آرام و عمیق همچو اقیانوس
دایرةالمعارف متحرک بهراستی برازنده کامران فانی است ولی دانش فانی به هیچوجه «دایرةالمعارفی» نیست. بهسختی میتوان اندیشمندی را پیدا کرد که این دو صفت را همزمان در خود داشته باشد.
برخی آدمها مثال مشهور اقیانوسی به عمق یک بند انگشت را نقض میکنند. نشان میدهند میتوان هم عمیق بود، هم گسترده.
شایگان میگفت: دایرةالمعارف متحرک بهراستی برازنده کامران فانی است ولی دانش فانی به هیچوجه «دایرةالمعارفی» نیست. بهسختی میتوان اندیشمندی را پیدا کرد که این دو صفت را همزمان در خود داشته باشد. با کامران فانی میشد از پزشکی تا هنر، از اروپای رنسانس یا روسیه قرن 19، از تاریخ کتاب و کتابداری، از قرآن و تاریخ تشیع، از رمان و از شعر حرف زد و بهطرز خارقالعادهای سخنانی از او شنید، حاکی از غور و ساعتها زیست در کنار این مطالب.
چیزی که فانی را از باقی محققان متمایز میکرد این بود که او علاوه بر شناخت ابژههای عمیق مطالعاتی، رابطهدان هم بود. در ذهناش گزارههای مختلف در کلی منسجم نظاممند میشدند و او روابط حاکم بر سازوکار تعامل آنها را درک کرده بود. ازهمینرو بود که مسائل و دغدغههایش در مواجهه با ایران و فرهنگ ایرانی از اساس جنسی دیگر داشت.
زیست پرتلاطم و تجربههای کاری و تحصیلیای که در طول زندگی از سر گذرانده بود البته در این نوع نگاهش به جهان خالی از نقش نبود. سال ۴۱ وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد و بعد از دو سال، رشتهاش را تغییر داد و جای خود را در کنار دانشجویان زبان و ادبیات فارسی پیدا کرد. با همدورههایی مثل بهاءالدین خرمشاهی، سعید حمیدیان و حسن انوشه. سال ۵۲ فوقلیسانس علوم کتابداری و اطلاعرسانی از دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران گرفت و در کتابخانه ملی ایران مشغول به کار شد.
کامران فانی را شاید بتوان یکی از کمسروصداترین محققان و پژوهشگران معاصر نامید. بیشتر سنخ کارهایش پشتصحنهای بود و به نقل از یکی از همکارانش، عمر خود را لحظهای تلف ارتقای پایه و منصب نمیکرد.
در کنار آثار تألیفی و ترجمههایش از ادبیات نمایشی روسیه که یادگار همکاریهای دوره جوانی او با حمیدیان است، فانی تأثیری بنیادین بر نظام کتابداری ایران گذاشت و از دیگر خدمات او، تلاشهایش برای بازنویسی و گسترش تاریخ ایران در نظام ردهبندی تاریخ کنگره بود. به گفته نزدیکانش، دایره روابط فانی بهسبب احاطهاش بر علوم و مطالعات گوناگون، زمینههای مختلف کاری و تواناییاش در همافقشدن با آراء دیگران، دایرهای بزرگ بود اما معدود افرادی بودند خود فانی و حرفش را درک میکردند تا جایی که گفته میشد، انزوای سالهای پایان عمرش نیز نتیجه ازدسترفتن همین اندک رفیقان ازجمله شایگان بود. گرچه در این سالهای آخر نیز در خانه سالمندان و بیمارستان کسی از او خبری نمیگرفت.
اما اینکه فانی آگاهانه و عامدانه خود بهدنبال نام نبود نیز دلیل دیگر و شاید اصلیترین دلیل انزوای اوست. سوال دائمی که هرکس را که ذرهای با او در ارتباط بود متحیّر میکرد، این بود که او چرا کمتر مینویسد؟ از چنین شخصی توقع میرود مجلد پشت مجلد در صف انتشار داشته باشد و باتوجه به اینکه قلماش نیز امتحان خود را پس داده بود، سالیانه کتابها و یادداشتهای بسیاری منتشر کند. اما بهقول معدود کسانی که او را درک میکردند، فانی انسانی شفاهی بود. شفاهی بهمعنای فلسفی کلمه. درعیناینکه همین شفاهیبودنش را نیز به وسواس خرج میکرد.
به خلاف جریانی دیگر که بهرغم اینکه سالهاست در جهان راکد خود باقی ماندهاند، در قبال هر مسئلهای برونداد تولیدی دارند ـ بدون مابهازای مصرف اندیشههای جدید دیگر ـ ترجیحاش در تمام این سالیان، گسترش پهنای آگاهی و عمق خودش بود. ترجیح میداد درباره چیزی که نمیداند، چیزی ننویسد یا نگوید، با اینکه بر همگان روشن بود که او شاید از کمتر کسانی است که حق دارد بگوید و بنویسد. این رویه را حتی بارها بهصراحت به زبان آورده بود که تا وقتی میتوان خواند، چرا باید نوشت؟ عدهای مینویسند و عدهای میخوانند.
و فانی همان اقیانوس عمیق و بیسروصدایی بود که میخواند.