داستان شیوخ نفتزده/نگاهی به رمان «مدینةالملح» نوشته عبدالرحمن منیف
نفت بهجای آنکه توسعه بیافریند، حکومتها را ثروتمند اما بیمسئولیت کرده؛ باعث شده جامعه، خاموش و بیمصرف شود. در چنین شرایطی نهادهای مردمسالاری شکل نمیگیرند. فرهنگِ بومی نابود و «نفتی» میشود.
«نفت بهجای آنکه توسعه بیافریند، حکومتها را ثروتمند اما بیمسئولیت کرده؛ باعث شده جامعه، خاموش و بیمصرف شود. در چنین شرایطی نهادهای مردمسالاری شکل نمیگیرند. فرهنگِ بومی نابود و «نفتی» میشود. این انتقادات به دولتهای عربی از زبان کسی است که خودش کارشناس اقتصادی شرکت نفت سوریه در سالهای 1964 تا 1973 بوده؛ او همچنین مشاور اقتصادی سازمان اُپِک (سازمان کشورهای صادرکننده نفت) بود؛ پس انتقاداتاش به دولتهای عربی از نگاه کاملاً کارشناسانه بود. او بر این باور بود که نفت باعثشده دولتهای عربی خودکامه شوند.
همین انتقادات باعث شد در دهههای 70 و 80 میلادی نقدها به اقتصاد نفتی در جهان عرب بالا بگیرد. ازسویدیگر، «عبدالرحمن منیف» نیز از اقتصاد به هنر روی آورد چراکه بر این باور بود که صریحترین و رادیکالترین اندیشههای ضداستبدادی را، نه در مصاحبههای ژورنالیستی، بلکه در قالب ادبیات میتوان مطرح کرد.
البته پس از آنکه به عرصه ادبیات روی آورد و به هدف خودش ـ یعنی نقد دولتهای عربی در قالب داستان و رمان ـ رسید، هزینههایی هم داد؛ تابعیت سعودیاش لغو شد، شمار زیادی از کتابهایش ممنوعالانتشار شدند و حتی در برخی کشورها ممنوعالورود شد. اما پرسش این است که مگر آثار او چهوزنی داشت که حُکام عرب را تا اینحد برآشفته کرده بود؟ برای پاسخدادن به این پرسش باید اثر معروف او را معرفی کنیم تا دریابیم درونمایه این آثار چه بوده. نخستین اثر او که بهعنوان یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر عرب شناخته میشود؛ رمان پنج جلدی «مدینةالملح» بود. این اثر فقط یک قصه نبود.
داستانی بود براساس واقعیت. داستانی که نشان میداد چگونه فروش نفت میتوان فساد اقتصادی و فرهنگی را رواج دهد. خط روایی داستان، از یک دهات کوچک و بادیهنشین آغاز میشود در عربستان سعودی؛ جاییکه زندگی آرام و بیدغدغه مردم با ورود مهندسان آمریکایی برای اسنخراج نفت با چالش روبهرو شد. زمینها تصاحب شدند؛ بهتر است بگویم به زور خریداری شدند. مثل همان چیزی که درباره تصاحب زمینهای فلسطینیان توسط اسرائیل گفته میشود.
زمینها را که تصاحب کردند، مردمیکه با سنتهای بومی خود در طول سدهها زندگی میکردند با فرهنگی مواجه شدند که از صدر تا ذیلاش با آنچه ارزشهای قومی و قبیلهایشان بود ناهمخوان بود. رفتهرفته با جریانیافتن استخراج و صادرات نفت، طبقه جدیدی شکل میگیرد؛ طبقهای مرفه و ثروتمند. هنر نویسنده که خودش اینها را تجربه کرده این است که نشان میدهد این طبقه ثروتمند، نشان از توسعه و رفاه عمومی نیست؛ بلکه نشان چپاول و زورگویی این طبقه ثروتمند علیه اکثریت مردم است.
شخصیت اصلی این رمان در جلد اول «مطیعالله» است؛ او بزرگ قبیلهای محترم در عربستان است که میخواهد بهعنوان نماینده جامعه خود در برابر این نابسامانیها مقاومت کند، اما زورش به جایی نمیرسد. زورش به جایی نمیرسد؛ چون این موج ویرانگر به خانوادهها هم رسیده و رفتهرفته مردم قبیله در حال استحالهشدن هستند؛ حتی زنان. زنان به فرهنگی جدید روی میآورند که، نه در جامعه پذیرفته شده و نه با اصول اخلاقی سازگار است.
مثلاً دومین شخصیت داستان ـ «فهیمة» که در داستان بیشتر «أم سلمان» خوانده میشود ـ زنی بوده وفادار به همسر و فرزند، اما پس از «حمله» نفت نهتنها خود نیز استحاله میشود، بلکه خانوادهاش نیز در معرض فروپاشی قرار میگیرد. در این رمان ما شخصیتهایی را هم داریم که نماینده قشری هستند که برای پول و ثروت حاضرند نهتنها خانواده خود، بلکه جامعه را به تباهی بکشند.
مثلاً «ابن راشد» را داریم که یکی از نخستین افراد قبیله است که با آمریکاییها همکاری میکند. منیف از طریق او نشان میدهد که ساختارهای استعماری همواره برای تسلط بر یک جامعه و فرهنگ فردی را با تطمیع پول و ثروت به درون جامعه هدف هدایت میکنند. اما شاید آنچه این رمان را از دیگر آثار داستانی جهان عرب متمایز کرده، این است که نویسنده حتی از روحانیون و شیوخ هم نمیگذرد.
در طول رمان، منیف نشان میدهد که برخی از شیوخ، ریشسفیدان، قرآنخوانان و شریعتدانان که تا پیش از ورود بازار نفت مورد احترام قرار داشتند، به حکامی زورگو و مستبد تبدیل میشوند. این است روایتی از اقتصاد نفتی. شاید آنچه عبدالرحمن منیف به قلم آورده، برای ما ایرانیها آشنا باشد؛ چراکه ما نیز سالهاست اقتصادی نفتی زندگی میکنیم. پس خواندن این کتاب برای ما نیز نکات قابلتأملی دارد. این اثر تحتعنوان «شهرهای نمکی» به فارسی برگردان و چاپ شده است و در بازار کتاب میتوان آن را یافت و خواند.