انقلاب فرهنگی؛ ۴۵ سال بعد/گفتارهایی درباره تاریخ انقلاب فرهنگی بهبهانه رونمایی از کتاب «در جستوجوی زمان از دست رفته» که با همکاری بیش از ۸۰ نفر از پژوهشگران و افراد مرتبط با این واقعه نوشته شده است
کتاب نتیجه یک پروژه پژوهشی با عنوان طرح مطالعات دانشگاه پساانقلابی است که در موسسه رحمان و با مدیریت مریم پیمان از آبانماه ۱۴۰۲ تا خردادماه ۱۴۰۳ به اجرا درآمد و توسط انتشارات گام نو منتشر شده است.
45 سال بعد از آغاز انقلاب فرهنگی در ایران، اسنادی از لابهلای متون روزنامهها، حاضران و شاهدان در جریان این رویداد عظیم در آموزش عالی به دست آمده و حالا یک قرائت غیررسمی و تازه دیگر از آن وجود دارد؛ مطالعهای که لایههایی پنهان از این تغییر گسترده را در کتابی بهنام «در جستوجوی زمان از دست رفته» در دسترس قرار داده است. این کتاب حاصل تلاش 31 نویسنده و پژوهشگر است و با تکیه بر اسناد و روایات، روند انقلاب فرهنگی در دانشگاههای ایران را بررسی میکند.
کتاب نتیجه یک پروژه پژوهشی با عنوان طرح مطالعات دانشگاه پساانقلابی است که در موسسه رحمان و با مدیریت مریم پیمان از آبانماه 1402 تا خردادماه 1403 به اجرا درآمد و توسط انتشارات گام نو منتشر شده است. روز یکشنبه نتایج این پژوهش که در کتابی با نام «در جستوجوی زمان از دست رفته» گردآوری شده، در شهر کتاب مرکزی تهران رونمایی شد.
برای تألیف این کتاب بیش از 80 نفر از پژوهشگران و افراد مرتبط با واقعه انقلاب فرهنگی در دانشگاههای ایران از داخل و خارج از کشور همکاری کردهاند و به گفته مؤلفان آن، قرار است تصویری روشنتر از ابهاماتی که درباره دانشگاه ایرانی پس از انقلاب اسلامی و انقلاب فرهنگی در اذهان بود، ارائه و ترسیم شود. در این نشست مریم پیمان، گردآورنده و مدیر طرح مطالعات دانشگاه پساانقلابی، عبدالحسین نیکگهر استاد جامعهشناسی، الهه کولایی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و محمدعلی سیدنژاد، از موسسان تحکیم وحدت حضور داشتند و سخنرانی کردند.
قرائتی از پایین درباره انقلاب فرهنگی

مریم پیمان دانشجوی دکتری علوم سیاسی مدیر طرح مطالعات پساانقلابی
طرح مطالعات دانشگاه پساانقلابی از یک دعوا بین من و آقای دکتر ریاضی شروع شد. مشکل از اینجا بود که من گفتم شما بهعنوان یک مدیر فرهنگی چه کردید که این شکلی باید به دانشگاه برویم؟ ایشان گفت من نکردم، انقلاب فرهنگی کرد. من نمیدانستم انقلاب فرهنگی چیست و ایشان از درگیریهای دانشگاه تربیت مدرس گفتند و مسیر زندگی من همان زمان مشخص شد.
حالا هفتسال است که من روی موضوع دانشگاه و مسئله انقلاب فرهنگی کار میکنم و سعی کردم زیر و بمهای آن را به دست بیاورم و امیدوارم 25 آذرماه اسناد نخستوزیری منتشر شود و تکلیف این موضوع برای همه روشن شود؛ چون تکلیف واقعه انقلاب فرهنگی در نشست مشترک کابینه دولت موقت و شورای انقلاب، روشن شده است.
در مسیر پیداکردن همه این اسناد هم سختیها و دشواریهایی وجود داشت. زمان دولت سیزدهم بود که جایی برای کارکردن وجود نداشت، ترجیحاً درسخواندن در دانشگاه آزاد برای من مهیا شده بود و شرایط آنچنان مطلوب نبود. من شروع کردم به ورقزدن روزنامهها و از لابهلای آنها ششسال از سالهای 57 تا 63 را بیرون کشیدم تا بفهمم انقلاب فرهنگی چه بوده است؟ این موضوع ابعاد بسیار گسترده و متنوعی دارد. بیش از 70 موضوع بکر در حوزههای انقلاب فرهنگی وجود دارد که تابهحال کسی به آن توجه نکرده و مهمترین آن، اقتصاد انقلاب فرهنگی است که کسی تا امروز چیزی درباره آن ننوشته است.
ما بیش از 50 نویسنده و پژوهشگر داریم که درباره این موضوع رساله، پایاننامه یا مقالهای نوشتهاند یا در ساختار انقلاب فرهنگی فعال بودند. با آنها ارتباط گرفتم و از بین آنها بیش از 40 نفر را برای این طرح انتخاب کردم. این طرح آبانماه 1402 شروع شد و آن را در بخشهای مختلفی در زندگی دانشجویی، مطالعات قبل و بعد از انقلاب دنبال کردم.
حتی کسانی را پیدا کردم که فکر نمیکردم بتوانم با آنها صحبت کنم؛ مثل خسرو صبحه که اولین کسی بود که یک پایاننامه دراینباره کار کرده بود یا شهرزاد مجاب که گفت دیگر دوست ندارم با عنوان انقلاب فرهنگی شناخته شوم، کار من درحالحاضر در حوزه مطالعات زنان است و هرکدام از این اطلاعات و اسناد را روی سایت دانشگاه میگذارم و میتوانی استفاده کنی. به نظر من، الان پروژه انقلاب فرهنگی میتواند چندین محصول دیگر هم داشته باشد.
این کار 31 نویسنده، 21 ارزیاب، پنج مصاحبهشونده اصلی و 18 مصاحبهشونده محتوایی از دانشگاههای سراسر کشور دارد؛ از دانشگاه علم و صنعت تا شیراز و جندیشاپور، روایت هرکدام از شاهدان عینی را شنیدم و مستندات را در اختیار دو پژوهشگر گذاشتیم و دو مقاله در حوزه زیست دانشجویی از آنها استخراج کردیم. همه این اقدامات را هم زیرنظر آقای ظریفیان بهعنوان ناظر علمی انجام دادیم.

آنچه درباره انقلاب فرهنگی وجود داشت، قرائتی کاملاً از بالا بود و من سعی کردم این قرائت را از پایین بخوانم. دولتها به ملاک تقسیم دورههای بعد از انقلاب تبدیل شده بودند، اما من امر فرهنگی را ملاک بخشبندی دورهها انتخاب کردم. برای این بازه زمانی هم دوره 57 تا 63 را انتخاب کردم؛ چون از ابتدای انقلاب تا سال 63 عملاً یک فرهنگ متنوع، چندگونه، بینالمللی و گسترده داریم، اما بعد از اینکه ستاد انقلاب فرهنگی به شورای انقلاب فرهنگی تبدیل میشود، انحصارگرایی و دولتگرایی در فرهنگ دیده میشود؛ بهعبارتی بوروکراتیکشدن فرهنگ را در این نقطه میبینیم.
بعد از آن تا حدی میتوان به دولتها ارجاع داد. نکته دیگر، جغرافیای علمی بود که تا الان در رابطه با انقلاب فرهنگی در ایران دیده شده بود و (متون) به زبان فارسی، داخلی و تایید قرائت مسلط بود، اما این کتاب برای اولینبار روایت از پایین را با ملاک تقسیم امر فرهنگی، بینالمللی و متنوع میبیند. ما رسالههای متعددی در دانشگاههای کانادا و آمریکا درباره انقلاب فرهنگی ایران داریم که هنوز ترجمه و خوانده نشده است، اما کسانی که آنها را نوشتند در طرح ما حضور داشتند.
من دورههای بعد از انقلاب را با تقسیم امر فرهنگی به این دورهها تقسیم کردم: 57 تا 63، 63 تا 68 که دوره جنگ مهم بود. بعد از آن 68 تا 76 که فضای راکدی وجود داشت و میخواست خودش را بازیابی کند و عملاً دوره سازندگی است. بعد از آن تحول کیفی و کمی را داریم بهلطف آقای معین و تیمشان که در وزارت علوم وجود داشت. بعد از آن هم به قبض دانشگاه میرسیم، کمکم شاهد آن هستیم و فکر میکنیم در یک فضای بسط زندگی میکنیم اما قبض امر فرهنگی را در اسناد میبینیم. بعد از آن هم برای دوره آخر سالهای 92 تا 1403 تلاشهای نافرجامی را میبینیم که گویا دانشجو دیگر در آن وجود ندارد و فقط تعدادی آییننامه و بخشنامه است که دولت برای مدیریت فرهنگ پیش میبرد.
سوال من کاملاً واضح بود، بعد از وقوع انقلاب فرهنگی در ایران بعد از انقلاب اسلامی، چه شد؟ متوجه شدم که باید دهه 50 شمسی را مطالعه کنیم که در آن مطالعه، به نام چندین دانشجو در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران رسیدم. با آنها صحبت میکردیم تا بدانیم دانشجو چطور یک امر سیاسی را در دست میگیرد و به سوژه سیاسی تبدیل میشود.
بعد از آن باید ساختارها، مدیریت دانشگاه، زیست دانشجویان و رابطه دانشگاه با دیگر نهادها بهویژه مجلس، شناخته میشد و اینکه چهبلایی بر سر محتوای آموزشی آمد؟ برخی اسناد و تصاویر هم وجود داشت. هدف اصلی من، توصیف نظام آموزش عالی از منظر جامعهشناسی سیاسی بود اما آنچه محقق شد، مستندنگاری و ثبت قرائت غیررسمی از انقلاب فرهنگی بود. محدودیتهای پژوهش بسیار زیاد بود؛ از نبود اسناد بهخصوص نخستوزیری تا در دسترسنبودن دفتر وزیر علوم، ستاد انقلاب فرهنگی و اماکن دیگر. اما توانستم اسناد انقلاب فرهنگی در دولت آقای پزشکیان و اسناد نخستوزیری در زمان آقای منتظری (رئیس جهاد دانشگاهی) و برخی قسمتهای دیگر را جستهوگریخته مطالعه کنم.
آنچه کم داریم، یک تیم پژوهشی با هدف مطالعه تاریخ علم ایران است که موسسه رحمان کمک کرد تا گامی در این مسیر برداریم؛ اما کافی نیست. ما براساس شناختی که در این مسیر بهدست آورده بودیم، 31 مقاله سفارش دادیم، 27 مقاله دریافت کردیم، دو مقاله رد شد و چهار مقاله تحویل داده نشد. موسسه رحمان 13 نفر را درگیر این پروژه کرد و کار درنهایت در قالب یک کتاب 750 صفحهای در پنج فصل منتشر شد. از 44 تصویری که روز اول داشتیم، ارشاد مجوز انتشار 21 عکس را داد.
تحول ماهوی عمیق در دانشگاه

الهه کولایی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران
تصور ما بهعنوان نسلی که در سال 57 شاهد و ناظر این تحولات بودیم، تحتتاثیر انقلابهای جهانی، اندیشههای مارکسیستی و اندیشههای چپ بود که با عدالتگرایی اسلامی درآمیخته و یک تجربه تاریخی استثنایی در تاریخ جوامع اسلامی محسوب میشد. هرچند حکومت دینی و کلیسا در قرون وسطی در اروپا تجربه شده بود و با اینکه حکومت اسلامی امام شامل و امام منصور در برابر نفوذ روسیه در قفقاز شمالی بهعنوان حکومت اسلامی شکل گرفته بود، اما تاریخ آندوره را نخوانده بودیم و بیشتر با آرزوها، شعارها و سخنرانیهایی که ارائه میشد زندگی میکردیم.
همه شاهد بودیم که به ما میگفتند در دانشگاه مارکسیستها میتوانند تدریس کنند و ایدههای خود را درس دهند، اندیشههای دینی بر این پایه حکومت خواهد کرد که اجازه دهیم همه حرفهای زیبا شنیده و همه دیدگاهها مطرح و بهترین آنها برگزیده شود.
در همان شرایط برای نسلی که یک مدل غربی را تجربه کرد بود، ما در دانشگاه بهعنوان دانشجویان علوم سیاسی این سوال برایمان مطرح بود که کاربست این نظریهها و مباحث، برای جامعه ما چیست؟ دانشگاه چه خدمتی به نیازهای جامعه ما خواهد کرد؟ شاید آنزمان کمتر از الگوهای توسعه و مدلهای نوسازی در جهان خبر داشتیم.
آنچه در کشور ما قبل از انقلاب دنبال شده بود، یک الگوی توسعه برپایه ارزشهای غربی بود که دانشگاه را در جهت تربیت و آموزش نیروها برای همان الگوهای توسعه طراحی کرده بود. در سالهای بعد در مطالعات خود متوجه شدیم که اگر شرایط را به چشم یک تابلوی وسیعتر نگاه کنیم، بهتر میتوان موقعیت خود را درک کرد، ولی ما آنموقع این درک را نداشتیم. درکی از سنت، نوشدگی، مدرنیته و الگوهای نوشدن نداشتیم.
تصوری هم نداشتیم که جامعه ایرانی از قبل مشروطه، که با پیشرفتهای غرب روبهرو میشود، چطور خودش را تعریف میکند؟ نهفقط جامعه ایرانی که همه جوامع اسلامی، چه نوع مواجههای با غرب دارند؟ این زمینه را درک نمیکردیم که یک رویارویی بین سنت و نوشدن وجود دارد، بههمیندلیل نگاهمان تحتتاثیر فرهنگ انقلابی جهانی مارکسیستی و درواقع الگوی دو جهان و دو الگوی معارض بود که آن الگوی دیگر اینبار بهنام دین بود. الگویی سوم که نه مارکسیستی، نه سرمایهداری بود؛ بلکه متناسب با باورها و ارزشهای دینی بود که میخواست مسیر عقبماندگی را کنار بزند و راه را برای رشد و توسعه جامعه ایرانی بر پایه ارزشهای دینی باز کند.
ارزشهایی که همه در سخنرانیها، پیامها و الگوپردازیهای بسیار جذاب به ما عرضه میشد؛ یک ذهنیت رویایی، یک رویاگرایی بیربط با واقعیت بهدلیل نشناختن واقعیتهای جامعه ایران، نخواندن تاریح تحولات 200 سال اخیر و با رویا زندگیکردن. در این مسیر بهصورت مداوم از صحنههایی که دیدیم، رفتارهایی که با دوستانمان شد و شکافهایی که در دانشگاه ایجاد شد، دچار شوک شدیم. برایم بسیار سنگین بود که صمیمیترین دوستانم بهدلیل صفبندیهای سیاسی با ما رودررو شدند. برایم قابل درک نبود که روابط دانشگاه بهنوعی برگردان آن خطکشیهای سیاسی باشد که در ذات هر انقلابی است.
آنچه بیرون از دانشگاه در حال شکلگیری بود، باید یک بازتاب دانشگاهی هم پیدا میکرد؛ چون شرایط ابتدایی پیروزی انقلاب، آن تشتت قدرت در مسیر یک جامعهای مانند ما، باید بهسمت تمرکز مجدد حرکت میکرد و آن سنتی که در همه انقلابها تکرار میشود، اینجا هم باید شکل میگرفت. آن رویاگرایی، خوابزدگی و تصورهای غیرواقعی و غیرمرتبط با تاریخ و جامعه ایرانی و اقتضائات آن در مسیر محکخوردن با واقعیتها، دیر یا زود با ابطالهای بسیار جدی در شرایط نبود اطلاعات روبهرو شد.
آنچه درباره آن الان صحبت میکنیم، دوره گوگل، هوش مصنوعی، نرمافزارهای مختلف و دسترسیهای بسیار سریع به دادهها و اطلاعات، درآن دوره موضوعیت نداشت و اطلاعات کاملاً کنترلشده انتقال پیدا میکرد و بسیاری از جریانها در مسیر انقلاب در جامعه با یک تصویر واقعی همراه نبودند. هر پدیدهای را باید در شرایط زمانی و مکانی خودش ارزیابی کرد. فکر میکنم آنچه در انقلاب فرهنگی شکل گرفت را باید در متن تجربههای جامعه ایران و رویارویی آن با مدرنیته دید.
ما حتی در روسیه در زمان پتر کبیر هم در نوع مواجهه با اروپا، این موضوع را میبینیم. آنها در حال سنجش این بودند که آیا باید از فرق پا تا نوک سر اروپایی شوند یا اینکه سنتهای روسی را حفظ کنند. این موضوع خیلی شبیه بحثهایی است که ما از زمان مواجههمان با غرب در جامعه خودمان هم تجربه کردیم.
من انقلاب فرهنگی را دراینزمینه معنی میکنم؛ چون فکر میکنم تلاشی بود برای پاسخدادن به دوران قبل از انقلاب، غربیشدن جامعه ایران و نادیدهگرفتن ارزشهای دینی. مؤلفههای هویت ملی ما که هم ایران است و هم اسلام، متاسفانه در مسیر این تحولات به اینور بام و آنور بام افتاد. روحانیت شیعه، فرصتی برای حکمرانی در طول تاریخ بهدست نیاورده بود و این اولینبار بود که چنین حکومتی برپا شد.
رویاروییها و همانندیهای انقلاب برای من آموزنده بوده. وقتی به مجلس رفته بودم، میگفتم آقایان تاریخ شوروی را و آنچه بر سر حزب کمونیست اتحاد شوروی آمد، بخوانند. از تاریخ میشود درس گرفت و بسیاری از اشتباهات را اصلاح کرد. آن چیزی که ما شاهدش بودهایم نوعی سادهسازی هولناک انقلابهاست. در مسیر تحکیم این رویکرد ما شاهد آسیبهایی بودیم که بر سر سرمایههای ملی ما وارد شد و البته همچنان ادامه دارد. ندیدن، درکنکردن، نشناختن و نداشتن درکواقعی از جهان امروز، مسئله ماست.
هزینههایی به ما در طول سالهای گذشته بهواسطه کارکرد ایدئولوژیک دین، وارد شده است. در مصوبههای اولیه شورایعالی انقلاب فرهنگی، لفظ مهندسی فرهنگی بهکار گرفته شده است. این نگاه، نگاهی استالینی است. استالین انسانها را پیچومهره میدید که میشود هر کاری با آنها کرد. در نگاه انسانی، انسانها پیچومهره نیستند.
همین تفکر باعث میشود، عدهای از سالها پیش بهدنبال ساختن انسان اسلامی باشند. بسیاری از پژوهشگران بر مهندسی فرهنگی در روسیه، اذعان دارند. جایگاهی که برای دانشگاه که همیشه نقش ارتباطی با جهان و وظیفه انتقال علم به بشر را داشته، بسیار نگرانکننده است و چشماندازی خطرناک را برای ما ترسیم میکند. بهجای اینکه پیامد اشتباهات گذشته دیده شود، اصرار لجوجانه بر ادامه آن وجود دارد.
تنها عرصه زیادی که زنان توانستند به نسبت حس برابری را تجربه کنند، دانشگاه بوده است. زنان دانشمند و فرهیخته زیادی، با تمام مشکلاتی که دانشگاهها دارند، به تحصیل و کارشان ادامه میدهند. گرچه از این ظرفیت خوب استفاده نشده و نمیشود. جریان پرقدرت تحجر همچنان بر اشتباهات اصرار میکند. ما تصور میکردیم بهدلیل سنت و مدرنیته، قرار است که بین حوزه و دانشگاه پیوند برقرار شود.
اما آنچه ما شاهدش بودیم این بود که چنین ارتباطی ایجاد نشده و حوزه بر دانشگاه غلبه کرد. بهطوریکه متدولوژی علمی از این موضوع بسیار ضربه خورد. امروزه موجودیت دانشگاه با تحول ماهوی عمیقی روبهرو است و هنوز نتوانستهایم مشکلات مبناییمان را حل کنیم. اما همچنان امیدواریم تا با کمک نیروهای انسانی ارزشمند، از این وضعیت موجود خارج شویم.
صلاحیت انقلاب در فرهنگ

عبدالحسین نیکگهر استاد جامعهشناسی
آخرین جلسه درس ما قبل از انقلاب فرهنگی (و اخراج از دانشگاه)، خردادماه 58 بود. سالها مبانی جامعهشناسی و روشتحقیق درس میدادم. در آخرین جلسه درس که در تالار بزرگ بیش از 200 دانشجو بود، دانشجویی از من پرسید که رابطه علم و دین چیست و چه مناسباتی دارند؟ چند دانشجو به من اشاره کردند که پاسخ ندهم، چون او مامور است و گفتههای مرا یادداشت میکند.
من پای تخته نوشتم پیشفرض علم، تجربه است، پیشفرض دین معجزه است. همین شد دلیل پاکسازی ما. بهقول مرحوم دکتر باطنی که در جلسهای که داشتند آش انقلاب فرهنگی را آقای سروش، فارسی و زیباکلام میپختند، گفت که فرهنگ به انقلاب نیاز دارد، اگر داشته باشد، شما صلاحیت آن را ندارید. دانشگاه بعد از ظهور گوگل دیگر معنا ندارد. شما در هر زمینهای سوالی داشته باشید از گوگل میپرسید.
حالا با هوشمصنوعی هم همینطور. آن لحظهای که در سال 1363 حکمم را گرفتم از اداره حقوقی دانشگاه، از پلههای دبیرخانه به خیابان انقلاب آمدم و گفتم، من این شَر را به خیر تبدیل میکنم. این تصمیم را آنلحظه گرفتم و نتیجه آن شد، 50 جلد کتابی که در زمان بازنشستگی تألیف و ترجمه کردم.
دانشگاه به کارویژه خودش بازگردد

محمدعلی سیدنژاد از موسسان تحکیم وحدت
من هم یکی از محرومشدگان بهدلیل انقلاب فرهنگیام. من دانشجوی رشته ریاضی دانشگاه تربیت معلم، ورودی سال 1352 و فارغالتحصیل سال 1372 هستم که دو بار از دانشگاه اخراج شدم؛ یکبار در زمان پهلوی و یکبار بعد از انقلاب فرهنگی. من همان کسی بودم که بیانیه اجرای انقلاب فرهنگی را پیش از خطبههای نمازجمعه قرائت کردم.
ما به جنبش دانشجویی و بهطور مشخص بعد از تشکیل دفتر تحکیم وحدت، بسیار امید بسته بودیم. به شعارها خوشبین بودیم و فکر میکردیم از یک رژیم ستمشاهی میتوانیم به دورانی پا بگذاریم که از سوی مردم اداره میشود. در شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت سر تسخیر سفارت آمریکا به توافق نرسیدیم و دانشجویان بههمیندلیل، تحت عنوان دانشجویان خط امام، سفارت را تسخیر کردند.
من جزو مخالفان این موضوع بودم و گفتم اگر فکر میکنید قرار است مشکلی دامن نظام را بگیرد، با امام خمینی مشورت کنیم و بالاخره این پیشنهاد من رأی نیاورد. به فاصله چندماه بعد از تسخیر سفارت، موضوع انقلابفرهنگی شکل گرفت. در فاصله این چندماه رایزنیهای زیادی با شخصیتهای مختلف داشتیم که آیا ایده تعطیلی دانشگاهها، ضرورت دارد یا خیر. مثلاً من با آقای رجایی صحبت کردم و ایشان میگفتند، کاش میتوانستیم این کار را در آموزشوپرورش انجام دهیم.
بالاخره انقلابفرهنگی شکل گرفت. اسناد انقلابفرهنگی اگر منتشر شود، بسیاری از حقایق دراینباره روشن خواهد شد. دانشگاه باید به کارویژه خودش بازگردد و نباید متاثر از جریانهای بیرونی باشد. بین آنچیزی که ما از انقلابفرهنگی میفهمیدیم و آنچیزی که بعداً به اجرا درآمد، فاصله کهکشانی وجود داشت. خودم هم که دستآخر از دانشگاه اخراج شدم، درعیناینکه از فعالان انقلابفرهنگی بودم.
9 باور غلط درباره درمان اعتیاد
منصور سیفی پزشک و درمانگر اعتیاد
مبارزه با اعتیاد، مجموعهاقداماتی فراتر از ترک مصرف مواد روانگردان، اعم از مخدر و محرک است درحالیکه عدهای فکر میکنند درمان فقط کنار گذاشتن مواد است، بنابراین تنها برخورداری از اراده یا تقویت آن کفایت میکند. فرآیندی که به اعتیاد منجر شده، یک فرآیند آرام جسمی و روحی بوده است، بنابراین صِرف کنار گذاشتن مواد را ترک یا درمان اعتیاد نمیدانیم. این یادداشت تلاش دارد به مرور باورهای غلط و موانع ذهنیای بپردازد که مسیر درمان را سخت میکنند و بخت موفقیت را بهشدت پایین میآورند.
1-درمانگر موفق، فقط مصرفکننده سابق: بسیاری تصور میکنند کسی که خود تجربه مصرف نداشته، نمیتواند حال معتاد را درک کند، درنتیجه درمانگر خوبی نخواهد بود اما اینباور یکی از بزرگترین خطاهای رایج است. درمان مؤثر بر پایهی دانش، تجربه بالینی، شناخت مغز و رفتار انسان انجام میشود؛ نهصرفاً تجربههای شخصی. کسی که خودش مواد مخدر یا محرک مصرف نکرده؛ اما سالها در حوزه درمان اعتیاد کار کرده، دقیقتر میتواند چرخهی اعتیاد، وابستگی مغزی و الگوهای رفتاری را تحلیل و هدایت کند. این باور غلط، درست مثل این است که بگوییم فقط کسی که سرطان داشته؛ میتواند سرطان را درمان کند یا متخصص قلب فقط در صورتی قابل اعتماد است که خودش ناراحتی قلبی داشته باشد.
2-درمان، مختص شخص معتاد است؛ به خانواده چکار دارید؟ یکی از شایعترین خطاهای خانوادهها این است که تصور میکنند مشکل فقط مربوط به فرد مصرفکننده است و خودشان نیازی به تغییر ندارند؛ درحالیکه خانواده بخش مهمی از سیستم درمان است. رفتارهای اشتباه، تحقیر، دلسوزی افراطی، کنترل زیاد یا قهر میتواند درمان را از مسیر طبیعی خارج کند. تا زمانیکه الگوهای رفتاری خانواده اصلاح نشود، احتمال عود و بازگشت فرد مبتلا بسیار بالا خواهد بود.
3-ارادهام قوی است، هر وقت بخواهم ترک میکنم: «اراده» تنها برای شروع کافی است، اما برای ادامه و تثبیت پاکی، درمان علمی ضروری است. مصرف طولانیمدت باعث تغییر در ساختار مغز و چرخههای پاداش میشود و کنترل اراده را دشوار میکند. اراده مثل استارتزدن ماشین است اما درمان مثل رانندگی است؛ نیاز به مهارت، تمرین و راهبلدی دارد. بدون درمان حرفهای، بیشتر کسانیکه فقط به اراده تکیه میکنند، دوباره به نقطهی اول برمیگردند.
4-درمان یعنی قطع مصرف و تمام: بسیاری فکر میکنند درمان اعتیاد یعنی فقط ترک مصرف. درحالیکه درمان واقعی شامل رواندرمانی، دارودرمانی، حمایت اجتماعی و بازسازی سبک زندگی است. قطع مصرف یا همان پاکی، با درمان فرق دارد. پاکی آغاز مسیر درمان است؛ نه پایان آن.
5-با چندروز مصرف دارو و خواب زیاد، اعتیاد از بین میرود: یکی از باورهای رایج در میان تازهواردها این است که با خوردن چند مسکن قوی و خواب زیاد، دوره خماری را پشتسر میگذارند و میتوانند مصرف را متوقف کنند درحالیکه اعتیاد فقط وابستگی فیزیکی نیست؛ بخش عمدهی آن وابستگی روانی، عادتی و محیطی است. دارو فقط بخشی از درمان است؛ ابزاری برای کنترل علائم جسمی، نه راهحل نهایی. درمان واقعی زمانی آغاز میشود که روان، افکار و سبک زندگی نیز بازسازی شود.
6-پول کافی داشته باشم، ترک میکنم: این یکی از باورهای مخرب است که هم در بیماران و هم در خانوادهها رواج دارد. بعضی خانوادهها با قطع کامل منابع مالی و پول یا بهاصطلاح تحریم مبتلا به اعتیاد، تصور میکنند در حال «کمک به درمان» هستند، درحالیکه فشار و تحقیر معمولاً نتیجهی معکوس دارد. ازسویدیگر، برخی مصرفکنندگان شرط میگذارند که اگر خانواده خوب رفتار کنند یا امکانات بیشتری بدهند، ترک میکنم. هر دو نگاه، وابستگی بیرونی ایجاد و مسیر درمان را از درون تهی میکند.
7-اعتیاد یعنی ضعف اخلاقی: این باور که اعتیاد ناشی از ضعف اخلاقی یا فقدان و ضعف اراده است، یکی از ریشهدارترین و آسیبزنندهترین باورها دربارهی اعتیاد است. بسیاری هنوز تصور میکنند که مصرف مواد، نتیجهی ضعف شخصیت، بیاخلاقی یا بیغیرتی است، درحالیکه علم ثابت کرده اعتیاد یک بیماری مغزی و رفتاری است؛ نه انتخاب آگاهانه و نه ضعف اخلاقی. این نگاه اشتباه باعث میشود که افراد دیرتر وارد چرخه درمان شوند یا حتی هرگز برای درمان اقدام نکنند؛ چون از قضاوت و تحقیر میترسند.
8-درمان یعنی چندهفته دارو یا بستری؛ بعد تمام: یکی از خطرناکترین باورها، تصورِ وجود «راهحل سریع» در درمان اعتیاد است. خیلیها میگویند: «دکتر، هزینه مهم نیست، فقط زود درمانم کن، خسته شدم.» واقعیت این است که اعتیاد، حاصلِ تغییرات عمیق در ناقلهای عصبی و بیوشیمی مغز است. بازسازی این سیستمها زمان میخواهد و هیچ مسیر بیولوژیکی فوریای برای بازسازی مغز وجود ندارد.
9-درمانشده، بازنمیگردد و لغزشکرده، درمان نمیشود: این هر دو باور، یکی از مخربترین تصورهای ذهنی در مسیر ترک است.
بسیاری بعد از یک لغزش، خود را شکستخورده میدانند و فکر میکنند مسیر درمانشان تمام شده؛ درحالیکه بازگشت یا لغزش؛ بخشی طبیعی از فرآیند درمان است و نشانه پایان مسیر نیست. مثل یادگیری دوچرخهسواری؛ زمینخوردن جزئی از یادگیری است. بسیاری از مصرفکنندگان موفق، چندبار لغزش داشتهاند اما با استفاده از تجربهها و حمایتها، مسیر درمان را ادامه داده و درنهایت به موفقیت پایدار رسیدهاند.