مترجمی برای خاورمیانهای بهتر
حسن کامشاد را اهالی فن ترجمه از برجستهترین مترجمان ایرانی دانستهاند و استقبالی که از بسیاری از بازگردانهای او شده نشانگر آن است که او در کار خودش استاد بوده. عباس امانت جایی گفته بود بعد از خواندن کتاب «تاریخ چیست؟» اثر ای.اچ. کار با ترجمه کامشاد تصمیم گرفته است برود تاریخ بخواند.

حسن کامشاد را اهالی فن ترجمه از برجستهترین مترجمان ایرانی دانستهاند و استقبالی که از بسیاری از بازگردانهای او شده نشانگر آن است که او در کار خودش استاد بوده. عباس امانت جایی گفته بود بعد از خواندن کتاب «تاریخ چیست؟» اثر ای.اچ. کار با ترجمه کامشاد تصمیم گرفته است برود تاریخ بخواند. دیگر ترجمههای او چون «دنیای سوفی»، «تاریخ بیخردی»، «ایران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و پادشاهی پهلوی»، «ویتگنشتاین، پوپر و ماجرای سیخ بخاری» و «دریای ایمان» نیز با تحسین بسیارانی مواجه شده و نشان از آن دارد که او علاوه بر تسلط بر ترجمه، کتابخوان قهاری هم بوده و در انتخاب اثر مناسب برای خواننده فارسیزبان، به تبحری رسیده بوده است.
در کنار این ترجمهها البته میدانیم که او تالیفاتی نیز داشت. یکی از آنها کتابی است به نام «پایهگذاران نثر جدید فارسی» که در اصل رساله دکترای او بود برای فارغالتحصیلی از کمبریج در رشته زبان فارسی. همین کتاب را بعدتر خود به فارسی هم برگرداند اما پیش از این بازگردان، آنچه در مورد این کتاب رخ داد و در آینده زندگی او نقشی عمده پیدا کرد، تشویقی بود که صادق چوبک نثار او کرده بود وقتی همان نسخه انگلیسی را خوانده بود.
گویی کامشاد در میدان ترافالگار غرق تماشای تابلوی تعمید مسیح بوده که کسی قلقلکش میدهد. روکه برمیگرداند چوبک را میبیند. راهی کافهای میشوند تا قهوهای بخورند. همانجا چوبک میگوید هم کتابت را خواندهام و هم برخی ترجمههایت را. چرا همین کار را ادامه نمیدهی؟
جز این اما کامشاد در سال 1386 کتاب دیگری هم چاپ کرد با نام «مترجمان، خائنان: مته به خشخاش چند کتاب». آنجا هم ترجمههایی از کامشاد هست هم مقالهها و یادداشتهایی از او درباره ترجمه برخی کتابها به فارسی. برای نمونه ترجمه علی اصغر مهاجر از «جامعه باز و دشمنان آن» را که البته مهاجر با عنوان «خردمندان در خدمت خودکامگان یا جامعه آزاد و دشمنانش» منتشر کرده بود، نقد کرده است و همان اول بسمالله بر انتخاب مهاجر در ترجیح «آزاد» به «باز» در ترجمه لفظ «Open» ایراد وارد کرده است. این مقاله را تابستان 1363 نوشته بوده و آنجا ضمن برشمردن برخی خطاهای راهیافته به ترجمه، به مهاجر که انگار فکر میکرده با آشنایی هر چه سریعتر ایرانیان با کتاب مهم کارل پوپر ممکن است «ایام ناگوار... هممیهنان... هر چه زودتر... سرآید» انذار میدهد که «نکند، خدای نکرده، این همه خوشباور شده باشید.»
کامشاد اهل فرهنگ بود اما خوب زمانی شلاق سیاست هم به تنش خورده بود. در جوانی مثل خیلیهای دیگر تودهای بود و حتی سال 1331، به نمایندگی حزب به کنگره صلح جهانی وین رفته بود. بعدتر اما متوجه شده بود که در این وادی گویا حلوا تقسیم نمیکنند و عطایش را به لقایش بخشیده بود. شاید همین تجربهها بود که او را به صرافت میانداخت خطاب به مهاجر بنویسد «عزیز من گمان مکن که با ترجمه یک کتاب میتوان دفتر روزگار را ورقی تازه زد.» این بود که خود در میدان فرهنگ، آهسته و پیوسته در آمد و شد بود. نومید نبود اما خوشخیالی را نیز خوش نمیداشت.
در همین کتاب ترجمهای هم از او هست از سخنرانیای از برنارد لوئیس، استاد برجسته مطالعات خاورمیانه که کتاب «خاورمیانه: دو هزار سال تاریخ از ظهور مسیحیت تا امروز» او را هم کامشاد ترجمه کرده است. لوئیس در این سخنرانی که عنوانش هست «تاریخچه ترجمه: از بابل تا دیلماج تا مترجم امروزی» به نکتهای اساسی در مورد خاورمیانه اشاره میکند که لابد کامشاد و کسانی چون او بسی پیشتر از لوئیس بدان دانایی پیدا کرده بودند که پا از ورطه سیاست به دشت فرهنگ گذاشتند و خیالاندیشی را فرو نهادند.
نکته لوئیس در همان آغازین جملات سخنرانی این است که در میان سه تمدن کهن در جهان باستان یعنی تمدنهای خاورمیانه، هند و چین، این دو تای آخر «یک زبان کلاسیک، یک دست خط و یک تمدن» بودند. خاورمیانه اما تشکیل میشد از «تمدنهای گوناگون نامرتبط و زبانهای متعدد». گویی خاورمیانه دچار همان نفرینی بود که در «سفر پیدایش» برایش تقریر شده است: «و خداوند گفت همانا قوم یکی است و جمیع ایشان را یک زبان... و الان هیچ کاری که قصد آن کنند از ایشان ممتنع نخواهد شد. اکنون نازل شویم و زبان ایشان را در آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند.» میدانیم که همانطور که کامشاد بهدرستی افزوده این عبارت اشارتی است به «اخلاف نوح که میخواستند برجی در بابل بسازند که سر به آسمان ساید و خداوند برای این بلندپروازی زبان آنها را تعدد بخشید.»
مروری بر خاورمیانهای که کامشاد در یکصد قرن زندگی خود دید و چشید، گواهیست بر همین نکته که لوئیس یادآور شده است؛ خاورمیانهای درگیر جنگهای هویت که دهه به دهه هیبتی خونینتر به خود گرفت و اینک خونهای ریختهشده آن بر حافظه مردمانش سنگینی میکند.
کامشاد همین زبان همدیگر نفهمیدنها را بهعینه در سیاست پرتنش دهه 1320 دریافته بود و شاید برای همین مترجم شد تا پلی باشد میان آدمها و ایدهها و فرهنگهایی که چون زبان همدیگر و دیگران را نمیفهمند و از گفتوگو عاجزند، جز اینکه خود را خصم یکدیگر و دیگر جهانیان بشمارند و به جنگ هم و همه بروند، راه دیگری نمیدانند. او مترجمی بود با رویای جهانی بهتر که شاید تا خاورمیانه رنگ صلح نبیند، محقق نشود.