| کد مطلب: ۸۵۳۰

بی‏‌خود و بی‏‌جهت

بی‏‌خود و بی‏‌جهت

نقدی بر فیلم ارادتمند، نازنین بهاره بیتا

نقدی بر فیلم ارادتمند، نازنین بهاره بیتا

عبدالرضا کاهانی پیش‌ازاین داشت زبان و جهان سینمایی خود را می‌ساخت. فیلم‌های «هیچ»، «اسب حیوان نجیبی است» و «بی‌خود و بی‌جهت»، سه‌گانه‌ای بود که گام‌به‌گام و در یک صیرورت سینمایی، جهان سینمایی کاهانی -که شمایلی از سینمای آبزورد بود- را برساخت که ممکن بود این‌جهان را نپسندید، اما دست‌کم زبان سینمایی‌اش لکنت نداشت و فرم و ساختاری هویتمند داشت. اما بعدازآن کاهانی به‌تدریج مسیر سقوط را طی کرد که حالا «ارادتمند نازنین بهاره تینا»، سند این سقوط است. فیلمی که بهترین گزاره‌ای که می‌تواند آن را تعریف کند، عنوانی از فیلم «بی‌خود و بی‌جهت» خودِ کاهانی است. فیلمی فاقد قصه و درام، سرگردان و سردرگم که هنوز به فیلم تبدیل نشده است. چیزی شبیه اینکه انگار تدوینگر، فیلم را بر سر میز تدوین رها کرده و پی کارش رفته است. پوچی، بیهودگی و نیهیلیسمی که شاید کارگردان در پس روایت آن بود، به خود فیلم و ماهیت‌آن برگشته و حالا نه با فیلمی درباره بیهودگی که با فیلم بیهوده‌ای مواجه هستیم که نه‌فقط تکلیفش با مخاطب که تکلیفش با خود و آدم‌های قصه‌اش هم معلوم نیست. حالا می‌توان به‌جرأت گفت که موفقیت کاهانی در کارهای قبلی‌اش و آن سه‌گانه مهم در کارنامه سینمایی‌اش، حاصل حضور حسین مهکام به‌عنوان فیلمنامه‌نویس بوده و بعد از قطع این‌همکاری، سینمای کاهانی از مسیرش خارج شد و حالا به یک ابتذال رسید. فیلم درباره سه‌زن امروزی است که ظاهراً جسور و عاصی به‌نظر می‌رسند و می‌خواهند با ساختارشکنی و عبور از هنجارهای سنتی -از خانواده گرفته تا جامعه- نوعی زیست‌ رها را تجربه کنند. اما آنچه رها به‌نظر می‌رسد، خود فیلمنامه و قصه بی‌درو‌پیکری است که در عرض پیش می‌رود و مدام خود را تکرار می‌کند؛ بی‌آنکه به نقطه عطف یا فرجامی برسد. سه‌زن هستند که مدام از این‌پارتی به آن‌پارتی می‌روند و با تیغ‌زدن و الواتی، خوش می‌گذرانند و دیگر هیچ. اگر هسته معنایی فیلم را در بازنمایی آزادی‌زنان صورت‌بندی کنیم، فیلم دقیقاً ضد زن، ضد آزادی و ضد نسبت آن‌دو است و حتی می‌توان آن را توهین به درک زنانه از آزادی دانست که گویی هدف آنها از مطالبه آزادی، رهایی از سنت‌ها و مدرن‌شدن؛ چیزی جز مفت‌بری، مفت‌خوری و الواتی نیست. آنها به‌جای پول درآوردن و استقلال مالی، از مردان تیغ می‌زنند و مایه این‌کاسبی چیزی جز سرمایه بدن‌شان نیست. فیلم فهم مبتذلی از آزادی‌زنان دارد و آن را به سخیف‌ترین شکل‌ممکن، خوانش و روایت می‌کند. مردان هم در زنجیره‌ای از حماقت و هوس‌بازی خلاصه شده و درنهایت با تصویری فلاکت‌بار از جهانی مواجهیم که در یک روایت دایره‌ای، از خیابان آغاز می‌شود و در خیابان به انتها می‌رسد تا به‌زعم خود، داستانی از زنان‌خیابانی‌مدرن را به تصویر کشیده باشد. البته فیلم با یک‌سوال به پایان می‌رسد؛ با این سوال که «امشب چی بچه‌ها؟»، تا بر تداوم بی‌هدف جهانی که ترسیم کرده، تاکید کند. جهانی که در آن سه‌زن جوان تصمیم می‌گیرند زندگی روزمره‌ای را تجربه و وقت خود را با مردان و تجمع‌های مختلف سپری کنند و از این بی‌معنایی، معنایی برای زیستن خود بسازند. پرسش این است که آیا نمایش‌دادن این روزمر‌گی و برشی از زندگی سه‌زن مرفه خوشگذران، می‌تواند تعریف و روایت یک‌ درام باشد؟ اینکه چگونه اعتیاد به شبکه‌های‌اجتماعی می‌تواند سرشت و سرنوشت این سه‌زن را تحت‌تاثیر خود قرار داده، از معنا تهی کرده و تابع منطق خود سازد، می‌تواند یک واقعیت‌اجتماعی یا دست‌کم دستمایه ساخت یک مستند باشد، اما وقتی قرار است یک درام سینمایی ساخته شود، به عناصر دراماتیک و ساختارمندی نیاز است که این‌وضعیت را در دل یک‌قصه صورت‌بندی کند، شخصیت‌پردازی داشته و بتواند امکان فهم همدلانه مخاطب را فراهم کند. اما در اینجا از خلال دیالوگ‌هاست که شناختی نسبی از شخصیت‌ها شکل می‌گیرد که درنهایت هیچ سمپاتی‌ای با تماشاگر ایجاد نمی‌کند. دیالوگ‌های پراکنده، شخصیت‌های نامنسجم و بی‌هویت و درنهایت یک فیلم بی‌سروته‌ای شکل می‌گیرد که قصه توقیف و اکران نسخه قاچاق آن، از درام بیشتری برخوردار است. شاید تنها نکته‌ای که بعد از تماشای فیلم به ذهن می‌رسد این است که اگر فیلم توقیف نمی‌شد تا انگیزه‌ای برای تماشای آن ایجاد شود، چه‌کسی به تماشای این‌فیلم در سینماها می‌نشست و بی‌شک به‌همین‌دلیل به بازار قاچاق راه یافت.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی