اپوزیسیون و توهّمِ گُذار/ درباره برنامهای موسوم به«دفترچه دوران اضطرار»
هنگامی که اشتباهات محاسباتی نیروی اپوزیسیون از رهگذر خطاهای شناختی متعدد و نتایجی مغایر با آنچه به حواریون خود وعده داده بود برملا میشود، بخشی از اعتبار او نزد پایگاه اجتماعی زیر سوال رفته، و در توان و قوه شناختی او تشکیک میکنند.

روانشناسی سیاسی دانشی میانرشتهای است که ذیل آن نقش عوامل مرتبط با روانِ انسان بر جهانبینی و نگاه سیاسی مورد مطالعه قرار میگیرد. از جمله نظریات مشهور در روانشناسی سیاسی «نظریه هویت اجتماعی» است که اثبات میکند گرایش سیاسی و هویت اجتماعی هر شخص به میزان قابل ملاحظهای تابع گروهی است که در آن عضویت پذیرفته، و کنشمندی او بر اساس هنجارها و عقاید آن گروه تعیین خواهد شد.
این نظریه درباره دیاسپورای ایرانی هم بیش و کم صدق میکند؛ و شهروندانی که در سه چهار دهه اخیر از ایران کوچ کردند، از رهگذر دستِ بالای رسانههای فارسیزبان و انقطاع پیوند مؤثر با ایران و نظام حقوقی، سیاسی مستقر (به طور خواسته و ناخواسته) در مقام طرفدارانِ تغییرات سیاسی رادیکال طبقهبندی شده، و نیروهای سیاسی مخالف به انحای گوناگون از آنها بهرهبرداری میکنند.
مهمترین کارکرد این اشخاص القای احساس رهبری سیاسی به نیروی اپوزیسیون است که وقتی با چاشنی تخیل، بلندپروازی و خودشیفتگی این اشخاص ترکیب میشود میراژی از تغییرات سیاسی رادیکال را پدید میآورد.
در نتیجه، این زعم بین اعضای گروه سیاسی مزبور ایجاد میشود که جامعه ایرانی به طور متحد خواهان و آماده براندازی بوده، و یکصدا از آن «خود رهبرپندار» میخواهد برای نجات آنها دست به فداکاری بزند!
اعتراضات ایرانیان در سالهای اخیر و کنشمندی پهلوی ثالث را هم میتوان در این چارچوب قرار داد؛ همگام با اعتراضات سالهای 1396، 1398 و 1401، رضا پهلوی همواره یکی از نخستین اشخاصی بود که برای رهبری سیاسی در ایرانِ پس از جمهوری اسلامی داوطلب میشد، و با بزرگنمایی هر واکنش اعتراضی به «مطالبه همگانی برای براندازی» و نادیده گرفتنِ دلایل متفاوتی که در پس هر کدام از این اعتراضات نهفته بود برای مدیریت کشور اعلام آمادگی مینمود.
جنگ دوازده روزه با اسرائیل هم نقطه عطف دیگری بود که چشم دوختگان به ایده نیروی نظامی خارجی برای تغییر رژیم در ایران را ناامید ساخت تا شعله آرزوی رضا پهلوی هم با اعلام آتشبس کمفروغ شود.
هنگامی که اشتباهات محاسباتی نیروی اپوزیسیون از رهگذر خطاهای شناختی متعدد و نتایجی مغایر با آنچه به حواریون خود وعده داده بود برملا میشود، بخشی از اعتبار او نزد پایگاه اجتماعی زیر سوال رفته، و در توان و قوه شناختی او تشکیک میکنند.
پس حفظ غرور شخصی و اقتدار سیاسی ایجاب میکند در مواقعی چنین با اقدامات تبلیغی که در باطن آنها وعدههای جدید نهفته باشد همچنان طرفداران را مسخ شده نگاه داشت تا رویای قدرت سیاسی به طور کامل از بین نرود.
تدوین پیشنویس قانون اساسی، راهاندازی تجمعات سیاسی و غیره از اقداماتی هستند که خاصه این دوره محسوب میشوند.
سندی که بازمانده پهلوی با نام «دفترچه دوران اضطرار» اخیراً منتشر ساخته هم نتیجه پایان اعتراضات 1401 است که در چارچوب آن جمعی از دانشآموختگان ایرانی دانشگاههای خارج از کشور به اتفاق در تدوین آن نقشآفرین بودهاند.
در شماره 849 از روزنامه هممیهن نوشتم که ویژگی بنیادین هر سندی که داعیه مدیریت کشوری را دارد، منصرف از این که نام آن چه باشد ـ اتفاقنظر اکثریت نیروهای سیاسی وقت پیرامون موازین آن است؛ ورنه هر دانشجوی سال اول حقوق هم میداند که قانون بدونِ ضمانت اجرا چیزی بیش از یک انشای کودکانه نبوده، و مادامی که امکان واقعی برای اجرا نداشته باشد صرفاً رفع تکلیفِ مقنن تعبیر خواهد شد.
اکنون پهلوی و پیروان تلاش دارند با تأکید بر اوصافی همچون آکادمیک بودن، برنامهریزی دقیق، تمرکز بر توسعه و جامعیت، امکان اجرای واقعی این برنامه را نادیده گرفته، تا اعتبار سیاسی مخدوش را ترمیم کنند.
در یک نگاه کلی، دفترچه دوران اضطرار به دو بخشِ درهمتنیده قابل تقسیم است؛ بخش اول که به چگونگی مدیریت امور کلان کشور پس از رفتنِ نظام سیاسی وقت پرداخته، و بخش دوم که راهکارهای جزئینگرانهای را با هدف اصلاح وضع موجود و تحقق توسعه ارائه میدهد.
بسیاری از تدابیری که در بخش دوم ارائه میشوند در دستور کار متولیان فعلی کشور هم هستند و درباره اجرای اهدافی چون اجرای استانداردهای FATF، جذب سرمایه خارجی، خصوصیسازی، عدالت آموزشی و غیره اختلافنظری وجود ندارد؛ لیکن وجه تمایز نیروی سیاسی عملگرا، و آنکه مسخ میکند امکانسنجی تحقق این اهداف در پرتو متغیرهای عدیده است و غایتِ همه چیز را تسویهحساب با نظام سیاسی پیشین پنداشتن بازتاب هیچ نیست جز نگاه سطحی به ابربحرانهای پیشِ روی ایران، که نتیجهای نخواهد داشت جز تداوم وضع موجود.
اشکال اساسی که در بخش اول وجود دارد هم این پیشفرض موهوم است که تمام دولتهای جهان (بهویژه همسایگان) در مورد ایران و تغییرات سیاسی رادیکال (همچون انقلاب) در آن حُسننیت داشته، و حاضرند به بهبود شرایط ایران کمک کنند.