اخبار را بهاندازه دارو استفاده کنیم
حال ایران خوب نیست. حال منطقه خوب نیست، حال جهان خوب نیست؛ قانون، قانون جنگل است و شیر که نه! این روزها کفتارها، سلاطین همداستان و همدستان جنگلاند تا با افروختن آتش جنگ که از ریشه همین جنگل است، تن دنیا را زخمی کنند و به نیش بکشند و خون از چنگال و دهان بیرحمشان بچکد.

حال ایران خوب نیست. حال منطقه خوب نیست، حال جهان خوب نیست؛ قانون، قانون جنگل است و شیر که نه! این روزها کفتارها، سلاطین همداستان و همدستان جنگلاند تا با افروختن آتش جنگ که از ریشه همین جنگل است، تن دنیا را زخمی کنند و به نیش بکشند و خون از چنگال و دهان بیرحمشان بچکد. آتش جنگ افروخته شده، خانهها ویران شده، افسار زندگی انگار خوب در دستمان نیست. بلاتکلیفی روحمان را چنگ میزند، بازار اهمالکاریهایمان گرمتر از قبل شده است و حالا با مجوز، زندگی را به شنبههای آغاز بهتعویق میاندازیم؛ اما چه کنیم که در این دنیای ناپایدار، کشتی جانمان لنگر بیاندازد و بیش از این تعادلمان بههمنخورد و با هم از این درد مشترک بکاهیم.
شرایط هنوز ناگوار است. برخی به سوگ عزیزی نشستهاند و برخی بر ایرانِ همواره در یورش دشمنان داخلی و خارجی و شماری بر ویرانه خانههایشان بر خاطرات میگریند. جنگ بهظاهر تمام شده است، اما آتش جنگ نرم یکریز بر روحمان میبارد و نمیدانیم کِی دیگرباره بمب و موشک بر سرمان فرو خواهد ریخت؛ درست مثل اینکه شطرنجباز دیوانهای بازی را بههمبریزد، هر لحظه و با هر حرکت اشتباهی ممکن است جهانی قربانی روی دست جهان باقی بماند.
در شرایط جنگ و بحران، فشار روانی بسیار است. در چنین موقعیتی مغز ما به شکل واقعبینانهای به خطر واکنش نشان میدهد. ازجمله این واکنشها اضطراب، ترس، نگرانی، خشم و غم است. پس چطور به خود و به همدیگر کمک کنیم تا این دورانِ گذار را با کمترین آسیب طی کنیم؟
گام نخست: پذیرش؛ اصل مهم این است که دنیا، دنیای ناپایداری است. باید خود و دیگران را به آرامش دعوت کنیم و با گفتوگوی ذهنی مثبت و سالم به این پذیرش برسیم که هیچچیز این دنیا پایدار نیست و هیچ جنگی هم تا ابد ادامه نداشته و ندارد؛ پس باید بهگونهای رفتار کنیم که برای روزهای پس از سختیها جان سالم بهدر ببریم.
گام دوم: احساساتمان را به زبان بیاوریم؛ بدن ما بهگونهای طراحی شده است که تحمل سرکوب احساسات را ندارد. احساساتی که ابراز نمیشوند، پنهان میشوند و بدن به شیوههای دیگری آن را ابراز میکند که مهمترین آن بیماریهای «روانتنی» است. دردهایی که از روح به جسم منتقل میشوند؛ سردردها، معدهدردها، لرزش، درد دست و قلب، اماس و... ما نیاز داریم که از احساساتمان سخن بگوییم، ما نیاز داریم که گریه کنیم تا هورمونهای تسلیبخش در بدنمان ترشح شود، ما نیاز داریم که در آغوش گرفته شویم و همدلی دریافت کنیم؛ پس باید بتوانیم بدون خجالت درباره احساساتمان با نزدیکانمان گفتوگو کنیم.
گام سوم: بر محدوده اختیارات تمرکز کنیم؛ برای حفظ روال و روتین روزانه تلاش کنیم؛ یعنی بهزور هم که شده حمام، آشپزی، احوالپرسی از نزدیکان، ورزش،کارهای خیر، خرید و... را انجام دهیم. روالهای روزمره حتی در حد بسیار کم، میتواند در بهبود افسردگی ناشی از بحران کمککننده باشد. درست است که ما در ایجاد و اتمام بحران سهمی نداریم، اما امور غیرجبری را میتوانیم مدیریت کنیم.
گام چهارم: مواجهه با اخبار را محدود کنیم؛ ما سه نوع اطلاعات داریم؛ اخبار، شایعات و تحلیلها. تحلیلها و شایعات را باید بهکلی کنار بگذاریم و تنها اخبار را از منابع معتبر دنبال کنیم. آن هم برای اینکه بدانیم در کجا ایستادهایم تا بتوانیم هوشیارانه اوضاع را پایش و بهموقع اقدام کنیم. اخبار داروست. باید بهاندازه کافی و با دوز مناسب استفاده شود. نمیشود هر زمانی که توانستیم، دارو بخوریم.
گام پنجم: تغذیه، خواب و تنفس عمیق؛ حتی اگر روحیه نداریم، اشتها نداریم و نگرانیم هم، باید به بدن خود غذا برسانیم تا سالمتر و بهتر عمل کند. خواب کم و دیرهنگامِ شب، حالتهای افسردگی را افزایش میدهد و بههیچوجه با روزخوابی جبران نمیشود. حواسمان به تنفسمان هم باید باشد. تنفس عمیق و ذهنآگاهانه به تنآرامی و آرامش ما بسیار کمک میکند.
گام ششم: دعا و معنا؛ به دعا و ذکرگفتن پناه ببریم تا آرامش بگیریم و بهدنبال ساختن معنایی جدید از دل بحران باشیم؛ مثلاً اینکه در دوره جنگ چقدر دلها بههم نزدیکتر شد و...
گام هفتم: ذهن و بدن خود را فعال نگه داریم؛ با خواندن حتی سه خط کتاب، گوشدادن به موسیقی خوب یا سرگرمیهای کوچک، بازیهای ساده، دیدن فیلمهای کمدی و سرگرمکننده میشود تمرکز را از روی استرس و نشخوار فکری و افکار منفی برداشت و نیمه پر لیوان این است که بحرانها، فشارها، دشواریها و تغییرات، آموزگاران و آزمونهای زندگی برای محک تواناییها و رشد ما هستند.