آرزوهای هنرمند را نمیتوان از او گرفت
هشتصدوچهلویکمین شب بخارا به همت علی دهباشی روز دوشنبه، ۲۲ ادیبهشتماه در تالار خلیجفارس فرهنگسرای نیاوران برگزار شد.

نرگس کیانی، مسعود شاهحسینی/گروه فرهنگ
شب حسین علیزاده، عنوان هشتصدوچهلویکمین شب بخارا بهبهانه انتشار اثر «دستگاههای موسیقی ایران» به همت علیزاده بود. در این شب که با سخنرانی هوشنگ مهراردلان، محمد فاضلی، سیروس جمالی، بابک خضرائی، وحید حسینیهمدان، علی بوستان، پریسا پولادیان و علی دهباشی همراه بود، برشی از مستند «تحریر حریر» کاری از حسینیهمدان نیز به نمایش درآمد.
هشتصدوچهلویکمین شب بخارا به همت علی دهباشی روز دوشنبه، ۲۲ ادیبهشتماه در تالار خلیجفارس فرهنگسرای نیاوران برگزار شد. آغازکننده این مراسم علی دهباشی بود که در سخنانی کوتاه خطاب به علیزاده چنین گفت: «شما بیش از شش دهه است که در خاطره جمعی نهتنها مردم ایران که در حوزه فرهنگی تمدن ایرانی، حضور دارید. ما با نوای ساز شما زندگی کردهایم و ساز شما ترجمان احوال مردم این سرزمین است. ما با موسیقی شما همچون سرودههای شاعران بزرگ پارسی، در روزهای سخت و دشوار از سرِ درد یا از سرِ شوق همدلانه گریستهایم.
نوای موسیقی شما بیانگر احوال ملتی است که در دوران خطیر زندگیشان هرگز تنهایشان نگذاشتید و با بودن خود، نبودنهای دیگران را جبران کردید. این ایام از ایام فراموشنشدنی زندگی ما خواهد بود و به یادگار میماند.» در ادامه گزارشی از سخنان ارائهشده در این نشست که همراه بود با حضور بزرگانی چون محمدرضا شفیعی کدکنی، مجید درخشانی و.... را میخوانید.
حسین علیزاده: من تا به حال در تمام زندگیام اینقدر خجالت نکشیده بودم که امشب کشیدم. چراکه نامم بسیار تکرار شد؛ کسانی که مرا میشناسند میدانند که در چنین موقعیتهایی بسیار خجالتزده میشوم تا جایی که میتوانم آب شوم و در صندلیام فرو بروم. در کنار این احساس خجالت، احساس دیگری هم هست که بسیار زیباست. ما، هنرمندان رشتههای گوناگون کارمان یا آرزویمان به وجود آوردن زیبایی است و تا زیبایی را حس و تنفس نکنیم نمیتوانیم به وجودش آوریم.
برخی از ما از دوران کودکی زیبایی را دیده و درک کردهایم و در این جمع قطعاً اشخاصی هستند که با زیبایی بزرگ و فکر کردهاند، باید زیبایی بیافرینند تا آنچه را از کودکی دیدهاند بازتاب دهند. این کار مثل این است که بخواهید آرزوهایتان را برآورده کنید. چنانچه در تمام عمر عشق، صلح و شعور آرزو کردهاید و جامعهای خواستهاید که سرشار از اینها باشد. ما هنرمندان ایران و هنردوستانی که بدون آنها زندگی برایمان بیمعناست کارمان در این کشور متفاوتتر است. ما ابتدا باید ثابت کنیم که آنچه میخواهیم «باید» باشد.
درحالیکه در هیچ کجای دنیا راجع به بود و نبود چنین چیزهایی صحبت نمیشود و احتمالاً تنها در کشور ما و افغانستان چنین است. من خوشحالم که در این مقطع تاریخی اینجا ایستادهام و از زمان گذشتهای صحبت میکنم که همهچیز میتوانست بازدارنده باشد. چون شعورش و شوقش وجود نداشت. ما این همه را مدیون چهرههایی چون شما هستیم که از این موضوع دفاع کردهاید و مدیون هنرمندانی که جانشان را بر سر این موضوع گذاشتند و زود از دنیا رفتند. درواقع افسرده شدند و کار نکردند؛ آن هم در حالی که قرار نبود این همه زود ترکمان کنند.
همانطور که در برش پخششده از مستند «تحریر حریر» مشاهده کردید ما آمادهایم که زندگی بیافرینیم و انرژی داشه باشیم. پس اینگونه نیست که بگوییم خسته یا پیر شدهایم. چون با مقولهای سروکار داریم که هر لحظه جوانترمان میکند. درنتیجه من به خاطر نمیآورم که چه مشقتهایی کشیدهام. درواقع یادم نمیآید که در کارم مشقت کشیده باشم. چون خیلی زود فهمیدم که در کجا زندگی میکنم. پس من جزو روشنفکرهایی نبودم که غافلگیر شده باشم. من در تمام عمرم هیچگاه غافلگیر نشدم. وقتی به خودم و به جامعهام نگاه میکنم شرایط را درک میکنم.
مسائل سیاسی را درک میکنم و میدانم که نتیجه آن این همه مخالفت و لجاجت نسبت به موسیقی است. در حالی که شما هیچوقت نمیتوانید نگاه هنرمند را تغییر دهید و آرزوهای هنرمند را از او بگیرید. من این را از استادانم، از جامعهام و از پدر و مادرم یاد گرفتم. شما اگر با تاریخ و با جامعه تا حدودی آشنا باشید و فرمولهایش را بدانید، اشتباه نمیکنید و به بیراهه نمیروید. همه فرمولها یک تعریف واحد دارند و آن عشق است. پس شما حتی اگر به ظاهر شکست بخورید، پیروزید.
در محضر علیزاده درس زندگی آموختیم
علی بوستان مدیر پروژه و ناطر کیفی و نوازنده
مجموعه دستگاههای موسیقی ایران از ابتدای بهار ۱۳۹۹ شروع شد. از اواخر پاییز ۱۳۹۹ کارها به مرحله تولید رسید. اول قرار بود نتنویسی شود و شعرهای دستگاهها نوشته شد و از ابتدای کار ما در پی ثبت و ضبط بودیم. در هر دستگاه از گروههای هشتنفره نوازنده و خوانندههای مختلف و متنوع استفاده کردیم. در بازه زمانی دو ساله همهچیز ثبت شد اما وقفههایی هم پیش آمد. پس از تلاشهای گروهی ۱۰۰ نفره در اواخر سال ۱۴۰۲ کامل شد.
مجموعه ۳۹۲ ترک دارد. حدود ۱۳ ساعت است و در هر دستگاه با یک رپرتوار اجرایی مواجه هستیم که هر گوش ناآشنایی هم با آن ارتباط میگیرد. نشر کارمان همپای ما و درواقع یکی از نوازندههای این کار بودند. این مجموعه درس بزرگی برای همه ماست که در آن نواختیم. در محضر علیزاده فقط نوازنده و هنرمند نمیشوید، بلکه زندگی کردن، عشق ورزیدن و آموختن درسهای بسیار دیگر است. ما در روزگار ناامیدی عمومی فراگیر مردم کشورمان در محضر استاد علیزاده امیدوار بودیم. بالغ بر ۴۵ نوازنده و خواننده در این مجموعه همکاری داشتند و شهریورماه ۱۴۰۳ به بهرهبرداری رسید. با جان دل این را میگویم که ما در کنار استاد حسین علیزاده زندگی کردیم. این اثر نهایی هم حسوحال و رنگ و لعاب دیگری دارد.
هیچکس برای او غریبه نیست
پریسا پولادیان نتنگار، بازنگری نوشتاری و اجرایی، نوازنده
صحبت کردن در مورد استاد حسین علیزاده از طرفی آسان است چون در مورد سراسر خوبی و نیکی میتوان ساعتها صحت کرد و از طرفی بسیار دشوار است که بنده کمترینی چون من، در مورد استاد حسین علیزاده صحبت کند. من از کودکی با آثار استاد بزرگ شدهام و در ۱۰ سال اخیر شاگرد ایشان بودهام. ما نوازندگان تار و سهتار، جملگی سالها تلاش میکنیم تا فرم مضراب بهدست گرفتنمان، به فرم مضراب بهدست گرفتن استاد نزدیک شود یا بتوانیم آثارشان را در شبیهترین حالت به آنچه خودشان اجرا میکنند، اجرا کنیم. چون همهمان میخواهیم یک قدم به آنچه علیزاده هست یا به شناخت ایشان، نزدیک شویم.
اما حتی اگر بتوانیم بر فرض محال شبیه ایشان باشیم، غیرممکن است که بتوانیم خود علیزاده باشیم. ما هیچوقت نمیتوانیم علیزاده را بفهمیم مگر اینکه دریابیم چه چیزی او را فراتر از یک موزیسین بزرگ کرده است؟ ما میدانیم هنرمندان بسیاری در تمام دنیا هستند که اینگونهاند اما چه خصوصیتی آنها را فراتر از یک موزیسین بینظیر مینشاند؟ از نقاط تمایز آنها ازجمله حسین علیزاده، دغدغهمندیشان است. شاید فکر کنید دغدغهمندی کلمهای ساده است و خیلیهایمان این احساس مسئولیت را نسبت به اطراف و اطرافیانمان داریم اما تا کجا، چقدر و نسبت به چه؟ علیزاده فقط نسبت به نزدیکانش احساس مسئولیت نمیکند، نسبت به تکتک آحاد جامعه احساس مسئولیت میکند.
درواقع اگر اتفاقی بیفتد ما پس از چندی رها میکنیم اما علیزاده رها نمیکند و تلاش میکند شرایط را تغییر دهد و آنچه را درک کرده، به آثارش منتقل کند. هیچ غریبهای برای او غریبه نیست. شما اگر کوهی از غم باشید، نزد علیزاده سنگهای غمتان یکییکی کنده و تبدیل به امید میشود. شاید فکر کنید هنرمند هرچه بیشتر شناخته میشود، حق دارد بیشتر به خود فکر کند اما علیزاده برعکس عمل کرده و همانجا که بیشتر شناخته شده، بیشتر به دیگران فکر کرده است. شما اگر با کوهی از ناامیدی نزد علیزاده بروید با دریایی از امید برمیگردید. او بدون منت دانهای کاشته است که تا سالیانسال از آن دانه برداشت خواهد شد. او نور است و برای همه ما جاودان.
برای آیندگان این فیلم را ساختهام
وحید حسینیهمدان کارگردان مستند «تحریر حریر» در مورد علیزاده
من پیش از هرچیز این فیلم را برای خود ساختهام و بعد برای کسانی که غایبند و بعدتر برای آیندگان؛ برای کسانی که این شانس را ندارند که محضر حسین علیزاده را درک کنند و آیندگان که شاید تشنه دیدن چنین فیلمهایی باشند. برای روشنشدن این مفهوم باید به تاریخ برگردیم. شاید همه ما حسرت این را بخوریم که چرا تصویری از کنسرتهای شورانگیز عارف وجود ندارد یا از پنجه شیرین درویش یا از صبا یا از قمر که تنها تصویرمان از او، همان تصویری است که در فیلم «مادر» اسماعیل کوشان هست. به این فهرست میتوان اسامی زیادی را اضافه کرد. ما اینجا فقط به تصاویر متحرک قناعت میکنیم درحالیکه فیلم مستند چیزی عمیقتر برای آشنایی با آداب، سلوک، منش، جهان فکری و دیدگاه شخصی فرد است.
من خوشبختم و خوشحال که به پروژه حسین علیزاده برای ساخت مستندی از آن دعوت شدم. چراکه گویی به بهشت دعوتم کردهاند؛ بهشتی از نور، رنگ، صدا، ملودی و رابطه عاشقانه حسین علیزاده با نوازندگانش. تجربهای بینظیر که فکر میکردم چطور میتوانم در فیلم نشانش دهم؟ درواقع جدا از بحثهای فنی و فرمی، همین که توانسته باشم رابطه عاطفی و عاشقانه حسین علیزاده با گروهش را نشان دهم، کارم را انجام دادهام.
ردیفی که حسین علیزاده نوشته، برای من مثل حریر است؛ حریری که تاروپودش تازه، نرم، نازک و لطیف است و هنوز در صندوقچه است. حریری که اگر روزی کسی بیرونش بیاورد و نسیمی بیاید و آفتابی بر آن بیفتد و صیقلی بخورد، تازه میفهمیم که علیزاده چه کرده و چه گنجی به تاریخ موسیقی اضافه کرده است. من هم امیدوارم نوری بر این حریر انداخته باشم و به شناخت بیشتر علیزاده کمک کرده باشم.
علیزاده در برابر تاریکی امید میسازد
محمد فاضلی جامعهشناس
لحظاتی در تاریخ هر ملتی هست که حتی اگر همهچیز واقعاً سیاه نباشد اما سیاهیها غلبه دارد و گاه روایت سیاهی غالبتر از خود آن است. آدمها در این لحظات کم میآورند. در این لحظات ایستادگی کردن بهرغم همه ناخرسندیها سخت است. زمین و زمان تو را به دست کشیدن، بس کردن، کار نکردن، به انتظار نشستن، دل بریدن و اکتفا کردن شکایتهای خرد و درشت فرا میخوانند. جامعه بالاخص آدمهای موثرش در چنین لحظاتی به آدمهایی نیاز دارند که دلیلی برای ماندن نغمه، برای خواندن و مطلعی برای تکرار کردن در موسیقی زندگی باشند تا به رنج کشیدنها معنا دهند و نگذارند استیصال مایه اصلی موسیقی زندگی شود.
در چنین لحظاتی بالاخص وقتی رنگ تاریخ برای وطنت تیره و دنیای غربی هم هست که بر جهان چیره شده و تو، میهن و میراثاش همه در نسبت با آن سنجیده میشوید و کسانی هستند که تو را بیتوشه و بینیراست میخوانند، باز هم نیاز است آدمهایی باشند که وجودشان دلیلی باشد بر اینکه تو ریشهداری و برگی هستی که بر ریشه و تنهای عظیم رستهای و خودت میتوانی ریشه شوی. این آدمها تو را به مبارزه کردن با پوچی، تسلیم نشدن و گیر نکردن در همه روایتهای گذشتهنگر یا گذشتهسوز فرا میخوانند و بودنشان نماد ظرفیت زندگی خلاق بیخشونت است. این آدمها خواه سیاستمدار، هنرمند، فعال اقتصادی، کنشگر اجتماعی، دانشمند یا ورزشکار، نقشی فراتر از حرفهشان دارند. با حضور اندیشه و عملشان، سنگینی لحظههای دشوار تاریخ را سبکتر میکنند و در برابر تاریکی امید میسازند.
هدفم ستایش بیچونوچرا یا فراتر بردنشان از نقد نیست، بلکه تاکید بر این ضرورت است که هر جامعهای برای دوام به کسانی نیاز دارد که دیگران را از ملال عبور دهند، به خلاقیت جان بخشند، اسارت را معنا و ریشهداری را تصویرسازی کنند، شجاعت شکوفا در ظرف زمان و مکان باشند و در سایه رندی و شرافت، بذر ساختن بکارند. این آدمها جدای از آثاری که پدید میآورند و میراثی که بهجا میگذارند، ارزش و کارکرد اجتماعی دارند؛ بودنشان اهمیت دارد برای نیروی حیاتی که به دیگران میدهند. این آدمها بهقول محسن غنی، سرمایههای نمادین جامعه و نماد چیزی فراتر از خودشان، کارشان و تخصصشان هستند.
حسین علیزاده از جنس همین آدمهاست. اصلاً مسئله این نیست که موسیقیاش کارکرد اجتماعی دارد. اینکه هست اما علیزاده بهمثابه گونهای آدم ملالستیز، کارکرد اجتماعی دارد. او نماد نوعی از زندگی است که ملال را روی سر دیگران آوار نمیکند. شبیه کسانی چون رضا نیازمند، توران میرهادی، ابوالحسن ابتهاج، خانم استرآبادی، عبدالرحیم جعفری، محسن خلیلی، محمد درویش و...
آثار او، هم تعریض به خطر فراموشی میراثاند، هم تلاش برای آشتی میان گذشته و حال. نه در بند تقلید از دیروز مانده، نه تسلیم برخی وسوسههای بیبنیاد امروز شده. صدایی است که سنت را بازخوانی کرده، امروز را میآفریند و دیگران را به خود بودن خلاقانه فرا میخواند. پل سازه است که اینطرف و آنطرف دره را به هم وصل میکند و میشود از این، به آن گذر کرد، اما پل اینور و آنور را همسان نمیسازد ولی میشود روی پل ایستاد و هر دوطرف را خوب دید.
حسین علیزاده از جنس آدمهایی است که پل میسازند، نه دیوار. پل بین گذشته و حال، پل بین پیر و جوان، پل بین سنت میرزاها بدون انکارشان و نسل انکار بدون اجبارشان به میرزاشدن، پل بین موسیقی جامعه و سیاست. جامعه ما در میانه تغییراتی که ناگزیر در دنیای پرتلاطم رخ میدهند، به حسین علیزادهها نیاز دارد تا نماد و نیرو باشند. نماد آدمهایی که خسته و مستأصل نمیشوند، گذشته را تقدیس یا انکار نمیکنند، از ملات گذشته خلاقانه پل میسازند به سوی آینده. پل میسازند و از دیوارهای پوچ فراتر میروند، فرصت مسالمتآمیز دیگری را درک میکنند و بدون هراس از آن، برای ساختن خودی اصیل و سازگار با روح زمانه بهره میبرند.
آدمهایی که صداها را حذف نمیکنند و برای صدای مرد و زن ارزشی برابر قائلند، میهن برایشان ارزش، اصالت و شرافت دارد و از اینرو تجلی روحیه ساختن ایرانیاند، نه پیامآوران ویرانی. آنها که هویت ایستادگی و تغییر را خلاقانه با هم میآمیزند تا بسازند. آقای حسین علیزاده ممنون که ۷۴ سال چنان الهامبخش زیستهای که جمعیتی به احترامت اینجا گرد آمده، میلیونها نفر هنرت را شنیده، ستوده و بیشماران از اصالت و زیبایی مواجههات با موسیقی، فرهنگ و جامعه ایران الهام گرفتند؛ عمرت دراز باد، عزتت افزون و میهنت آباد تا در بینهایت آینده بیشمار ایرانیان چون تو بر این خاک ببالند و بسازند.
حسین علیزاده سرزمین ما را زیباتر کرد
سیروس جمالی معمار، موسیقیدان و شاعر
من کمی موضوع را از جنبههای شخصیتر شروع میکنم. من هفت ساله بودم که صبحهای جمعه از رادیو پخش میشد که پدرم آن را ضبط میکرد. یک روز که یکی از جمعهها نشسته بودم، قطعهای پخش شد بهنام حصار که من را منقلب کرد. چنان من را مجذوب خودش کرد که تا جمعه بعد من مرتب گوش میکردم. همه ما از این خاطرات مشترک با حسین علیزاده زیاد داربم. خاطره دیگری دارم از همکاری با حسین علیزاده. یک شب سال تحویل، متالم بودیم. آقای علیزاده خارج از کشور بابت تبریک عید زنگ زدند. حالم را پرسیدند، گفتم که غمگینم. یک بیت شعر را شروع به سرودن کردم. برایش خواندم. گفت بفرست، فرستادم. باور بفرمایید یکربع نگذشته بود برای آن موسیقی ساخت.
تا صبح این ردوبدل شعر و موسیقی ادامه یافت. سالها قبل بود سال ۹۶، حتی یادم هست که آن موقع کار را شروع کردیم. تا دوران کرونا ماند اما در ادامه جدیتر کار را پی گرفتیم. با حجم بسیار گسترده، زمان بسیار طولانی و شرایط پیچیدهتری از لحاظ ساخت موسیقی و شعر. دقیقاً به همین ترتیب خاطره نوروزم که گفتم، پیش رفتیم. یعنی شما آن شب را ضرب در دو سال بکنید، هر روز ساعتها با هم صحبت میکردیم. کار را با همکاری، همفکری، مشورت و بدهبستان پیش میبردیم. با همین فرمان چیزی حدود ۳۵۰ بیت شعر گفته شد، ۲۳ وزن مختلف بیش از ۲۰ تصنیف که حجم بسیار بالایی است. من در این پروسه از همین موسیقی دستگاه ایران چیزی که در حسین علیزاده دیدم این بود که آقای علیزاده اهل تکرار نیست.
تنها چیزی که در کارش تکرار میشود تجربه، خلاقیت و جسارت بسیار زیاد است؛ تکرار هیچچیز دیگری. تکرار یک روحی است که پیوستگی دارد، پیوستگی یا تداوم یا یکپارچگی یا همجوهری. این پیوستگی را از طریق آن خاطراتی که اشاره کردم با استاد داشتم. خلاقیت و تعامل حسی که بین اعضای گروه کمک کرد که این پیوستگی تا حدودی برقرار بماند. یک کل واحد ایجاد شد، با اجزایی که به تنهایی نمیتوانستند کار بکنند.
ما در شهرسازی در بافتهای شهری که نوسازی میکنیم، آثار بافت کهن همیشه باقی میماند. حسین علیزاده ردیف را یکبار شسته و یک ردیف دیگری نوشته ولی آن ردیف قبلی زیر آن کماکان خوانده میشود. این اتفاق بزرگی است. همه ما در این جمع شاید آرزو کرده باشیم که با مردان بزرگی که در گذشته بودهاند همعصر باشیم. مثلاً خود من خیلی دوست داشتم که در زمان سعدی بودم. من مفتخرم به همعصر بودن با حسین علیزاده، با دل گرمش و با ذهنش. حسین علیزاده سرزمین ما را زیبا کرد.
آنجا که سخن بازمیماند، موسیقی آغاز میشود
هوشنگ مهر اردلان معمار و استاد دانشگاه
من از زاویه دیگری خیلی کوتاه خدمتتان هستم. سپاسگزارم از جناب دهباشی با همت همیشگیشان در شبهای بخارا که آینه تمامنمای فرهنگ، ادب و انسانیت است. عزیزان پیرمردی که پشت میکروفن میبینید آینه 50 سال خاطراتش است. یکی از این خاطرات در همین ساختمان است. من افتخار داشتم در جمع مشاورانی بودم که فرهنگسرای نیاوران را بنیان گذاشتند. من آینه ۵۰ ساله زندگی استاد بزرگی هستم که استادم هم بوده و من به شاگردیاش همیشه افتخار میکنم. وقتی دیدم اسمم در لیست آمده، در پوستر خیلی یکه خوردم که دوستان مرا از یاد نبردهاند.
در کلام یکی از بزرگان آمده، آنجا که سخن از گفتن بازمیماند، موسیقی آغاز میشود و من اضافه میکنم، آنجا که موسیقی باز میماند، سرودن آغاز میشود و من به احترام این بزرگوار یک سروده هفتبیتی دارم که تقدیم میکنم. دو روز پیش، یکی از هنرمندان زرینپنجه در خوشنویسی به من خبر داد که شنیدم چندبیتی را سرودهای. میخواهم ببینم آن چیست. از راه تلفن برایش خواندم. گفت، من هم میخواهم با تو شریک شوم. گفتم، میخواهی چه کار کنی؟ گفت من همان سروده تو را با یک زبان دیگری آماده کردهام که اگر شد، بخوانی. این دو تا کار را آوردم و یک نکته را اضافه میکنم که جای یک بزرگمرد ادیب و صاحبدل بزرگواری در جمع ما خالی است؛ روانشاد و رستگار، بهمن استاد که من از او بسیار آموختم.
شکوه و فروغ هر مجلس
بابک خضرایی موسیقیدان
من این افتخار را داشتهام که چندبار در مورد استاد بزرگوارمان و خورشید موسیقی ایران، حسین علیزاده، صحبت کنم. علیزاده به هیچکس ماننده نیست. او میراثدار سنت موسیقی ایرانی، شاگردیکرده نزد استادان قدیم، پرورده ذوق و حامل دانشهای موسیقی است. او آماده آموختن همیشه و از همهکس است. علیزاده نهتنها تار و سهتار بلکه تکنیک نوازندگی را ارتقاء داده است. او ذهنی روشن و باز دارد و آهنگسازی است که هم روی کاغذ، هم روی ساز آهنگسازی میکند. در ایران چندنفر اینطورند؟ تعدادشان بسیار کم است.
او در هر ژانر و گونهای که آزموده است؛ در سنتیترین شیوهها تا نوجوییهای خود و... آثار درخشانی خلق کرده است. او از ساز تنها تا ارکستر، موسیقی خالص غیرآوازی پدید آورده است؛ بزرگترین نیاز موسیقی ایران در ۱۰۰ سال گذشته که زیر سایه موسیقی آوازی بوده است. او الگوهای ساده موسیقی ریتمیک ایران را به چالش کشیده و نمونههای بسیار خلاقانه و متعدد پدید آورده است. نمونههایی که برای اشاره به آنها جا دارد از چهار مضراب افشاریاش یاد کنم که سالهایسال انگیزه حرکت من بوده است. علیزاده استاد بیبازنشستگی است و حتی سالهای کوتاهی که در ایران نبوده، آبروی موسیقی ایران بوده است. بین اهالی موسیقی معروف است که علیزاده را نوآور یا صفشکن میدانند.
او حتی وقتی میخواهد به شیوه قدما قطعهای چون «دلشدگان» را بسازد، نمیتواند جلوی نوآوریهای خود را بگیرد، همچنین در «دادوبیداد» که یکی از خلاقانهترین کارهای اوست. نکتهای که بارها در مورد او شنیدهایم از این قرار است که در سالهای دهه ۵۰، هم در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، هم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان حضور داشت؛ دو فضای بسیار متفاوت که علیزاده در آنواحد تجربه کرد.
صبح در کانون با کودکان و عصر در مرکز حفظ و اشاعه با پیشکسوتان. این در روحیه علیزاده بسیار اثر کرد و موجب شد، او هم نگاهی به گذشته داشته باشد، هم نگاهی به آینده. علیزاده بیمانند است بهخاطر چنین تجربیاتی. هرآنچه در ستایش علیزاده گفته شده است، قابل مقایسه با این نکته نیست که علیزاده به هیچ مجلسی نرفت مگر آنکه بر شکوه آن افزوده باشد و در هیچ محفلی ننشست مگر اینکه بر فروغاش افزوده باشد. او همیشه ظرفیت محبوبیت و شهرتاش را داشته است. علیزاده را، روان و دلی روشن است به گنجایش مهری عظیم که ملت ایران و مردمان بسیار در جهان بیریا نثارش میکنند.