جنگها چگونه تمام میشوند
جنگها، که من آنها را در مفهوم کلی درگیری نظامی تعریف میکنم که بخشی از آن بهدلیل ماهیت سربازان در حال مبارزه و بخشی دیگر به دلیل توانایی یک کشور در حمایت اقتصادی از مبارزه است، به یکی از این سه روش ختم میشود: پیروزی، مصالحه و فرسودگی متقابل.

جورج فریدمن/ استراتژیست
جنگها، که من آنها را در مفهوم کلی درگیری نظامی تعریف میکنم که بخشی از آن بهدلیل ماهیت سربازان در حال مبارزه و بخشی دیگر به دلیل توانایی یک کشور در حمایت اقتصادی از مبارزه است، به یکی از این سه روش ختم میشود: پیروزی، مصالحه و فرسودگی متقابل.
در جنگ اوکراین، واقعیت نظامی این است که نه مهاجم، یعنی روسیه، نه مدافع، یعنی اوکراین به اهداف خود دست پیدا نکردهاند. هدف روسیه تصرف اوکراین بود که موفق شد فقط بخش کوچکی از شرق این کشور را بگیرد و منجر به ادعاهای پوچی شد که روسیه فقط بخش شرقی اوکراین را میخواست. اگر این موضوع درست باشد پس روسیه میتوانست پس از یک سال مبارزه اعلام پیروزی کند و جنگ را خاتمه دهد. البته حقیقت این است که روسیه تلاش کرد و نتوانست کل کشور را تصرف کند.
هدف اوکراین این است که تمامیت ارضی خود را حفظ کند. مشکل این است که ارتش اوکراین بهاندازه کافی قوی نیست تا روسها را از اوکراین بیرون کند. یعنی بهطور ضمنی کشورهای اروپایی هم که از اوکراین حمایت میکنند قدرت کافی یا تمایلی برای اخراج روسیه ندارند.
چرایی حمله روسیه به اروپا در این مقطع هم مهم است هم قابل بحث. اولویت مسکو ایجاد منطقهای حائل میان مرز روسیه و مرز شرقی ناتو در لهستان بود. از یک نظر، این اقدام از روی ترس نامعقولی صورت گرفت چون توانایی و تمایل ناتو برای حمله به روسیه وجود خارجی نداشت. اما قابلیتها و تمایلات تغییر میکنند و کشورها باید بدترین سناریوها را در نظر بگیرند. روسیه متقاعد شده بود که میتواند بهراحتی یک منطقه حائلی را بهدست آورد. احتمال واقعی دیگر این است که روسیه آرزوی بازگرداندن مرزهای شوروی فروپاشیشده را داشت و حمله به اوکراین اولین گام بود. در این گام شکست خورد پس فعلاً بقیه ماجرا قابل بحث است.
هیچکدام از طرفین انگیزه ادامه مبارزه یا تسلیم شدن را ندارند. پس مصالحه تنها نتیجه خواهد بود. مصالحه به همان اندازهای که برای کسانی که جنگ را شروع کردند، برای آنهایی که مقاومت کردند هم شرمآور است. دشوار هم هست. در هر مذاکرهای، چه بر سر جنگ باشد چه برای یک معامله تجاری، هیچکدام از طرفین قبول نمیکنند که نیازمند یک توافقاند یا اینکه آمادگی بیخیال شدن آن را ندارند. اما مهم این است آنچه را که گفته میشود، نادیده بگیرید و آنچه واقعی است را به رسمیت بشناسید: روسیه نتوانست اوکراین را تصرف کند و اوکراین بخشی از مناطق خود را از دست داد. اگر که منطق داشته باشند، هیچکدام نمیتوانند میز مذاکره را ترک کنند.
جنگ دقیقاً تمام نشده چون مبارزه ادامه دارد. با این حال مگر اینکه ارتش روسیه ناگهان به یک نیروی کارآمدتری تبدیل شود یا مگر آنکه آمریکا یا اروپا نیروهای عظیم خود را برای اخراج روسیه اعزام کنند، مرزهای روی نقشه تقریباً ثابت باقی میمانند. مرزهای جدید واقعیت را تشکیل میدهند. هر کسی که میخواهد مذاکرات صلح موفقیتآمیز باشد باید این واقعیتها را بپذیرد.
اروپاییها میتوانند تقاضاهای دیگری داشته باشند که روسیه قبول نخواهد کرد؛ امری که نشاندهنده بزرگواری بیشتر آنها نسبت به آمریکاییهایی است که فقط میخواهند جنگ تمام شود و تجارت با روسیه تضعیف شده ادامه داشته باشد. مسائل دیگری برای مذاکره وجود دارند، مثل بزرگی ارتش اوکراین که احتمالاً مورد توجه قرار نخواهد گرفت.
در سالهای 1970، ایالات متحده مذاکرات بیوقفهای را با ویتنام شمالی بر سر جنگی که میدانست نمیتواند آن را به پایان برساند، انجام داد. بهنظرم آمریکا درسهایی را از آن یاد گرفت که غرور دیپلماتیک ارزش جان انسانها را ندارد. روسیه نمیتواند اوکراین را تصرف کند، اوکراین نمیتواند روسها را بیرون کند و مذاکرات باید این مسائل را در نظر بگیرد. پوتین خواهد گفت که نیازی به صلح ندارد و اروپا خشمگین خواهد شد که آمریکا موضوعات غیرقابل قبول را قبول میکند؛ اینکه جنگ تمام شده است. اما تمام اینها ادا و اطوار است. آنهایی که میخواهند جنگ ادامه داشته باشد - مگر اینکه شرایط آنها برآورده شود - درباره دستنیافتنیها بلوف میزنند. جنگ تمام شد بهجز کشتار.