دربارهی زیست هنری ناصر مسعودی
صدای مخمل آبی
امین حقره، پژوهشگر فرهنگ و اجتماع
گرایش «ناصر مسعودی» به هنر آواز در نوجوانی، نه از کلاس درس هنرمندان صاحبنام زمانه، که در مواجههی اتفاقی با نغمات خوشِ آوازخوانان رشتی چون حسین صوتی و هم مداقه در کارِ خواندنِ مرشد زورخانهی محل، نوحهخوانان ایام محرم، موذنین و هم دورهگردها و جوانترهای خوشذوقِ گرد هم آمده در باغ مصفای محتشم اتفاق افتاد.
بعدتر شنیدن صدای خوانندگانی بومی چون بیابانی، منجمی، یزدانپرست، تحویلداری، مرتضوی و آشنایی با صداهای جاودانهی آوازخوانانی چون قمر، ظلی، اقبال، بدیعزاده و... با واسطهی صفحات گرامافون او را بیشتر در کار فراگیری هنر آواز مصمم کرد، تا گاهِ ۱۲سالگی که برای اولینبار، در بزمی خانگی، تجربهی شگفتانگیز همراهی با تار حافظی (یکی از اهالی فرهنگ رشت) را از سر گذراند و همین پایه و مایهی زیست هنری او شد.
آغاز کار هنری ناصر مسعودی بهصورت رسمی اما نه با موسیقی که با تئاتر بود؛ اوایل دههی ۳۰ در گروه نمایش محمدحسن میلانی در زادگاهش رشت. خوشترین صدا را داشت و از این رو توأمان برای نمایشها بازی میکرد و آواز میخواند تا روزی که تارهای صوتیاش بهدلیل تقلید صدای پیرمردها، آسیب دید و دستور اکید پزشک مبنی بر ترک کار بازیگری به او ابلاغ شد.
آغاز جدی تعلیم آواز
مسعودی پیشتر از این اما بهطور جدی تعلیم آواز دیده بود. کی و کجا؟ در سال ۱۳۲۸ خورشیدی، تهران، کلاس درس استاد علیاکبرخان شهنازی. بهواسطهی معلم ویولنش در مکتب (بحرینی) که شیفتهی صدایش بود به شهنازی تعرفه شد و بسیار هم از او آموخت. به موازات آن، رفاقت با محمودی خوانساری (در ۱۳۳۲) و متعاقبش حضور در جمع هنرجویانِ شوریده و همسال، عامل و اسباب دیگری برای فراگیری و بالندگی بیشترش در هنر آواز شد.
معاشرت با امیر عطایی (خوانندهی خوشصدا و نوازندهی چیرهدست تار) و رفاقت و همکاریاش با کاسعلی اکبرپور (آهنگساز و نوازندهی پرکار و صاحب قریحهی گیلانی) اما در حوالی سالهای ۱۳۳۵- ۱۳۳۴ خورشیدی اتفاق افتاد. وقتی که ناچار تهران را ترک کرد و به زادگاهش بازگشت.
اکبرپور، آن زمان ارتشی بود و همراه با درجهدارهای دیگری مثل محمدزاده و دلجو، گروهی داشت که با اضافه شدن مسعودیِ خوشصدا تکمیل شد. از آن پس دستهی ارتشیها گاهبهگاه اجراهایی در گیلان داشت تا راه افتادن فرستندهی مخابراتی ارتش در حوالی پلِ عراق. رادیو ارتش هر هفته لابهلای برنامههای آموزشی و ترویج کشاورزی و... به رهبری اکبرپور یک ربع برنامهی موسیقی داشت که حالا با صدای مسعودی شنیدنیتر میشد. رئیسِ وقتِ رادیو ارتش درجهداری بود اهل کرمان بهنام استوار اوحدی. اوحدی شیفتهی ادبیات و موسیقی بود. شعر هم میگفت. گاهی هم شعرهایش را که فارسی بود به مسعودی میداد و او میخواند.
فرستندهی رادیو ارتش اما بُردی نداشت. یک دستگاه بیسیمِ مخابراتی بود فقط برای پخش زنده و بدون امکان ضبط. با صدایی مبهم و پر از خَش! تا جایی که اگر خود مسعودی به همشهریهایش نمیگفت، کسی نمیفهمید صدای خوانندهی توی رادیو بیسیم از آن اوست! البته کمی بعد شرایط تغییر کرد. دستگاه َانپکس آمد و امکان ضبط صدا در رادیو ارتش فراهم شد اما چون فرستندهاش همچنان بیسیم بود کیفیت صدای پخششده از آن باز خوب نبود.
شروع به کار در رادیو رشت
همین حوالی هم (بین سالهای ۱۳۳۷-۱۳۳۵) رادیو رشت، با ریاست امیر کشفی پا گرفت. رادیو رشت ابتدا فرستندهای بود در بالای ساختمان پست و تلگراف. کشفی، اتاقکی را در این عمارت برای تمرین و اجرا در اختیار مسعودی و رفقایش قرار داد. گروه کوچکی که باید از آن بهعنوان نخستین ارکستر رادیویی در گیلان یاد کرد. اعضای این گروه در ابتدا غلامرضا امانی، حسین آمنین، مهدی میخچی، فریدون استوار، فروزانفر و شعبان بابازاده بودند. با جدیشدن فعالیت گروه و افزایش اعضای آن، اتاقک بالای عمارت پست و تلگراف دیگر جای مناسبی برای تمرینات نبود. آن زمان شوهر خواهر مسعودی، مدیر مدرسهی فاریابی رشت بود. پس با همراهی او گاهی تمرینات در آنجا انجام میشد و گاهی هم در خانههای اعضای گروه بهویژه خانهی حسین آمنین (نوازندهی سنتور) که بزرگترین فضای تمرینیِ در دسترس بود.
شروع به کار مسعودی در رادیو رشت هم با شعری فارسی و آهنگی از خودش بود:
«شادم با خیال رویت. دادم دل به تار مویت...»
صدای مسعودی همین زمانها بود که برای نخستینبار روی صفحه ضبط شد. با کمک چهرهسا (اپراتور رادیو رشت) که با آن امکانات کم، کار ضبط را عالی انجام میداد. نمونهاش؟ کمی بعدتر آواز جاودانهی افشاری مسعودی با ساز منوچهر ویسانلو (آهنگساز و نوازنده چیرهدست ویولن) در همان اتاقک بالای عمارت پست و تلگراف که در اجرا و کیفیت ضبط، هیچ فرقی با کارهای ارکستر رادیو ایران نداشت و از این رو انتخابش کردند و در برنامهی گلها پخش شد.
مسعودی تا سال ۱۳۳۷ سخت مشغول کار در رادیو رشت بود. کاری جز خواندن نداشت و چون از ۱۳۳۶ دیگر رسماً مشمول بود و خدمت نظام هم نرفته بود، برای استخدام در هر جایی نیاز به معافیت داشت. از این رو برابر قوانین وقت برای خوانندگان رادیو، هر ششماه به ششماه برگهی معافی موقت میگرفت.
همین سال (۱۳۳۷) رکنالدین نژند، به حکم شورای رادیو، سرپرست بخش موسیقی شد. نژند، نوازندهی چیرهدست ویولن، از شاگردان صبا و کارمند پست و تلگراف بود. هم او زمینهی تاسیس ارکسترهای رادیو رشت را فراهم کرد؛ ارکستر شماره یک به سرپرستی منوچهر جنتی و ارکستر دوم به سرپرستی غلامرضا امانی. مسعودی از آنجا که سبقهی همکاری با امانی را داشت، خوانندهی ارکستر شماره دو شد و نادر گلچین، خوانندهی ارکستر شماره یک. منتها گلچین خیلی زود به تهران رفت و بعدها به ارکستر سمفونی، رادیو ملی و برنامهی گلها راه یافت. ارکستر شمارهی یک هم بعد از ۵-۴ ماه از مهاجرت گلچین منحل شد.
مسعودی اما تا سال ۱۳۳۹ در رشت ماند و در همکاری با نوازندگانی چون امانی، فروزانفر، آمنین، میخچی، بابازاده، اکبرپور، دیوانبیگی و تحویلداری و شعرایی چون فرخی، معالی و شهدی لنگرودی، خوانندهی قطعات بسیاری (به گیلگی و فارسی) برای ارکستر شمارهی دو شد.
ساختار برنامهی دو ارکستر در رادیو هم مشابه بود منتها در برنامههای مختلفِ موسیقی، برای خوانندگان مختلف زمان اجرای متفاوتی در نظر گرفته میشد. اینطور که برنامهی آنهایی که آوازخوان بودند نیمساعته بود و آنهایی که فقط ترانه میخواندند امکان اجرای برنامهای یکربعه را داشتند. طبیعتاً برنامهها با حضور مسعودی که هم در آواز و هم در تصنیف متبحر بود، نیمساعته بود.
در این شرایط دیگر همهی مردم گیلان میدانستند که مثلاً اجرای آواز مسعودی، سهشنبه ساعت هشت خواهد بود، پس همان ساعت هرجا که بودند پای رادیوها مینشستند.
علیرغم این سطح از محبوبیت و با این حجم از اجرای برنامه در ارکستر رادیو رشت، جز همان تککارِ محصول همکاری مسعودی با منوچهر ویسانلو روی شعری از نواب صفا، هیچکدام از آثار او در این دوران بهصورت صفحه ضبط و منتشر نشد. از این رو بود که بعد از مهاجرت آوازخوان به تهران تقریباً هرچه در رادیو رشت و پیش از آن خوانده بود را از نو ضبط و منتشر کرد.
سکونت در پایتخت
۱۳۳۹ سال هجرت دوباره بود. آن زمان هم مثل امروز این باور در بین هنرمندان شهرستانی بود که اگر قصد ترقی دارند، باید مقیم تهران باشند. پس او هم از رشت کَند و ساکن پایتخت شد و از آن پس ارتباطش با سازمان رادیو در گیلان گسست، جز آنجا که برای طلبهایش از رادیو رشت اقدام کرد و گفتند برای تسویه حساب باید گواهی پایان خدمت یا معافیتش را ارائه دهد. آن زمان قانونی بود که اگر کسی در چهار سال پیوسته از معافیتهای موقت ششماهه بهره میگرفت سرباز ذخیره میشد و دیگر به اجباری نمیرفت. از دورهی معافیت موقت مسعودی سهسال گذشته بود که یکی از رفقای همشهری و همسرنوشت! شکارِ طرح سربازگیری شد و در بازگشت از دورهی آموزش، او را با فُکُل و کراوات و آسودهخاطر، حین قدم زدن در خیابانهای رشت دید و آزردهخاطر شد و از سر حسادت خبرش را به آنجا که نباید، رساند. پس مسعودی احضار، به تهران اعزام و پس از طی سهماه دورهی آموزشی، آجودان نیروی زمینی و سپس مامور وظیفه در باغِشاه شد.
درخشش نام و همهگیری آواز
در همین دوران بود که بهواسطهی یکی از دوستان، امکان دیدار با احمد عبادی برایش میسر شد. در همان جلسهی نخست برای استاد، آواز خواند. عبادی از او پرسید که خواندن را از کجا آموخته؟ او هم گفت که خوانندهی رادیو رشت بوده و چندصباحی هم در کلاس درس استاد شهنازی آموزش دیده. عبادی هم که خلقوخوی و هنرِ آوازخوان گیلک را پسندیده بود، از او خواست چند جلسهای را برای تمرین نزد او بیاید چون میخواهد بعد از اتمام دوره، او را با خودش به رادیو ببرد! مگر خوبتر از این هم میشد. این همهی آرزوی مسعودی بود که داشت محقق میشد. و شد.
با معرفی به رادیو، همهی اندوختههایی که از رشت، از هنر رفقای آهنگساز و شاعرش همراه داشت، بهعلاوهی کارهای برآمده از ذوق خودش (به گیلکی و فارسی) را یکبهیک عرضه کرد و در آزمونهای ورودی سربلند بیرون آمد. بیشتر آثاری هم که در دورهی اول فعالیت مسعودی در رادیو ایران ضبط و نشر شد، از ساختههای غلامرضا امانی بود و معدودی هم از آمنین و کاسعلی اکبرپور. (همانها که پیشتر در رشت بسامان شده بود) اما آنچه باعث درخشش نام و همهگیری آوازش شد، ترانهی محبوب و مردمیِ بنفشه گول بود با مطلع خدایا دختر رشتی قشنگه... ساختهی غلامرضا امانی، روی شعری از بهمن فرخی و دوبیتی جانانه و عاشقانهی تیمور گورگین (هم او که بعدها به او لقبِ صدای مخمل آبی را داد).
این نخستین تصنیفی بود که از مسعودی در رادیو سراسری پخش شد؛ در روز سیزدهم فروردینماه ۱۳۴۰ از برنامهی گلهای صحرایی. فردای آن روز که شنبه بود تمام خیابانهای تهران و بعدتر رشت پر شد از صفحات بنفشه گول. این ترانه اسباب آشنایی و معاشرت مسعودی با تیمور گورگین بهعنوان ترانهسرا شد که از دل این رفاقتها (میان مسعودی با گورگین، امانی و اکبرپور) در دهههای آتی، مجموعهای از خاطرهانگیزترین تصانیف گیلکی پدید آمد و در همکاری او با جمعی از بزرگان موسیقی دستگاهی ایران (رضا ورزنده، مهدی خالدی، اصغر بهاری، حبیبالله بدیعی، جلیل شهناز، مرتضی حنانه، محمد میرنقیبی، فرهنگ شریف، بزرگ لشگری، جواد لشگری، جواد معروفی، جهانگیر ملک، فریدون ناصری، فرهاد فخرالدینی، فریدون حافظی، محمد موسوی، امیرناصر افتتاح، شاپور حاتمی و...) طی حدود دو دهه (تا سال ۵۷)، آثاری درخشان در قالب تک تصانیف یا برنامههایی تحت عنوان برگ سبز، شاخه گل و گلهای صحرایی، به گنجینهی موسیقی ایران افزوده شد.
ممنوعیتی نانوشته
صدای مسعودی با رخداد انقلاب تا سالها به حکم ممنوعیتی نانوشته، از مراجع رسمی شنیده نشد تا هنگامهی پخش سریال کوچک جنگلی که با مطالبهی مردم، خوانندهی جایگزین تصنیفی شد که میرزمانی براساس شعر و نغمهای فولکلور از عهد جنگل ساخته بود. همان هم مجوز حضور دوبارهاش در عرصهی موسیقی شد. و یادگارش؟ آلبومهای کوراشیم، پرچین و قلندر (در همکاری با احمد علی راغب و فریدون شهبازیان)، هلاچین (در همکاری با رضا فدایی و مسعود لاهیجی) آلبوم حالا چرا (در همکاری با مجید درخشانی) و مجموعهای از تکترانه و تصنیف که با آنکه محبوبیت و مقبولیت آثار عهد جوانی را نیافتند، اما حالا جزئی جداناشدنی از فرهنگ موسیقایی خطهی هنرخیزِ گیلاناند.