زرکوب یا زرینکوب و فروش میلیاردی کتاب
گاه نمایش کتاب امسال هم تمام شد. طبق معمول در رسانههای رسمی میزان فروش میلیاردی و جمعیت آنچنانی، زینتبخش کلام مسئولان است.

گاه نمایش کتاب امسال هم تمام شد. طبق معمول در رسانههای رسمی میزان فروش میلیاردی و جمعیت آنچنانی، زینتبخش کلام مسئولان است. آمد و شد مناسبتی و عادت به رفتن به هر نمایشگاهی در جان و پوست بسیاری از ما رخنه کرده است. حال اگر در این نمایشگاهها اشانتیون و هدیههایی هم هرچند کوچک داده شود نیز نورعلینور است.
صحبت از درستی یا نادرستی این آمار نیست. امید که هرچه میگویند به صواب و ثواب نزدیک باشد. صحبت بر سراین هم نیست که چرا دور و برمان که بر حسب ارتباطهای فرهنگی، افراد اهل هنر و قلم وجود دارند، امسال کمتر به نمایشگاه رفتند. بهحتم آنان نیز دلایل خاصی برای نرفتن دارند. نمیشود بهطور یقین از استقبال یا عدم آن حرف زد. بههرحال چرخ اقتصادی ناشران باید بچرخد. در این میان عدهای هم نان میخورند. زندگی آنان نیز بستگی به این رفتنها و خرید کردنها دارد. بحث این چند خط اما چیز دیگری است.
شمارگان و تیراژ کتاب چه میگوید در این پروپاگاندای رسانهای؟ تیراژ زیر هزار و گاهی هم زیر 500 به چه معنی است. حتی تجدید چاپ در نوبتهای مختلف به اندازه تیراژ سالهای قبل نمیشود. یعنی یک کتاب در حالت خوبش برای 500 یا هزار نفر است. حال اگر همین شمارگان هم به فروش رود. این روزها هم که فروش مجموعه شعرها و رمانها حالت دوستانه پیدا کرده است.
طرف کتابی مینویسد و بهسبب ارتباطات مجازی و بیشتر کدخدامنشانه، مسرورانه اعلام میکند فلان درصد به فروش رفته است! حال کل تیراژش به 300 نسخه نمیرسد؛ ولی با افتخار از میزان فروش بالای 80 درصدش میگوید. آری خیلی ساده است این فرمول چاپ، خواندن و فروش. البته اینکه امورات ناشران و کتابفروشان به چه شکلی میگذرد؛ بحث مجزایی است. بسیاری از آنان از استخوانخردکردههای قدیمی این عرصه هستند. به حتم آردها بیخته و الکها آویختهاند. میتوانند با کمترین نیرو و هزینه امور را پیش برند.
مهم طرف مقابل یعنی خواننده است که درحقیقت وجود ندارد. چقدر در جامعه و در پیرامون، این کتابخوانی عیان است؟ صحبت بر سر دیدن و نظارهکردن فیزیکی نیست که بر فرض مثال گوییم در مترو، اتوبوس و تاکسی چقدر کتابخوان داریم. بحث بر سر خروجی این خواندن برای زندگی بهتر و اندیشه پس از آن است. طرف کتاب اندیشههای پوپر در دست دارد و دریغ از اندکی خردورزی و آزاداندیشی در رفتار شخصی و اجتماعیاش. حال فرض شود همین فرد در منصبی نیز قرار داشته باشد که دیگر کردارش از کفر ابلیس و زهد اسفندیار نیز معروفتر میشود.
یا با پز و نمادگرایی زیاد، کتاب بالینیاش را «سیاستنامه خواجه نظامالملک» برای همگان اطلاعرسانی میکند؛ اما ذرهای از سیر و سلوک نوشتاری این کتاب در نهان و عیانش مشاهده نمیشود. از این دست موارد و شاخصهای عینی زیاد است. افسوس میماند که هیچگاه خواندن کتاب برای بسیاری از ما، زمینهساز تفکر و اندیشه بعد خواندن نشد. جملاتی از آن را به مناسبتهایی ذکر میکنیم. حالیه نیز بهمدد شبکههای اجتماعی پز خواندن و دانستن میدهیم. از کتابهای زیادی که خواندیم و وقت نداریم که دیگر مثل قبل بخوانیم، میگوییم.
غافل از اینکه خروجی این همه خواندن (تازه اگر درستیاش قابل حصول و اثبات باشد) چیست. حال بگذریم از این طنز تلخ که زندهیاد باستانی پاریزی نقل میکردند که روزی فردی برای خرید کتاب به کتابفروشی مراجعه میکند. به فروشنده میگوید، چندین کتاب زرکوب میخواهم. فروشنده خوشحال از اینکه فردی فرهنگی پیدا شده است، چندین کتاب استاد زرینکوب را میآورد.
خریدار که در باغ نبود و نامی از ایشان هم به طریق اولی نشنیده بود، میگوید اینها زرکوب است؟ فروشنده با تواضع میگوید که منظور شما زرینکوب است؟ خریدار میگوید، مگر جلد زرینکوب هم داریم؟ کتابخانهای زدهام در خانه؛ سازنده گفت برای نمای بهتر و احیاناً فخرفروشی افزونتر، چندین جلد کتاب زرکوب بخرم، همین! حال پیدا کنیم میزان ارتباط اعلامی فروش میلیاردی و جمعیت احیاناً چندینصدهزار نفری استقبالکنندگان از نمایشگاه کتاب امسال را با این خاطره دردناک...