حافظ به تصحیح همۀ ما/به مناسبت بیستم مهرماه روز حافظ
حافظ زندگیِ روزمره، دغدغهها، آزمندیها، ناکامیها و وصالهای آدمی را به منتهیالیهِ شعرِ ایرانی گره زده، آن را ویراسته و با وسواسِ زیاد انتخاب کرده و در اختیارِ فارسیزبانان تا ابد گذاشته است. انگار هر فارسیزبانی یا حتی هر آدمی میتواند یک تصحیحِ خاصِ خودش از حافظ داشته باشد.

در زبان فارسی یکی از بیشترین شخصیتهایی که درباره آن متن و محتوا منتشر شده، حافظ است؛ احتمالاً میان اندیشهورزانِ جغرافیای فرهنگی ایران، بیشترین کسی است که درباره او صحبت شده است. این اتفاق برای این است که حافظ خیلی شبیهِ ماست. انگار اعتلایافتهترین نسخه ما آدمهای معمولی است. ماها که درگیرِ زیستِ روزمرهایم، درد و رنج میکشیم، عاشق میشویم، حیرت میکنیم، عزیز از دست میدهیم، شک میکنیم، به ذاتِ هستی فکر میکنیم، حسادت میکنیم، زخم داریم، گاهی امید داریم، گاهی در پوچیِ مطلق غوطهور میشویم و... حافظ همه اینها هست و بیشتر از این. حافظ خیلی آدم است. برای همین هرکس به دیوانش تفأل میزند، به ناامیدی از آن درنمیرود؛ چراکه بالاخره ردی از خودش در آن دریا خواهد یافت. حافظ هم دختر و پسر نوجوانِ تازه عاشقشده را میتواند مخاطبِ خود کند، هم گوتهای را که فخرِ ادبیاتِ کلاسیکِ غرب است.
آیا این حافظ را از دیگر غولهای ادبیات کلاسیک ما ارزشمندتر میکند؟ حتماً که نه، اما حافظ را از همترازانش متمایز چرا. مثلاً برای همدلشدن با مولانا و لذتبردن از ادبیاتِ او باید تا حد زیادی در پیشفرضهایی با او مشترک بود. تا پیشفرضهای او پیشفرضهای شما نشود، نمیتوان از خیلی از گفتههایش لذتِ «تام» برد. این تام خیلی مهم است؛ مراد از تام یعنی فرم و محتوا با هم. ممکن است شما با مولانا در خیلی چیزها همدل نباشید اما از وزن و چیدمانِ شعرِ او خوشتان بیاید یا برعکس، تا همزمان از این دو لذت نبرید، لذت تام نخواهد شد. در مواجهه با حافظ کمتر دچار چنین وضعیتی میشوید. حافظ مثل همه ما تردید دارد، کلاماش اکثر اوقات قطعیتی ندارد، جای فرار میگذارد. در بیشتر مسائلِ هستی نهفقط قطعیت دارد که با کسی هم شوخی ندارد. همچنین حافظ وسواس عجیبی به شکل شعرش داشته است. بارها و بارها برمیگشته تا نسخه قبلی بیت یا مصرعی را اصلاح کند. اصلاً برای همین است که نسخههای متعددی از حافظ داریم.
ازسویدیگر حافظ کمتر اهلِ موعظه است. پندِ مکرر آدمی را دور میکند. سعدی پند زیاد دارد و تقریباً همه پندهایش منطقی است و کاربردی. باید سپاسگزارِ او بود از این بابت. حتماً که از این منظر نمیتوان تخفیفی برای سعدی یا اندیشمندِ دیگری که زبان به پند گشوده قائل شد، ولی موعظهگری هرچه بیشتر شود، مردم فاصله بیشتری با موعظهگر پیدا میکنند، چراکه دیگر او را دور از خود، کسی میبینند که از پلهای بالاتر با آنها سخن میگوید. برای همین هروقت که نیاز به نصیحت داشتند، سراغِ او میروند، نه وقتی که دلشان میگیرد یا شاد میشوند.
سیگاریها میگویند که سیگار همهجا و بعد از همهچیز میچسبد؛ آن لحظه که از شادی میخواهی حبابوار کلاه بالا بیندازی یا آن اوقاتی که غمِ عالم همه به بارِ تو میشود، سیگار رفیقِ آدمِ سیگاری است. حافظ هم چنین است؛ همه لحظات میچسبد. مثل یک رفیقِ ناب همقدمِ همه لحظاتت است. در حقیقت حافظ زندگیِ روزمره، دغدغهها، آزمندیها، ناکامیها و وصالهای آدمی را به منتهیالیهِ شعرِ ایرانی گره زده، آن را ویراسته و با وسواسِ زیاد انتخاب کرده و در اختیارِ فارسیزبانان تا ابد گذاشته است. انگار هر فارسیزبانی یا حتی هر آدمی میتواند یک تصحیحِ خاصِ خودش از حافظ داشته باشد.
از منظری دیگر هم حافظ بحری است که هیچ صیادی را بی روزی نخواهد گذاشت. میگویند در کتابخانه غنیِ او نزدیک به ۷۰۰ دیوان از شعرایی که تا آن زمان شناخته شده بودند وجود داشته است. حتی نصفِ این عدد هم درست باشد یعنی حافظ تقریباً به همه شعرهای مهم پیش از خودش تسلط داشته است. آن رند به همه آن باغها سری میزند، بهترین گل را میچیند، شاخ و برگاش میدهد، آن را به غایتِ فرم میرساند و همه را گلستانِ خودش پیشِ رویِ مخاطباش میگذارد.
برای همین تقریباً آنچه خوبان همه دارند، حافظ یکجا دارد. حافظ همزمان خیام، باباطاهر، مولانا، سعدی، خواجه، فردوسی و نظامی دارد. درواقع تورّقِ حافظ تقریباً تورّقِ کلِ ادبیاتِ کلاسیک است.
مجموع اینها باعث میشود که حافظ بار سنگین هستی را برای ما ایرانیان تحملپذیرتر کند. غایتِ هنر و ادبیات، تلطیفِ زمختیِ زندگی است. آدم وقتی میبیند یکی ۷۰۰ سال پیش همان دردی را کشیده که او امروز از آن رنج میبرد، نوری در دلاش میتابد که او در این رنج تنها نیست. حافظ این را با هنرِ ناباش به ما رسانده است. از بختیاری ماست که حافظ داریم و میتوانیم حافظ بخوانیم.