نگرانی فزاینده اعراب از اسرائیل/در یک سال گذشته ادراک تهدید اعراب از رفتارهای بیمحابای اسرائیل افزایش یافته است
حمله ناگهانی اسرائیل در ۱۳ ژوئن نهتنها ایران را غافلگیر کرد، بلکه عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر و عمان را نیز که همگی در ماههای قبل بیوقفه برای جلوگیری از چنین حملهای تلاش کرده بودند، شوکه کرد.

حمله ناگهانی اسرائیل در ۱۳ ژوئن نهتنها ایران را غافلگیر کرد، بلکه عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر و عمان را نیز که همگی در ماههای قبل بیوقفه برای جلوگیری از چنین حملهای تلاش کرده بودند، شوکه کرد. کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به دلیل پتانسیل این حمله برای ایجاد یک درگیری گستردهتر، و همچنین به این دلیل که اکنون اسرائیل را عامل اصلی بیثباتی در خاورمیانه میدانند نگران شدهاند. اگر اسرائیل به رفتارهای اخیر خود به همین شکل ادامه دهد، استراتژیهای منطقهای اعراب حاشیه خلیج فارس به خطر میافتد.
علاوه بر این، اعراب خلیج فارس، بهویژه عربستان سعودی، متوجه شدهاند که با وجود امضای قراردادهای چند میلیارد دلاری با ایالات متحده، هنوز آن میزان نفوذی را که اسرائیل در آمریکا از آن برخوردار است، بر واشنگتن ندارند. در واقع، در هفتههای منتهی به حمله، عربستان سعودی سعی کرده بود ایالات متحده را تحت فشار قرار دهد تا اسرائیل را از حمله به ایران منصرف کند، اما بعداً متوجه شد که واشنگتن از قبل با اسرائیل برای انجام همین کار هماهنگ کردهاست.
این حمله همچنین به نوبه خود نشان داد که دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، تمایلی ندارد و یا قادر نیست بنیامین نتانیاهو را برای جلوگیری از تشدید تنش در منطقه مهار کند. حالا که جنگ متوقف شده و یک آتشبس شکننده بین اسرائیل و ایران برقرار شده، کشورهای حاشیه خلیج فارس بار دیگر به تکاپو افتادهاند که از وقوع یک جنگ پرهزینهتر که میتواند کل منطقه را تحت تاثیر قرار دهد، جلوگیری کنند.
این کشورها میدانند که حتی یک ایران ضعیف نیز ثبات منطقهای به ارمغان نخواهد آورد. آنها میدانند که اگر این وضعیت به همین شکل غیرکنترلشده ادامه یابد، خاورمیانه ممکن است با دههها بیثباتی روبهرو شود. در واقع کشورهای عربی که زمانی مدام ایران را به دخالت در امور کشورهای عربی و ایجاد بیثباتی در خاورمیانه متهم میکردند حالا به چشم خود میبینند که این اسرائیل است که به لحاظ نظامی و دیپلماتیک در حال بیثبات کردن خاورمیانه است.
خلیج فارس، ترکیه و ایران: تاریخچه روابط متزلزل
رابطه ایران با کشورهای عربی خلیجفارس از نخستین سالهای انقلاب با سوءظن متقابل، رقابت استراتژیک و رویکردهای رقابتی برای رهبری منطقهای شکل گرفت. ایدئولوژی انقلابی در ایران و تبلیغ گفتمان صدور انقلاب به سراسر منطقه پادشاهیهای سنی منطقه بهخصوص پادشاهی عربستان سعودی و امارات متحده عربی را ترساند. پس از آن برنامه هستهای ایران و سیاست گسترش نفوذ منطقهای ایران از طریق شکلدادن محور مقاومت در کشورهایی نظیر عراق، سوریه، یمن و لبنان، سوءظن اعراب را بیشتر کرد.
کشورهای حوزه خلیجفارس، حضور رو به رشد ایران در منطقه و قدرت موشکهای بالستیک ایرانی را به عنوان تهدیدهایی وجودی برای خود تلقی میکردند و همین امر آنها را بر آن داشت تا روابط دفاعی خود را با ایالات متحده تقویت کنند. تا قبل از سال 2023، اعراب منطقه حتی به سمت عادیسازی روابط با اسرائیل در حال حرکت بودند. پروژه آنها این بود که در همکاریهای نزدیک به اسرائیل و آمریکا نوعی همکاری نظامی، امنیتی، اقتصادی را در منطقه ایجاد کرده و یک بلوک واحد علیه ایران تشکیل دهند.
از سال 2023، نشانههایی از نزدیکی محتاطانه بین تهران و اعراب خلیج فارس پدیدار شد. خصوصاً پس از احیای روابط دیپلماتیک عربستان سعودی و امارات متحده عربی با ایران، که ناشی از عملگرایی اقتصادی، خستگی متقابل از درگیریهای طولانیمدت و علاقه مشترک به کاهش تنشهای منطقهای بود، شکلی از ثبات در روابط شکل گرفت. نکته قابل توجه این است که این بهبود روابط دیپلماتیک حتی در بحبوحه سطح بالای خشونت در غزه و تبادلات نظامی متعدد بین اسرائیل و ایران، بهویژه جنگ 12 روزه در ماه ژوئن، همچنان پابرجا ماند و این خود نشان میدهد که کشورهای حاشیه خلیج فارس برای ثبات و تعامل گام به گام با ایران، مصمم هستند.
به موازات این روند، ترکیه تحت ریاستجمهوری رجب طیب اردوغان، سیاست خارجی تهاجمی و مستقلی را دنبال کرده است و اغلب خود را، هم به عنوان یک کارگزار قدرت منطقهای و هم منتقد صریح اتحادهای تحت رهبری غرب معرفی میکند. دخالت آنکارا در شمال سوریه، حمایت این کشور از گروههای مختلف اسلامگرا در سراسر خاورمیانه و حضور نظامیاش در کشورهایی مانند لیبی و عراق، نشاندهنده اهداف گستردهتر ترکیه در منطقه است.
علاوه بر این، در سالهای اخیر، ترکیه به عنوان یکی از برجستهترین مدافعان آرمان فلسطین ظاهر شدهاست و از مواضع شفاهی و ژستهای دیپلماتیک برای تقویت وجهه خود در میان اعراب و مسلمانان استفاده میکند. این موضعگیری با تسریع عادیسازی روابط اعراب با اسرائیل تحت توافقنامه ابراهیم، که ترکیه با تردید به آن نگاه میکرد، برجستهتر شد.
ایران و ترکیه با سیاستهای اسرائیل مخالف بودند اما میان خود نیز رقابت شدیدی داشتند. این رقابت بهویژه در سوریه، بسیار تنگاتنگ بود. با این وجود، هر دو کشور هماهنگیهای تاکتیکی را تا زمانی که در خدمت اهداف استراتژیکشان باشد، ارزشمند میدانند. حالا قابلیتهای نظامی و نفوذ منطقهای ایران پس از جنگ با اسرائیل تضعیف شده، ترکیه تلاش میکند خود را به عنوان رقیب اصلی اسرائیل از نظر امنیتی معرفی کند. خصوصاً اینکه ترکیه حامی اصلی دولت جدید سوریه است و قصد دارد از طریق سوریه نفوذ منطقهای بیشتری بهدست آورد. با این حال، این امر ترکیه را در تقابل با اسرائیل نیز قرار خواهد داد، چراکه عملیات نظامی مداوم اسرائیل در سوریه و دیدگاه متفاوتش برای آینده این کشور در تضاد با رویکرد آنکارا قرار دارد.
تقویت ادراک تهدید از اسرائیل در خلیج فارس
در چند سال گذشته، ایالات متحده متعهد شده که در چارچوب پیمان آبراهام دوران جدیدی را برای خاورمیانه رقم بزند و عادیسازی روابط بین اسرائیل و کشورهای عربی را به عنوان مسیری برای ثبات منطقهای ترویج دهد. با این حال، این رویکرد بهطور فزایندهای با واقعیتهای موجود در تضاد است. خشونتهای شدید و بحران انسانی مداوم در غزه، فروپاشی بازدارندگی بین اسرائیل و ایران، و نارضایتی افکار عمومی در سراسر جهان عرب نسبت به آنچه که در غزه در حال وقوع است، پیشرفت پیمان آبراهام را با مشکل مواجه کردهاست.
پیش از حمله حماس به اسرائیل در 7 اکتبر سال 2023، عربستان سعودی پس از سالها مذاکرات دقیق، به یک توافق دیپلماتیک تاریخی برای به رسمیت شناختن اسرائیل نزدیک شده بود. چنین توافقی میتوانست اتحاد اسرائیل و اعراب را با هدف مقابله با ایران تقویت کرده، تضمینهای امنیتی قوی ایالات متحده را برای عربستان سعودی ایجاد کند و راه را برای پذیرش گستردهتر اسرائیل در سراسر کشورهای عربی و مسلمان هموار کند. از زمان وقوع حمله ۷ اکتبر و اقدامات خشونتبار اسرائیل در منطقه، عربستان سعودی، به عنوان پیکان قدرت جهان تسنن، همواره تأکید کرده که عادیسازی روابطش با اسرائیل به پیشبرد راهحل دوکشوری برای حل مناقشه اسرائیل و فلسطین، منوط است.
اما رویدادهای سال گذشته، چشمانداز تشکیل یک کشور فلسطینی را بیشتر منتفی کرده و چنین راهحلی را بیش از هر زمان دیگری بعید ساخته است. آنچه این چشماندازها را پیچیدهتر میکند، این واقعیت است که عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس از دولت راست افراطی اسرائیل به رهبری بنیامین نتانیاهو خسته شدهاند. این کشورها زمانی بهطور سنتی ایران را منبع بیثباتی در منطقه میدانستند اما اکنون میبینند که اسرائیل بهطور عملی در حال بیثباتکردن منطقه است.
این کشورها میبینند که اگر قرار باشد ایران به همین شکل تضعیف شود و اسرائیل به عنوان یک هژمون منطقهای ظهور کرده و پس از جنگ، نظم منطقهای را شکل دهد، بدون تردید این نظم جدید در راستای منافع آنها شکل نخواهد گرفت. عربستان، قطر و کویت و دیگر اعراب منطقه بیم دارند که در منطقهای تحت سلطه قدرت نظامی اسرائیل باشند و در وضعیت بسیار ناگواری قرار بگیرند بنابراین طبیعی است که به طور فزایندهای نسبت به تعمیق بیشتر روابط دیپلماتیک و اقتصادی خود با اسرائیل تردید کنند. خصوصاً اینکه موضع نظامی تهاجمی که اسرائیل در طول دو سال گذشته به نمایش گذاشت، ثابت کرده که ایالات متحده تمایل یا توانایی تسلط بر نزدیکتری متحدش در خاورمیانه را ندارد.
البته بعید است امارات متحده عربی و بحرین از توافقنامه ابراهیم خارج شوند اما اگر وضعیت به همین ترتیب پیش برود مسلماً آنها نسبت به اقدامات اسرائیل که به بیثباتی منطقهای دامن خواهد زد، بدبین خواهند شد. عربستان سعودی و قطر که در ابتدا نسبت به عادیسازی روابط از طریق توافقنامه ابراهیم خوشبین بودند، احتمالاً در رویکردهای استراتژیک خود ارزیابی مجددی صورت خواهند داد، زیرا نگرانند که اسرائیل با تسلط نظامیاش بر منطقه و به کارگرفتن یک دیپلماسی تهاجمی بتواند ثبات منطقهای و برنامههای اقتصادی بلندمدت آنها را به خطر بیندازد.
عادیسازی روابط عربستان سعودی با اسرائیل اکنون حتی بعیدتر از قبل به نظر میرسد. ریاض اقدامات نظامی و تهاجمی تلآویو را بیثباتکننده میداند و این امر نگرانی عربستان سعودی را نسبت به عادیسازی روابط افزایش میدهد. عربستان سعودی در مقابل به صورت علنی روابط دیپلماتیک خود را با تهران تقویت کرده و این رویکرد نشان میدهد که عربستان مصمم است تثبیت روابط با ایران را ادامه دهد. ریاض احتمالاً به این نتیجه رسیده که عادیسازی روابط با اسرائیل هزینه زیادی برایش خواهد داشت و اعتبارش را به عنوان خادم حرمین شریفین به خطر خواهد انداخت.
شاید ریاض معتقد است که عادیسازی با اسرائیل هم مشروعیت داخلی و هم برنامهی عربستان برای به دست گرفتن رهبری منطقه را به خطر خواهد انداخت. علاوه بر این، ایالات متحده به دنبال امضای توافقنامههای همکاری دفاعی و اقتصادی با عربستان سعودی، مستقل از عادیسازی روابط با اسرائیل، بوده است. پیش از این، این توافقنامهها به عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل مرتبط بودند، اما حالا واشنگتن اذعان دارد که عادیسازی روابط به طور فزایندهای بعید است.
در نتیجه، هم ایالات متحده و هم عربستان سعودی قرار است همکاریهای دوجانبه خود را پیش ببرند. با توجه به همه این عوامل و محدودیتهای پیشرو، عربستان سعودی احتمالاً موضع قاطعانهتری در مورد مسئله فلسطین اتخاذ خواهد کرد و این امر چشمانداز پیشرفتهای دیپلماتیک با اسرائیل را بیش از پیش تضعیف میکند.
قرار است اسرائیل در سال ۲۰۲۶ انتخابات برگزار کند. احتمال زیادی وجود دارد که اسرائیل یک دولت ملیگرا را انتخاب کند. همچنین احتمال کمتری نیز وجود دارد که یک ائتلاف راست افراطی دیگر در اسرائیل ظهور کند. وقوع هر دو سناریو، الحاق کرانه باختری و ادامه اشغال و عملیات نظامی در غزه را محتملتر میکند. با این حال، تمایز بین این دو سناریو در میزان و انعطافپذیری نهفته است: یک دولت راست افراطی از نظر ایدئولوژیکی بسیار سفت و سختتر است. کمتر در مقابل فشارهای خارجی انعطاف نشان میدهد و آشکارا با حقوق فلسطینیان و نظارتهای دموکراتیک دشمنی خواهد کرد. یک دولت ملیگرا، اگرچه تندرو است اما ممکن است در برابر فشارهای ایالات متحده یا کشورهای منطقه، کمی عملگراتر رفتار کرده و احتمالاً گامهای محدودی در جهت عادیسازی با کشورهای عربی بردارد.
در مقابل، یک ائتلاف راست افراطی دیگر به دلیل موضع سازشناپذیر و سیاستهای افراطی، تقریباً موجب خواهد شد که روند عادیسازی عربستان با اسرائیل متوقف باقی بماند. بهطور کلی در هر دو سناریو، سیاستهای تهاجمی اسرائیل همچنان مانع از عادیسازی عربستان سعودی خواهد شد.
بنابراین، کشورهای حاشیه خلیج فارس ممکن است به سمت یک دیپلماسی متعادلتر حرکت کرده و همکاری آشکار با اسرائیل را کاهش داده و در عین حال با احتیاط با ایران و سایر بازیگران منطقهای تعامل مجدد داشته باشند. در نهایت، این تغییر رویکرد میتواند در نمودهایی نظیر کُندتر شدن سرعت عادیسازی، افزایش احتیاط دیپلماتیک و شدت یافتن تلاش کشورهای خلیج فارس برای تنوع بخشیدن به مشارکتهای امنیتی بینالمللی خود، آشکار شود.
ترکیه چه خواهد کرد؟
این احتمال وجود دارد که ترکیه به طور فزایندهای به عنوان رقیب اصلی اسرائیل در منطقه ظاهر شود. با توجه به خلأ حضور ایران در سوریه، آنکارا اکنون در موقعیتی قرار دارد که ضامن امنیت سوریه باشد و سوریه این پتناسیل را دارد که عامل تنش بین آنکارا و تلآویو باشد. استراتژیهای ترکیه و اسرائیل برای آینده سوریه با هم در تضاد است.
اسرائیل قصد دارد مناطق فرقهای در سوریه ایجاد کند درحالیکه آنکارا به دنبال متحد کردن این کشور تحت کنترل هیئت تحریرالشام است. علاوه بر این، با وجود سازوکارهای دیپلماتیک و امنیتی اولیه برای کنترل اصطکاک بین ترکیه و اسرائیل در سوریه برای جلوگیری از درگیری مستقیم بین این دو کشور، نفوذ سیاسی رو به رشد و گسترش نظامی ترکیه در سوریه با گسترش نظامی و امنیتی اسرائیل در جنوب سوریه در تضاد بیشتری قرار خواهد گرفت. در ادامه، با توجه به حمایت احتمالی ترکیه از ایده حمایت از فلسطین و گرایشهای اسلامگرایانه، این رقابت استراتژیک، اصطکاک دوجانبه بین اسرائیل و ترکیه را به ویژه در موضوعات حساسی نظیر سرنوشت بیتالمقدس و غزه افزایش خواهد داد.
علاوه بر این، ترکیه با تعمیق نفوذ خود از طریق گسترش روابط سیاسی و اقتصادی، به دنبال بهرهبرداری از انزوای اسرائیل در منطقه خواهد بود و به طور بالقوه روابط خود را با کشورهای خلیج فارس که نسبت به نیات اسرائیل محتاط هستند را، تقویت خواهد کرد. از آنجایی که ترکیه خود را به عنوان وزنه تعادل اصلی جدید در منطقه میبیند، ممکن است دورههای تنش دیپلماتیک، اختلالات تجاری دورهای و حتی رویاروییهای غیرمستقیم نیابتی و درگیریهای مستقیم احتمالی در مکانهایی مانند سوریه و شرق مدیترانه، بین ترکیه و اسرائیل بیشتر شود و تنشهای منطقهای را در سالهای آینده به طور قابل توجهی افزایش دهد.
چرخه بیثباتی ادامه دارد
اسرائیل تصمیم گرفته قدرت نظامی برتر منطقه باشد. این تمایل ریشه در دکترین استراتژیک اقدام پیشگیرانه اسرائیل که از آن به عنوان «جنگ بین جنگها» یاد میشود دارد. این رویکرد شامل حمله به تهدیدات قبل از تحقق کامل آنها، استفاده از برتری هوایی و آزادی عملیاتی در حریم هوایی لبنان، سوریه، عراق و احتمالاً ایران خواهد بود. اسرائیل با اطمینان از اینکه دشمنانش یا قادر به پاسخگویی مؤثر نیستند یا تمایلی به پاسخ ندارند، با تشدید مکرر تنش هیچ مشکلی نخواهد داشت، زیرا میداند که این امر میتواند با عواقب نسبتاً حداقلی همراه باشد و در عین حال قابلیتهای مخالفانش را بیشتر تضعیف کند.
با این حال، حتی با تضعیف ایران، ثبات منطقهای همچنان دور از دسترس خواهد بود. برخلاف انتظارات اسرائیل، یک ایران تضعیف شده به طور خودکار ثبات منطقهای ایجاد نمیکند زیرا ایران احتمالاً خود را بازسازی خواهد کرد و استراتژی اسرائیل احتمالاً در هر کشوری که در چند سال گذشته بمباران کرده، تندروهایی ایجاد خواهد کرد و همچنین باعث ایجاد شک و تردید در دیگران خواهد شد.
از نظر دیپلماتیک، اگرچه کشورهای حاشیه خلیج فارس ممکن است از دیدن یک ایران ضعیف استقبال کنند، اما به طور فزایندهای از موضع تهاجمی و اولویتهای امنیتی اسرائیل، بهویژه با توجه به اینکه ایالات متحده تمایل کمی برای مهار آن نشان میدهد، نگران هستند. استراتژی اسرائیل، که از نظر نظامی سختگیرانه و از نظر دیپلماتیک بیمحابا تلقی میشود، در تضاد با اهداف اقتصادی و ژئوپلیتیکی بلندمدت کشورهای حاشیه خلیج فارس است.
نگرانی فقط مربوط به اقدامات نظامی اسرائیل نیست، بلکه فقدان یک استراتژی خروج پایدار از تنش و برنامههای پس از جنگ نیز هست که به بیثباتی بیشتر دامن میزند. بدون چشمانداز وسیعتر برای آنچه پس از جنگ رخ میدهد، اسرائیل در انزوا قرار میگیرد و چرخهای از بیثباتی را ایجاد میکند که هم صلح منطقهای و هم اهداف استراتژیک خودش را تضعیف میکند. همه اینها به این معنی است که منطقه به سمت مسیری نامشخص پیش میرود، و این مسیر لزوماً به ثبات اقتصادی و امنیت راهی نمیبرد.