درد وطن داشت
حسن کامشاد (سیدحسن میرمحمد صادقی) که نام ایل و تبارش را دور ریخت و بهخواستهی خود «کامشاد» شد هم شکار مرگ شد، او به همکلاسانش در اصفهان؛ شاهرخ مسکوب، ارحام صدر و مصطفی رحیمی پیوست.

حسن کامشاد (سیدحسن میرمحمد صادقی) که نام ایل و تبارش را دور ریخت و بهخواستهی خود «کامشاد» شد هم شکار مرگ شد، او به همکلاسانش در اصفهان؛ شاهرخ مسکوب، ارحام صدر و مصطفی رحیمی پیوست. هرچند یکقرن زندگی کرد اما یکقرن در قیاس با عمر سیارهمان، بیشتر به شوخی با زمان شبیه است:
دم مرگ چون آتش هولناک / ندارد ز برنا و فرتوت باک
زمانی حسن کامشاد جانشین ابراهیم گلستان در اداره نگارش روابط عمومی کنسرسیوم نفت شد، حالا همنشین او در دل خاک شده و عجب آنکه هر دو در 100سالگی شکار مرگ شدند.
اول میخواهم بگویم: ای پادشاه شهر چو وقتت فرا رسد، تو هم با گدای محلت برابری... پس نوبتش دیر رسید و رفت... روحش شاد.
دوم اینکه: او کارنامهی مفصلی در ترجمه و تألیف دارد که در صدرشان «تاریخ چیست» نوشته ادوارد هالت کار است و همینطور آثار ماندگار دیگری مثل «دنیای سوفی»، «استفاده و سوءاستفاده از تاریخ»، «یاکوب بوکهارت» و... که بسیاریشان در شمار آثار ماندگار او هستند.
سوم اینکه: مهمتر از همه این است که او در دستهبندی روشنفکران، در شمار کسانی بود که در مجموع، «درد وطن داشت» و حقیقتاً در هر جایی که بود به یاد ایران بود و برای ایران کار کرد. شاهرخ مسکوب، همکلاسی و رفیقاش تا پایان عمر یک روز در حیاط دبیرستان دستاش را روی شانهاش گذاشت و بیپروا به او گفت: میخواهی بروی آمریکا چه غلطی بکنی؟... و اضافه کرد که این لاطائلات چیه که بهعنوان انشاء مینویسی: همهاش تقلید از غربیها؟...حسن کامشاد با این گفتهی صادقانه و دوستانه رو به تاریخ بیهقی، خمسه نظامی و دیگر بزرگان کرد و چنان شیفتهی زبان فارسی شد که معلم و مولف کتب معرفی زبان فارسی شد، چه در ایران، چه در انگلیس و آمریکا... عشق به گذشتهی ایران، شناساندن جهان به دیگران، خدمت به آب و خاک تا روزی که شناسنامهاش مهر «باطل شد» نخورده بود، در جان و تنش جاری بود.