گرم شدن از شور عشق/رمان «نگاهبان او» خواننده را در تحولات ایتالیای میان دو جنگ غرق میکند و قلباش را مالامال از تمنای عشق، دوستی، هنر و زیباییهای آن میسازد
ما رؤیا میبینیم، میآفرینیم، عاشق میشویم، نفرت میورزیم، زندگی میکنیم، مبارزه میکنیم، شکست میخوریم، سقوط میکنیم، رستاخیزمان را میبینیم و خاطرهها را در آغوش میگیریم تا اینکه مرگ از راه برسد و آرزو میکنیم کاش روایتمان فراموش نشود.
ما رؤیا میبینیم، میآفرینیم، عاشق میشویم، نفرت میورزیم، زندگی میکنیم، مبارزه میکنیم، شکست میخوریم، سقوط میکنیم، رستاخیزمان را میبینیم و خاطرهها را در آغوش میگیریم تا اینکه مرگ از راه برسد و آرزو میکنیم کاش روایتمان فراموش نشود. تا بوده، زندگی در هر جا و هر زمانی کموبیش همین خطوط را داشته است. حتی در ایتالیای قرن بیستم که ژان باتیست آندرهآ با رمان «نگاهبان او» تصویر کرده است.
رمانیکه اگر بخواهیم توصیفاش کنیم این چند کلمه برازندهاش است؛ پرشور، درخشان و سرشار از لطف و ظرافتهای ادبی. داستان بر محور میمو ویتالینی میچرخد؛ پسربچهایکه رویایش این است که پیکرتراشی بزرگ شود. در درام سرنوشتساز زندگی، بدترین کارتها به میمو رسیده است. در خانوادهای فقیر به دنیا آمده و بهاجبار در همان کودکی سوار بر قطارش میکنند تا برای شاگردی نزد سنگتراشی برود که بیرحمترین در نوع خودش است. میمو گرچه از کوتاهی قد رنج میبرد، اما از نبوغ غنی است.
آنسویش، ویولاست که درخت نعمتهای دنیا، سخاوتمندانه بر سر او سایهگستر شدهاند؛ دختریکه وارث خانوادهای مشهور و ثروتمند است و از پیش، آیندهاش نوشته شده است. اما او زیر بار جاهطلبیهای خانوادهاش نمیرود و با بیپروایی تمام پشتِپا به همهچیز میزند و راه خودش را میرود. راهیکه باید به میمو برسد. کتاب «نگهبان او» درباره این دو است. درباره عشق در نگاه نخست است، درباره نرسیدن، هجر، سوختن، ساختن و رازهای سر بهمهر. میمو و ویولا به هم قول میدهند که هرگز از هم جدا نشوند، اما چنین نمیشود.
آنها که به همدیگر قول دادهاند پیوندشان را در تمام سالهای پرخشم و آشوبی که ایتالیا در گرداب فاشیسم درمیغلتید، ایمن و استوار نگه دارند، از پی حادثهای رعبآور از هم جدا میشوند و مثل تمام عشقهای پرشور، قصهشان جز در دل خودشان، پنهان و مهروموم میشود و به باد فراموشی میرود. قصه «نگاهبان او» از زبان میمو، در آخرین روزهای زندگیاش روایت میشود. قصهای پرکشش و سوزناک درباره عشقی که باید زنده بماند.
درباره نویسنده
«نگاهبان او» که سه جایزه بزرگ ادبی رمانفناک، گنکور و جایزه بزرگ خوانندگان مجله اِل را برده، بهدلایل زیادی رمانی قدرتمند و استثنایی است و دستاوردی بزرگ برای نویسندهاش. ژانباتیست آندرهآ پیشازاینکه «نگاهبان او» را بنویسد، ۲۰ سال در دنیای سینما حضور داشت و فیلمنامهنویس و کارگردانی موفق بود.
خودش گفته، این پیشینه از او قصهگویی ماهر ساخته اما دنیای سینما را محدود دیده و آگاهانه سراغ رمان رفته تا از قالب روایی گستردهتری برای خلق اثری بلندپروازانه، عمیق و تأثیرگذار استفاده کند. آندرهآ که از طرف مادری ریشههای خانوادگیاش به کشور ایتالیا برمیگردد، «نگاهبان او» را نوعی ادایاحترام به کشور آباواجدادیاش دانسته است.
این انگیزه شخصی و فرهنگی، رمان را فراتر از یک روایت صرف ادبی، به پروژهای هویتی برای نویسنده تبدیل کرده است. کتاب فقط داستان دلدادگی میمو و ویولا درباره دوران تاریک ایتالیا پیش و پس از جنگ جهانی دوم هم نیست، بلکه در آن درباره هنر، مجسمهها، نقاشیها، ادبیات، فمینیسم و... با ارجاعات فراوان به دوران شکوه ایتالیا به موازات شرح زندگی آدمهای عادی مثل میمو نیز صحبت میشود و با ظرافتی مثالزدنی تمام این عناصر با یکدیگر به تعادل رسیدهاند.
مضمون و لایههای معنایی رمان
ژان باتیست آندرهآ در این رمان لایههای معنایی متفاوت اما وابستهای مثل مراقبت، جاودانگی و حفاظت را مطرح میکند. عنوان کتاب به مفهوم مراقبت مادامالعمر میمو از ویولا و راز عشقشان در طول زندگی پر فرازونشیب، اما ناکامشان اشاره دارد. روایت از بستر مرگ میمو آغاز میشود که او درنهایت آخرین فرصت خود را قدر میداند و گذشتهشان را بازگو میکند. قابی هوشمندانه که تلاش میمو برای مراقبت از ویولا را قالبی هنری (رمان) میبخشد و نام او را در تاریخ تثبیت میکند.
در این دیدگاه، هنر میمو به ابزاری برای دفاع از میراث ویولا و عشق مشترک آنها در برابر گذشت زمان و فراموشی است. لایه سوم، اما محافظتی است. میمو در مقام مجسمهساز وظیفه خود میداند با آخرین اثر خود (مجسمه پیتا) از جوهره زیبایی، حقیقت و میراث فرهنگی ایتالیا که در معرض انحطاط سیاسی و فاشیسم قرار گرفته است، محافظت کند.
باید کتاب «نگاهبان او» را خواند. برای شخصیتهای شگفتانگیزی که نویسنده ساخته، برای روابط فراموشنشدنی، برای وقایع تاریخیای که جهان را تکان دادهاند، برای توصیفهای جادوییاش، برای عشقیکه زخم میزند، شعله میافروزد، ویران میکند و میسازد؛ عشقیکه زوالناپذیر است و جوشان، بیپایان و عمیق میپرورد و التیام میبخشد. عشقیکه در تاریکی پنهان میماند تا مجسمهها را بسازد و سرانجام در یادها زنده میماند. رمان را بخوانید که تاثیر گرم، عمیق و سنگینی عاطفهاش تا مدتها در ذهنتان میماند و کامتان را شیرین میکند.