چالشآفرینی ترامپ
دونالد ترامپ حکمرانی خودشیفته، تاجرمسلک، زرنگ و متهور است. ترکیب این ویژگیها، کلام او را مغشوش و فهم دقیق برنامۀ او را دشوار میکند. او خود را قاطع و عجول نشان میدهد، اما در عمل، سیاستش گام به گام است.
دونالد ترامپ حکمرانی خودشیفته، تاجرمسلک، زرنگ و متهور است. ترکیب این ویژگیها، کلام او را مغشوش و فهم دقیق برنامۀ او را دشوار میکند. او خود را قاطع و عجول نشان میدهد، اما در عمل، سیاستش گام به گام است. در مورد هر مسئله و بحرانی، ابتدا نکتهای بسیار دور از ذهن را وسط بحث میپراند، ولی به تدریج حول و حوش آن عبارتپردازی و نهایتاً آن را تکمیل میکند.
ترامپ در مورد تعامل با ایران و سرنوشت نوارغزه همین روش را در پیش گرفته است. او در کنفرانس خبری مشترک خود با بنیامین نتانیاهو ظاهراً بنا نداشت رویکرد کاخ سفید در برابر جمهوری اسلامی را به روشنی افشا کند، اما دربارۀ سرنوشت نوارغزه، مافیالضمیر خود را عیان کرد. رئیسجمهور آمریکا در مورد ایران، شاید به عمد چند نکتۀ حاشیهای پیش کشید، با این حال دال مرکزی سیاست خود را در این باره پنهان نکرد. او گفت؛ علاقهمند است ایران پیشرفت کند فقط اگر نخواهد سلاح هستهای داشته باشد.
این عبارت در ظاهر خود چیزی بسیار کمتر و ملایمتر از موضعی است که رؤسای جمهوری پیشین آمریکا در برابر تهران مطرح کردهاند؛ بهخصوص اینکه جمهوری اسلامی بارها در سطوح عالی اعلام کرده است که ساخت و استفاده از تسلیحات کشتار جمعی جایی در استراتژی نظامی آن ندارد. با این حال، همین جملۀ ساده میتواند باطنی غیرمترقبه و بسیار سخت هم داشته باشد، آنجا که ترامپ بخواهد منظورش از نخواستن و نداشتن سلاح اتمی را توضیح دهد.
دولتهای دموکراتِ باراک حسین اوباما و جو بایدن در آمریکا هنگامی که از لزوم جلوگیری از دسترسی ایران به سلاح اتمی سخن میگفتند؛ مقصودشان دستیابی به سازوکاری برای راستیآزمایی و نظارت آژانس بینالمللی بر فعالیتِ تأسیسات اتمی ایران و محدود کردن سقف غنیسازی اورانیوم و میزان انباشت آن بود، یعنی ترتیباتی مشابه آنچه در توافقنامۀ برجام پیشبینی شده است.
دونالد ترامپ اما در دور نخست ریاستجمهوری خود از برجام خارج شد و در کنفرانس مطبوعاتی مشترک خود با نتانیاهو نیز به این اقدام خود افتخار کرد و برجام را بدترین و فاجعهبارترین توافق تاریخ نامید. بنابراین، منظور او از توافق هستهای با ایران، احیای برجام و یا چیزی نزدیک به آن نیست. به احتمال بسیار زیاد او در ازای لغو تحریمها، برچیدن کامل صنعت غنیسازی اورانیوم در ایران را درخواست میکند.
ترامپ قاعدتاً میداند که چنین درخواستی چه زلزلهای در بلوک قدرت در جمهوری اسلامی بهپا میکند و تصمیمگیری در مورد آن را تا چه اندازه مشکل میسازد، اما هدف او انداختن توپ به زمین جمهوری اسلامی و قرار گرفتن خودش در جایگاه طرفِ مصالحهجو و اهل مذاکره است. به نظر میرسد که این ماجرا، بزرگترین چالشِ پیش رویِ مقامهای ایرانی در ماههای آینده خواهد بود و کار را بینهایت سخت خواهد کرد.
در مورد نوارغزه اما ترامپ پرده از نیات خود برگرفت. حدود یک سال پیش جارد کوشنر داماد ترامپ، نوارغزه را ساحلی زیبا که باید از طریق بازسازی، کاربری تازهای پیدا کند، توصیف کرد. به نظر میرسد آنچه امروز ترامپ دربارۀ نوارغزه میگوید متأثر از مشورت با کوشنر باشد. در حقیقت، کوشنر و همفکرانش در آمریکا و اسرائیل، حملۀ 7 اکتبر حماس و وسعت ویرانی منازل و تأسیسات زیربنایی در نوارغزه بر اثر جنگ را زمینۀ مناسبی برای حل و فصل مسئلۀ فلسطین و در واقع نابودی رؤیای تشکیل کشور مستقل فلسطینی میدانند و ترامپ را نیز در همین جهت هدایت میکنند.
ترامپ از موضعی حقبهجانب و به ظاهر انساندوستانه دلیل میآورد که به دلیل غیبت چهارسالۀ او از حضور در کاخ سفید، عملیات 7 اکتبر و متعاقب آن جنگی یک سال و نیمه به وقوع پیوسته و بر اثر آن، نوارغزه عملاً به تلی از خاک و زباله و مواد منفجره تبدیل شده است؛ بهطوریکه زندگی در آن بدون هرگونه امکانات اولیه و ضروری، امری غیرممکن و شبیه زندگی در جهنم است.
طبق نظر او، آواربرداری خرابیها در نوارغزه 5 سال و بازسازی آن هم 10 سال به طول میانجامد. در این مدت 15 سال، حدود دو میلیون انسان در مساحتی حدود 370 کیلومتر مربع چگونه و با چه امکاناتی میتوانند زندگی کنند؟ ظاهراً پاسخ روشنی برای این پرسش وجود ندارد، اما مسئله این است که اگر نگرانی ترامپ فقط همین است، چرا او طرحی در مورد اسکان موقت فلسطینیهای نوارغزه در نقطهای دیگر و تضمین بازگشت آنها به سرزمین زادگاهشان بعد از بازسازی منطقه ارائه نمیدهد و در مقابل، خواستار اسکان دائم مردم آنجا در خارج از نوارغزه و تصاحب این منطقه توسط آمریکا برای تبدیل آن به یک تفریحگاه بزرگ بینالمللی است؟
چنین طرحی علاوه بر جنبههای انسانی آن، بر اساس نظام حقوقی ملت-دولت از هر جهت غیرقانونی هست و بدعتی بسیار مخرب در روابط بینالملل به شمار میرود. از طرفی، وقتی که برای نوارغزه که تاکنون تعلق کاملش به فلسطینیها در هیچ کشوری حتی در داخل اسرائیل جای چون و چرا نداشت، چنین نقشهای طراحی میشود، برای کرانۀ باختری رود اردن که دولت ترامپ در دورۀ نخست ریاستجمهوری خود موقعیت حقوقی آن را از «سرزمین اشغالی» به «سرزمین مورد اختلاف» تغییر عنوان داد و اینک حتی برخی همکارانش آنجا را بخشی از «سرزمین موعود» و به عبری «یهودیه و سامریه» مینامند، چه معاملهای خواهد شد؟
ترامپ وعده داده است که در هفتههای آینده سیاست دولتش را در برابر کرانۀ باختری مشخص خواهد کرد. در خوشبینانهترین حالت، موافقت رسمی با الحاق 30 درصد خاک کرانۀ باختری به اسرائیل در دستور کار دولت ترامپ است. 70 درصد باقیمانده به صورت سرزمینی محصور در بین شهرکهای یهودینشین به طور مشروط و با حاکمیت محدود در اختیار دولت محمود عباس قرار خواهد گرفت و عنوان «کشور» به آن داده خواهد شد تا راه عادیسازی رابطۀ قطر و عربستان با اسرائیل هموار شود.
سناریوهای بدبینانه محدود به اعطای خودمختاری محلی به فلسطینیهای کرانۀ باختری و به رسمیت شناختن حاکمیت اسرائیل بر تمام این سرزمین خواهد بود! اینکه مقامهای اسرائیلی بارها تأکید کردهاند بعد از عملیات 7 اکتبر دیگر هیچ چیز به جای نخست آن باز نخواهد گشت، منظورشان عملی کردن اینگونه سناریوهاست.