| کد مطلب: ۱۷۷۰۵

نقد نمایش «امشب به صرف بورش و خون»

نازنین یار...

آریو راقب‏‌کیانی، منتقد تئاتر

نازنین یار...

باید گفت که همچنان دنیای رمان‌های داستایُفسکی برای هر خواننده‌ای، مملو از شخصیت‌های بدیع و غریب هستند که شبح‌وار در طول و عرض قصه پیچ و تاب می‌خورند و هرازگاهی با عامل‌های اخلاق و وجدان انسانی و در کنار آن نفسانیات انسانی به‌صورت انتزاع‌گونه‌ای دست‌وپنجه نرم می‌کنند. البته که عاملیت اشرافی‌گری و طفیلی واقع شدن طبقه پایین، در رابطه‌سازی شخصیت‌های داستانی این نویسنده شهیر نقش بسزایی داشته است. همین موضوع باعث خلق سوال برای هر شخص می‌شود که در پس آثار او  بالاخره انسان‌ها در قبال یکدیگر وسیله‌ مفروض داشته شده‌اند یا هدف یا اینکه در این زمینه دیدگاه بینابینی در نوشتار او به چشم می‌خورد؟

این روزها «مهدی یزدانی‌خرم» با اقتباس نسبتاً وفادارگونه‌ای که از رمان «نازنین» این نویسنده روس داشته است، دست به نگارش نمایشنامه مونولوگ «امشب به صرف بورش و خون» داشته است و «صابر ابر» آن را روی صحنه برده است؛ نمایشی که بسان شخصیت‌پردازی‌های رمان‌های داستایُفسکی، دوگانگی رخ‌داده‌شده در شکل‌گیری رابطه بین افراد براساس ثروت و فقر را به‌طرز صحیحی پرداخت می‌کند.

این نمایش تک‌گویی شده، تا حدودی در آرایش کلمات در قالب سخن و گفتار و انتقال درونمایه موفق عمل کرده است و نشانه‌های دیداری روی صحنه اعم از تدارک سوپ بورش در آشپزخانه‌ای چهارسویه و چیدمان و هندسه‌ای صحنه‌ای در نظر گرفته‌شده برای مخاطب، تداعی‌گر حضور در رستوران با وجود میزگرد و پذیرایی از او با کاسه‌ای از این سوپ و... است که تماماً در خدمت زبان نمایشی به کار بسته شده‌اند.

نمایش با روایت‌گری مردی (با بازی صابر ابر) که پیشه‌اش امانت‌فروشی می‌باشد، همراه است که ابتدا به ساکن مسلط بر خویشتن جلوه می‌کند و هر چه نمایش به سمت گره‌گشایی آن نزدیک می‌شود بر شدت و حدت پریشان احوالی او که در کنار جنازه زن جوان خود ایستاده است افزون می‌گردد. مرد راوی با استفاده از تکنیک جریان سیال ذهن و ته به سر کردن روند قصه و ایجاد تعلیق در پنج دقیقه پایانی، تلاش برای جلب همزیستی مخاطب با لحظات واپسین زندگی کاراکتر نازنین با نشخورهای ذهنی و نبش قبرکردن‌هایش دارد و هر چه بیشتر از نمایش می‌گذرد جواب سوال‌های چه شد و چرا اینگونه شد و چگونه به این منتج شد، بیشتر بر تماشاگر واکاوی می‌گردد.

87712_borscht.blood_image.4ac18b

نمایش نه‌تنها بر تفاوت سنی این زوج یعنی مرد 40 ‌ساله و دختر جوان و نحوه زوجیت آنها به‌عنوان یک پارادوکس اساسی دست می‌گذارد، بلکه نسبت به اختلاف طبقاتی این دو نیز بی‌تفاوت نیست. اینکه نازنین به‌عنوان شخصیت غائب این درام نتوانسته است درخصوص تحقیر‌شدگی و فلاکت، تاب بیاورد و جواب کوچک شمردن‌هایش توسط مرد را اول با پیمان‌شکنی و خیانت، سپس با انتحار بدهد و به‌گونه‌ای بنای قدرت و سلطه مردانه او را در هم ریزد و عشق او را خوار و خفیف و حقیر نماید، نکته‌ای که از همان حس عدم امنیت رمان‌های داستایُفسکی و طغیان شخصیت‌هایش برمی‌آید.

مسلماً وقتی چنین زنی از بین انتخاب بد و بدتر یعنی زندگی با عمه‌های پیر و عجوزه و ازدواج با مردی خودشیفته و مسن‌تر از خود، دومی را انتخاب کرده است، در برابر حقارت ناشی از خوشبختی ظاهرسازی شده و حقارت ناشی از آن، مرگ را انتخاب خواهد کرد و با به یادگار گذاشتن جنازه‌اش پوزخندی به سلطه‌گری مرد و طرح اما و اگرهای فراوان بر او خواهد داشت.

در این راستا نمایش به‌صورت غیرمستقیم و زیرکانه‌ای سویه‌های بیانی‌اش را به سمتی برده‌ است که زن با این قتل نفس، نخواسته است به شکل اشیاء گرانبها و ویترنی مغازه مرد درآید و در تلاطم‌های بیمارگونه‌ و شیداگونه‌اش خود را از مرد دریغ کرده است. نمایش به‌شکل استادانه‌ای دو کفه تراز عشق بی‌قد و شرط و شرارت بی‌رحمانه را در برابر هم قرار می‌دهد و نازنین یار را، به‌صورت جسدی در برابر مرد تنها قرار می‌دهد. این سوپ خونی است که مرد پیش‌تر از این برای خود پخته بود و دستپخت خودش است.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی