برنامهریزی در ایران
واقعیت این است که در ایران همه اهداف عالی و بیش از ظرفیت و بدون اولویت انتخاب میشوند و از آن مهمتر، چندان دغدغهای برای تحقق و نظارت بر آن ندارند. لذا شکست آن را هم ارزیابی و از آن درسآموزی نمیکنند. سه ماه دیگر سال۱۴۰۴ تمام میشود که پایان موعد سند چشمانداز ۲۰ساله است. تقریباً هیچ هدف مهمی از آن سند محقق نشده؛ سهل است که در همه اهداف مهم به نحو چشمگیری عقبگرد کردهایم.
برخی شاخصها هستند که فراتر از یک مفهوم ساده دارند. یکی از مهمترین نمونههای آن، تعداد تلفات ناشی از تصادفات است. گزارش امروز صفحات اجتماعی «هممیهن» درباره علل عدم موفقیت اهداف تعیینشده درباره این شاخص است.
بدترین مقدار این شاخص ۲۰سال پیش بود و پس از آن روند کاهش یافت و در شرایط عادی پیش از کرونا به حداقل مقدار خود در سال۱۳۹۵ با حدود ۱۶هزار فوتی رسید که به منزله ۴۳درصد کاهش بود و این رقم چشمگیری بود. در این فاصله، برنامه پنجم مصوب کرد که دولت باید سازوکارهایی را بیاندیشد که تا پایان برنامه سالانه ۱۰درصد از تلفات جادهای کم شود و طبعاً از رقم بالای ۲۰هزار و پانصد فوتی در سال۱۳۸۹ باید به حدود ۱۰هزار فوتی در پایان سال۱۳۹۴ برسد.
در این فاصله، تعداد فوتیها کم شد و به حدود ۱۶هزار نفر رسید. در واقع، سالانه بهطور متوسط ۸۰۰ فوتی کاهش یافت که مطابق برنامه نبود؛ ولی نسبتاً خوب بود. شاید اهداف برنامه خیالی بود. برنامه ششم از سال۱۳۹۶ آغاز شد. بر اساس این برنامه، قرار بود که تعداد تلفات در طول برنامه به ازای هر ۱۰هزار دستگاه خودرو، ۳۱درصد کم شود. شاید باید در پایان۱۴۰۰ به حدود ۱۲هزار نفر میرسید که در عمل کمتر نشد؛ بلکه افزایشی بود و در این ۵سال، ۵درصد هم بیشتر شد.این روند افزایشی در دوسال 1401 و 1402 نیز ادامه یافت و جهش کرد و به بالای ۲۰هزار فوتی رسید.
برنامه هفتم از سال۱۴۰۳ اجرایی شد و دوباره برگشتیم به هدف کاهش ۱۰درصد مرگومیر ناشی از تصادفات. گرچه در سال 1403 نسبت به 1402 با کاهش ۳درصدی مواجه شدیم؛ ولی در ۷ماه اول سال جاری دوباره با ۳درصد افزایش مواجه شدهایم. علت اصلی مسئله، عدم تخصیص منابع مالی لازم برای راهداریها، پلیس راهور، اورژانس و هلال احمر و وزارت بهداشت و درمان و... است.
در واقع، از حدود ۴۰همت بودجه سال 1403 هیچ رقمی تخصیص نیافت. در سال 1404 هم فقط بخشی و در حد ۱۲درصد از کل بودجه مصوب به دستگاهها داده شد. در نتیجه نهتنها ۱۰درصد از تلفات کاهش نیافته است، بلکه احتمالاً تا ۳درصد هم بیشتر شود. پرسش اساسی این است که چرا با چنین وضعی مواجهیم؟
واقعیت این است که در ایران همه اهداف عالی و بیش از ظرفیت و بدون اولویت انتخاب میشوند و از آن مهمتر، چندان دغدغهای برای تحقق و نظارت بر آن ندارند. لذا شکست آن را هم ارزیابی و از آن درسآموزی نمیکنند. سه ماه دیگر سال۱۴۰۴ تمام میشود که پایان موعد سند چشمانداز ۲۰ساله است. تقریباً هیچ هدف مهمی از آن سند محقق نشده؛ سهل است که در همه اهداف مهم به نحو چشمگیری عقبگرد کردهایم.
ولی یک نفر نیست که بهطور رسمی بگوید که چرا چنین شد؟ همیشه و در بدترین شرایط هم رشد اقتصادی خود را ۸درصد در سال هدفگذاری میکنیم؛ درحالیکه در مقاطعی درآمدهای نفتی بسیار زیادی داشتهایم و در مقاطع دیگر بسیار اندک بوده و برای هر دو مقطع، رشد یکسانی را هدفگذاری کردهایم و هیچکدام هم محقق نشده و هیچ توضیحی هم داده نشده است.
در واقع، برنامهریزی در ایران فقط یک اسم است که از رسم برنامهریزی خالی است. برنامه درست باید واجد این ویژگیها باشد:
1- هدفگذاری مشخص و واقعبینانه: این ویژگی در بخشهای محدودی از برنامهریزیهای ایران وجود دارد و نه همه آنها.
2- تحلیل وضعیت فعلی: قبل از برنامهریزی باید دانست کجا هستیم و نقاط قوت، ضعف، فرصتها و تهدیدها چیست؟ قطعاً در اغلب موارد فاقد این ویژگی هستیم.
3- تعیین اولویتها: معمولاً فاقد اولویتبندی هستیم. جالب اینکه در برنامهریزی برای کاهش تلفات تصادفات ۱۰۰اقدام تعیین کردهاند؛ ولی اولویتبندی وجود ندارد.
4- زمانبندی: معمولاً هست ولی اغلب غیردقیق است.
5- منابع کافی: روی کاغذ هست و در عمل محقق و پرداخت نمیشود.
6- واقعبینی و انعطافپذیری: معمولاً از انعطافپذیری استقبال نمیکنند تا قاطعیت و اراده مستحکم خود را نشان دهند!
7- نظارت و کنترل، ارزیابی و بازخورد: کمترین ویژگی برنامهریزی ایرانی دومورد اخیر، یعنی برنامهریزی در ایران است یعنی خبری از نظارت مؤثر و ارزیابی و بازخورد نیست.
8- پایبندی و تعهد: به گمان سخن گفتن از انضباط شخصی و تعهد در برنامهریزی این امری اضافی است.