| کد مطلب: ۸۲۶۱

مردی که زیادی درجه یک بود

مردی که زیادی درجه یک بود

عبدالجواد موسوی شاعر و روزنامه‌نگار ابراهیم گلستان، مردی که متر و معیار بود و در کارنامه‌اش پرتی و دورریز تقریباً ندارد ما را ترک کرد. گلستان کار درجه یک، کم

moosavi abdoljavad

عبدالجواد موسوی

شاعر و روزنامه‌نگار

ابراهیم گلستان، مردی که متر و معیار بود و در کارنامه‌اش پرتی و دورریز تقریباً ندارد ما را ترک کرد. گلستان کار درجه یک، کم ندارد. با این حال من به محض شنیدن خبر درگذشتش یک راست و بی‌هیچ تردیدی رفتم سراغ چیزی که پس از درگذشت مهدی اخوان‌ثالث نوشته بود. یک نوشته ممتاز از حیثِ نثر و در عین حال شاید یکی از بهترین آثاری که می‌تواند معرفِ گلستان باشد. آری! اگرچه این نوشته به ظاهر به بهانه درگذشت درویشِ خسته جانِ خراسانی تحریر شده است اما یک جورهایی نقد ادبی هم به شمار می‌آید. یک جورهایی دستت می‌آید که گلستان از چه منظری به عالم و آدم می‌نگریسته و یک جورهایی متوجه می‌شوی او برای اندازه‌گیری اثر و مؤثر چه جور شاقولی دستش گرفته. این میزان نظم و سخت‌گیری در مورد خودش و دیگران اگرچه تحسین‌برانگیز است اما ترسناک هم هست. نوعی ایده‌آلیسم که به هیچ‌کس فرصت خبط و خطا نمی‌دهد و اگر هم بدهد و به دیده اغماض در خطای کسی بنگرد، آن اغماض در حق بزرگی چون اخوان اعمال خواهد شد و نه هر کسی و تازه آن هم با اما و اگرهای فراوان. همین مرا به فکر انداخت که اگر جهان قرار بود با متر و معیارهای او اداره شود چه جهان دشواری بود برای زیستن. جهانی که در آن فقط درجه یک‌ها حق حیات داشتند. مردی که در حق خانواده‌اش آن‌قدر سخت‌گیر و بی‌تعارف بود با دیگران چه‌ها که نمی‌کرد.
درباره شجریان نوشت: من از آواز شجریان خیلی خوشم می‌آید چون با دیگران تا حد بسیاری فرق داشت. او آدمی بود که با پشتکار و دقت به کارش توجه داشت و راه درست را دنبال می‌کرد و این برای من فرمول کار آدم خوب و موفق است.
رسماً برای آدم خوب و موفق، فرمول داشت و سر این فرمول هم با هیچ‌کس شوخی نداشت و ذره‌ای هم کوتاه نمی‌آمد. در همان مطلبی که برای اخوان نوشته است تا توانسته شاملو را مورد عنایت قرار داده چون با معیارهای گلستان شاملو نه آدم خوبی بود و نه موفق. داستان خراباتی بودن اخوان و گرفتاری‌های اخوان را هم با جزئیات تمام آورده و اگر او را بخشیده دلیلش این بوده که اخوان آخر عمری به تعبیر گلستان: ذره‌ای از آن عادت در او نمانده بود. یعنی اگر اخوان به ترک عادت مبادرت نکرده بود معلوم نبود گلستان درباره او چگونه اظهارنظر می‌کرد. به نظر می‌رسید بیش از آنکه نگران اخوان باشد نگران این بود که مبادا فرمولش که برایش وحی منزل بود، ترک بردارد.
چیزی به اسمِ(دولت آن است که بی‌خون دل آید به کنار) و حرف‌هایی از این دست برایش معنا نداشت. پشتکار و دقت برایش جدی بود. رسماً معتقد بود بخش اعظمی از روشنفکری ایران به دلیل همین عدم پشتکار و دقت به جایی نمی‌رسد. آدم درجه یک از نظر او آدمی بود که با دیگران فاصله زیادی داشته باشد و اگر هم گاهی آدم‌های درجه دو را تحویل می‌گرفت به دلیل فضائل اخلاقی‌شان بود. متر و معیاری که گاهی می‌توانست جای همه چیز را بگیرد. یعنی گاهی بزرگی را به این دلیل که از منظر او آدم خوبی نبود، منکر می‌شد. ذره‌ای انصاف را هم در این راه رعایت نمی‌کرد. آدمِ بد از منظر او جزو آدمیان محسوب نمی‌شد و از آن طرف هم گاهی آدم درجه دویی را به این دلیل که صرفاً آدم خوبی از نظر او محسوب می‌شد چنان ارج و حرمتی می‌نهاد که حیرت می‌کردی پس آن ابراهیم گلستان سخت‌گیر چه شد؟
می‌توان بر سر اینکه فرمول گلستان تا چه اندازه درست بود یا نادرست حرف زد اما این را نمی‌توان منکر شد که او خودش به فرمولی که اختراع کرده بود سخت پایبند بود. با دیگران فاصله زیادی داشت. هم پشتکار داشت و هم دقیق بود. البته زمانه هم با او یار بود و بخت و طالع هم با او سر ناسازگاری نداشتند. فرصت خوب زیستن را داشت. اهل خانقاه و خرابات هم نبود. به خودش سخت باور داشت. شمایل منحصربه‌فردی بود. دریغی که باقی می‌ماند اینکه: ای کاش بیشتر کار می‌کرد.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی