| کد مطلب: ۵۱۸۶۷

تماشاگرِ بی‌حقوق

در روزگاری که مخاطب نه‌فقط بیننده، بلکه کنشگرِ عرصه فرهنگی است، اتفاقاتی از جنس تعویق، توقف یا ناتمام ماندن سریال‌هایی چون «کنکل» و «جزر و مد» چیزی فراتر از یک مسئله فنی یا تولیدی است.

تماشاگرِ بی‌حقوق

در روزگاری که مخاطب نه‌فقط بیننده، بلکه کنشگرِ عرصه فرهنگی است، اتفاقاتی از جنس تعویق، توقف یا ناتمام ماندن سریال‌هایی چون «کنکل» و «جزر و مد» چیزی فراتر از یک مسئله فنی یا تولیدی است. این وضعیت نشانه‌ای از فروپاشی رابطه‌ای اخلاقی و اجتماعی میان تولیدکننده و تماشاگر است؛ رابطه‌ای که در جهان رسانه‌ای امروز دیگر صرفاً یک دادوستد اقتصادی نیست، بلکه بازتابی از سرمایه‌ی اجتماعی، اعتماد نهادی و شأن مخاطب در ساختار فرهنگی جامعه است.

در هفته‌های اخیر، پس از چند نوبت تعویق در انتشار قسمت جدید «جزر و مد»، فقیهه سلطانی، در ویدئویی از دلایل توقف پروژه سخن گفت و پرده از نابسامانی تولید و پخش آن برداشت. پلتفرم استارنت که با شعار «پخش رایگان» و «احترام به مخاطب» وارد میدان شد، حالا با دو سریال پرمخاطب اما ناتمام، در موقعیتی متناقض گرفتار است؛ جایی میان وعده و واقعیت، میان شعار و اجرا. اما این اتفاق فقط شکست یک پلتفرم نیست، بلکه باختن یک نوع قرارداد اجتماعی است: قرارداد نانوشته‌ای میان رسانه و مردم. در جامعه‌شناسی، «حقوق مخاطب» نه صرفاً حقی اخلاقی، بلکه بخشی از سازوکار اعتماد عمومی است.

مخاطب با صرف زمان، توجه و حتی احساس خود، به رسانه مشروعیت فرهنگی می‌بخشد. وقتی این رابطه نادیده گرفته می‌شود، نوعی «بی‌عدالتی فرهنگی» شکل می‌گیرد. در جوامعی که نهاد رسانه مسئولیت‌پذیر است، احترام به مخاطب یعنی احترام به زمان او، به شعورش و به پیوند احساسی‌ای که با اثر برقرار کرده است. مخاطب فقط مصرف‌کننده نیست؛ او شریک فرهنگی پروژه است. اما در فضای تولیدات ایرانی، مخاطب اغلب به‌عنوان «مصرف‌کننده صبور» تصور می‌شود؛ کسی که باید ببیند، تحمل کند، و در نهایت خاموش بماند.

وقتی سریال‌ها بدون توضیح منطقی نیمه‌کاره می‌مانند یا به‌عجله و بی‌منطق پایان می‌یابند، در واقع، بی‌احترامی به عقلانیت تماشاگر صورت می‌گیرد. این یعنی انکار عاملیت فرهنگی شهروندان. از نگاه نیکلاس لومن یا پی‌یر بوردیو، رسانه‌ها زمانی پایدار می‌مانند که اعتماد عمومی را بازتولید کنند. وقتی مخاطب احساس کند صداقت و نظم در وعده‌های تولید و پخش وجود ندارد، این اعتماد فرومی‌پاشد. ویرانی اعتماد، آغاز زوال سرمایه فرهنگی است؛ یعنی همان چیزی که باعث می‌‌شود جامعه به آثار بومی پشت کند و به محصولات خارجی پناه ببرد.

پلتفرم‌ها در شرایطی ظهور کردند که بخش بزرگی از جامعه در جست‌وجوی آلترناتیوی برای تلویزیون رسمی بود. اما وقتی همین فضا نیز گرفتار بی‌نظمی و بی‌تعهدی می‌شود، مخاطب در موقعیتی آشنا قرار می‌گیرد: تجربه‌ی بی‌حقوقی در عرصه فرهنگ، همانند بی‌حقوقی در عرصه‌های دیگر اجتماعی. او احساس می‌کند صدایش شنیده نمی‌شود و انتخابش بی‌اثر است. ناتمام ماندن یک سریال فقط به معنای توقف تولید نیست؛ بلکه استعاره‌ای از وضعیت ناتمام نهادهای فرهنگی در ایران است. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که بسیاری از پروژه‌ها ــ از طرح‌های شهری گرفته تا آثار هنری ــ نیمه‌کاره می‌مانند؛ زیرا ساختار تولید، بر مبنای تعهد و پاسخگویی شکل نگرفته است. در چنین بستری، محصول فرهنگی نیز به همان سرنوشت دچار می‌شود.

این سریال‌ها فقط قربانی بحران مالی یا مدیریتی نیست؛ قربانی نوعی بی‌نظمی نهادی و غیبت فرهنگ پاسخگویی است. وقتی تولیدکننده و مدیر رسانه خود را در برابر تماشاگر مسئول نمی‌دانند، معنایش این است که مخاطب در سلسله‌مراتب فرهنگی جایگاهی ندارد. اینجاست که هنر و سرگرمی به جای تقویت پیوند اجتماعی، تبدیل به بازتولید نابرابری فرهنگی می‌شود. مخاطب فعال، یکی از ارکان جامعه مدنی است. او با نقد، اعتراض و حتی ترک‌کردن یک پلتفرم، پیام اجتماعی روشنی می‌دهد. اما در جامعه‌ای که سازوکار پاسخگویی فرهنگی ضعیف است، مخاطب به تماشاگرِ خاموش بدل می‌شود.

از این منظر، این بحران فقط مسئله‌ای مربوط به صنعت سرگرمی نیست، بلکه بازتاب بحران مشارکت فرهنگی است. همان‌گونه که شهروند ایرانی در سیاست و اقتصاد احساس بی‌قدرتی می‌کند، در حوزه فرهنگ هم احساس می‌کند صدایش به جایی نمی‌رسد. این «بی‌صدایی فرهنگی» در نهایت به انفعال عمومی می‌انجامد؛ جامعه‌ای که به‌جای نقد، صرفاً مصرف می‌کند و در برابر بی‌نظمی‌ها واکنش جمعی ندارد.

احترام به مخاطب، فقط در قالب پخش به‌موقع یا کیفیت تصویر خلاصه نمی‌شود؛ بلکه در صداقت ارتباطی، در شفافیت اطلاع‌رسانی و در تداوم تعهد خلاصه می‌شود. رسانه‌ها باید بدانند که مخاطب نه‌فقط خریدارِ محتوا، بلکه شهروند فرهنگی است. اگر نتوانند برای این شهروند جایگاه قائل شوند، دیر یا زود در جزر و مدِ بی‌اعتمادی غرق خواهند شد. آنچه امروز در توقف  این سریال‌ها می‌بینیم، نه‌فقط یک ناکامی تولید، بلکه نشانه‌ای از گسست اخلاقی در صنعت تصویر است. بازسازی این اعتماد، فقط با حرفه‌ای‌گری ممکن نیست؛ بلکه نیازمند بازتعریف اخلاق رسانه‌ای بر پایه احترام متقابل است؛ همان چیزی که در این سرزمین، بیش از هر چیز، گم شده است.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار