثبیت
به گفته او در ابتدای دهه چهل، زمانی بود که ایران طعم تلخ برنامه تثبیت را چشیده بود و کشور تلاش میکرد که از عمق رکود بیرون بیاید، یک رکود عمیق و آنها میخواستند یک سیاست جدید در بانک مرکزی داشته باشند. فرمانفرمائیان توصیه کرده بود که بهتر است نقش بانک مرکزی در دوره پسارکود تشویق گسترش فعالیتهای سرمایهگذارانه و توسعه باشد.
او نزدیک به ۶ سال بهعنوان قائممقام در بانک مرکزی بود و همه سیاستهای راجع به نرخ بهره، انبساط در عرضه پول، تراز پرداختها، اداره تبادل خارجی و غیره تحت نظارت مستقیم او صورت میگرفت. فرمانفرمائیان در قسمتی از گفتوگوی خود میگوید: «آهسته آهسته، سیاستهای ما منتج شد. کشور شروع به خروج از رکود کرد. ما به شدّت از تلاشهای توسعهای حمایت کردیم. اما باز هم، در زمان مناسب، ملتفت شدیم که اگر به سیاست پولی دقت نکنیم، قیمتها صعودی میشود. از سوی دیگر شروع به تسهیل مقررات ارزهای خارجیمان کردیم؛ همین که درآمدهای نفتی افزایش یافت و ذخایر ارز خارجی ما بهبود یافت، شروع به سادهسازی مقررات راجع به ارزهای خارجی کردیم. در طول این دوره بانک مرکزی شأنی بسیار عالی در حکومت و در عموم داشت. این دورهای از حمایت سازنده برای فعالیتهای توسعهای با ثبات قیمتها و تعادل در پرداختها بود.»
او البته مواجهه بانک مرکزی با دولت هویدا را به «جنگهای خونین در داخل حکومت» تعبیر میکند چراکه به گفته فرمانفرمائیان دولت همیشه تشنه نقدینگی بود و آنها بایستی از انجام بیچونوچرای این کار خودداری میکردند. در نهایت اما او رضایت خود را از این جنگ چنین توصیف میکند: «ما نمیتوانستیم همینطور درِ بانک مرکزی را باز کنیم. ما ممکن بود تأخیر ایجاد کنیم؛ ممکن بود مذاکره کنیم؛ ممکن بود مبارزه کنیم؛ ممکن بود رد کنیم؛ ممکن بود دعوا را به نزد شاه بکشانیم؛ میدانید که. آخرالامر، نسبتاً خوب انجامش داده بودیم. قیمتها سطحشان را حفظ کردند، ذخایر ارزهای خارجی به آهستگی رشد کردند و رشد اقتصادی ثابت حفظ شد.»
روش ایجاد بحران در شب آخر بودجه
زمانه میچرخد و با استعفای رئیس سازمان برنامه و بودجه، مهدی سمیعی از سوی نخستوزیر بهعنوان مدیرعامل این سازمان معرفی میشود و خداداد فرمانفرمائیان بعد از ۶ سال به ریاست بانک مرکزی میرسد. او میگوید در این روند تغییرات، اتفاق خاصی رخ نداد و فقط اتاق او عوض شد و امضای او روی پول مملکت نقش بست که در واقع یک روند معمول و روتین بود و در حقیقت هیچ تغییری در سیاست به وجود نیامد. سمیعی اما نزدیک به ۱۹ ماه بیشتر در سازمان برنامه و بودجه دوام نمیآورد چراکه به قول فرمانفرمائیان سازمان سیاسی شده و هر وزیری به آن حمله میکرد سمیعی نیز نمیتوانست با اعتبارات صرفاً به این خاطر که وزرا آن را میخواستند موافقت کند. در نهایت سمیعی باز به بانک مرکزی برمیگردد و فرمانفرمائیان به ریاست سازمان برنامه و بودجه میرسد.
او اما در آنجا با مشکلات جدیدی مانند بودجه نظامی مواجه میشود، فرمانفرمائیان در این باره گفته:
«یادم هست که خاتم فرمانده نیروی هوایی به من میگفت: «اینجا را ببین» (ایران ۶۰ اف۱۴ یا اف۱۸ سفارش داده بود) «اینها دارن میآن، از من توقع داری که از روی سقف منزلم بپرونمشون؟ من مجبورم سه یا چهار فرودگاه در سطح کشور داشته باشم. سه یا چهار فرودگاه برای اینها بساز. اگر من فرودگاه ساختم، من باید شهرکی برای اسکان افسرها، اسکان همافرها، اسکان سربازهایی که به این امور میپردازند، بسازم. پس تخصیص بده». هر کدام پرونده را نزد شاه ارائه میدادند و رسیدگی واقعی نزد شاه انجام میشد و فقط هم ارتش و شاید هم نخستوزیر در رسیدگیهای ابتدایی اجازه حضور داشتند. تأسفبرانگیز این بود که هر نیرویی جداگانه به شاه گزارش میداد. به عبارت دیگر هیچگونه هماهنگی مالی بین همه فعالیتهای نظامی وجود نداشت.»
او البته برای رهایی از این معضل به ابتکاری دست زده بود: «حکومت ممکن بود حقوق کارمندان معمولی را پنج درصد افزایش دهد و نخستوزیر دستورش را صادر میکرد. نظامیها به دفتر بودجه سازمان برنامه میآمدند و تقاضای افزایش ۱۵ درصدی داشتند چراکه توسط شاه تأیید شده بود. ما همچنین ترفندی برای آخرین شب رسیدگی به بودجه در کابینه پیدا کردیم که کل کسری را که هیچ منبع تأمین در دسترسی نداشت و میتوانست عامل یک بحران مالی شود، نشان میدادیم و کابینه و نخستوزیر را مجبور به توسل به شاه میکردیم تا برخی تقلیلها در بودجه نظامی را اجازه دهد. ما روش ایجاد بحران در شب آخر بودجه را ساخته بودیم، با نشان دادن اینکه کشاورزی هیچ چیزی ندارد و همه وزرا نزد شاه میرفتند و میگفتند: «ببین، پول نیست». من نزد شاه میرفتم و میگفتم: «قربان میل دارید من از کجا پول بیاورم؟ من پولی ندارم که به کشاورزی، به برق تخصیص بدهم».
اختلاف با هویدا و استعفا
در این شرایط بود که فرمانفرمائیان باید برنامه پنجم توسعه را مینوشت. او شروعِ نوشتن برنامه پنجم را اینگونه شرح میدهد: «در قضیه برنامه پنجم، ما احساس کردیم که مملکت آهسته آهسته شروع به ایجاد گرایشهای تورمی درونش کرده است. تخمین ما از تورم در طول برنامه پنجم، اگر میخواستیم برنامه پنجم را اجرا کنیم، در حدود ۸ درصد بود. البته این پیش از افزایش قیمت نفت بود. بنابراین ما چنین استدلالی ارائه کردیم که شاید ما باید کمتر خرج کنیم، ما باید نوع خاصی از هزینهها را کاهش دهیم و اینطور بگویم که به جای سرمایهگذاری بلندمدت، سراغ طرحهایی برویم با ثمردهی یا دوره جنینی کوتاهمدت که به این نحو بتوانیم جریان کالاها و خدمات را سریعتر از سایر گزینههایی که باید افزایش میدادیم، افزایش دهیم؛ و بنابراین فشار تورم را داخل سیستم کاهش دهیم.»
همین باعث شد تا با هویدا به اختلاف بخورد و در نهایت استعفا دهد. او ماجرا را اینگونه نقل میکند: «در طول روز هویدا به من زنگ زد و گفت: «پیشنویس قانون برنامه پنجم را نزد من بیاور». من گفتم: «قربان، آماده نیست. شما سررسیدی گذاشتهاید، این سررسید سه هفته دیگر تمام میشود». او گفت: «من فردا میخواهمش». من پیشنویس تکمیلنشده قانون را فرستادم و روز بعد در زمان تعیینشده نزد او رفتم. او قانون را به طرف من انداخت و گفت: «این چیزی نیست که من میخواهم. این چیه؟» گفتم: «این کار کمیتهای است که شما انتخاب کردهاید». کمی بعد دیدم که بعضی وزرا وارد میشوند. او گفت: «این چیزی نیست که من میخواهم. اول از همه، من میخواهم که فردا پانصد نفر را از سازمان برنامه به وزارتخانههای مختلف بفرستید. مشکل این است که شما نیروی زیادی دارید. دوم، بودجه را از سازمان برنامه به وزارت دارایی برگردانید. سوم، کارویژه تخصیصی به وزارت دارایی برود. چهارم، تمام مذاکرات استقراض بینالمللی تا این لحظه به وزارت دارایی برود.»
فرمانفرمائیان در همان جلسه به هویدا میگوید: «آقای نخستوزیر، شما دو انتخاب دارید: نخست، من حالا، همین حالا، بند و بساطم را از دفترم در سازمان برنامه جمع کنم و بروم؛ یا، به خاطر همه این سالهایی که به شما خدمت کردهام و همکار بودهایم، من یک هفته و این حدود صبر میکنم که بتوانید قبلش کسی را برای جایگزینیام انتخاب کنید.» در اینجا هویدا با سر به عکس شاه اشاره میکند به این معنی که میل شاه چنین است.
اما او روایتی از دیدارش با محمدرضا پهلوی را عنوان میکند که نشان میدهد گویا ماجرا به گونهای دیگر بوده است. فرمانفرمائیان میگوید روزی نسخهای از برنامه را پیش محمدرضا پهلوی برده و در آخر هنگام خداحافظی به او گفته: «من را از سازمان برنامه مرخص کردید». محمدرضا پهلوی در مقابل به او گفته: «اما به من گفته شد که این انتخاب خودت بوده است و شما برای این فشار آوردهاید». فرمانفرمائیان ادامه ماجرا را اینگونه روایت میکند: «من هیچوقت یک کلمه نگفتم، هیچوقت یک کلمه نگفتم. فقط تعظیم کردم و عقبعقب خارج شدم. آهسته، آهسته از اتاق خارج شدم و او کاملاً بهتزده نگاه کرد و صرفاً بیرون رفت و من از اتاق خارج شدم.»
بعد از پیروزی انقلاب، او تا یک سال بعد در ایران میماند و به گفته خودش فکر میکرده که هیچ کاری نکرده و هیچکس هم برای او ایجاد مزاحمت نمیکند: «من اشتباه میکردم. هر چیزی را که داشتم مصادره کردند. دو بار به زندان انداخته شدم، برای حدود چهار ماه یا بیشتر تحت بازداشت خانگی بودم و سپس آخرالامر، وقتی سفارت آمریکا تسخیر شد، مطلع شدم که آنها فهمیدهاند که من رئیس انجمن آمریکاییهای ایران بودهام و آنها مقالهای در بایگانیهای سفارت آمریکا یافتهاند که من به همراه تصویرم در این جامعه نوشته بودم. در نتیجه افراد زیادی که از حامیان [امام] خمینی بودند به من توصیه کردند و مرا برای فرار ترغیب کردند و من فرار کردم.»
خداداد فرمانفرمائیان که در سازمان برنامه و بودجه و همچنین بانک مرکزی ساختار برنامهریزی را به شیوه مدرن اجرایی کرده بود در نهایت در آذر ۱۳۹۴ در ۸۷ سالگی در لندن درگذشت.