به احترام بلبل گیلان: ناصر مسعودی
گرم و طربناک در هوای نمناک
استاد ناصر مسعودی، نماد همیشهای از حال و هوای گیلان، آفتاب تابان و بامهای سفالی شهر باران (رشت) است. مردی مردمدار، سلامت و باهوش که موسیقی را زیسته و صدایش تبدیل به یکی از شناسههای مهم اقلیم بومی، فرهنگ ملی و احساس شخصی خود شده است. آثارش، طراوتبخش حال و هوای ماست و سلامتش آرزوی ما که با صدای گرم او، خاطرات طربناک آن سرزمین سبز و نمناک را در دل مرور میکنیم و شاکریم از اینکه او را کنار خود داریم.
«ترانه میتواند روح زندگی در هر دورهای را نشان دهد.» این دریافت درست و دقیق را از همیشه زندهنام، احمدرضا احمدی به یادگار دارم. میتوان پنداشت که در هر ترانه ماندگار، نغمهپرداز آن (با همکاری نوازندگان شایسته و بامهارت) در حکم آفرینندگان حس و حالت، کلامگذار آن در حکم آفریننده پیام و ماهیت و خواننده (البته ماهر و شایسته) در حکم راوی همه اینهاست. هرچه اتحاد او با محتوای آن حالت و ماهیت، درونیتر باشد، عیار ماندگاری او بیشتر خواهد بود. تمام عناصر دخیل در آفرینش یک ترانه ماندگار، به نحوی پیچیده در تعامل متقابل با یکدیگرند که معمولاً حافظه فراموشکار مخاطبان؛ کل این دستاورد را تنها بهنام خواننده آن ثبت میکند و از اهمیت عوامل دیگر غافل میماند. همین اهمال باعث شده که حتی قدر و منزلت حقیقی شخص راوی هم بهدرستی ارزیابی نشود.
در تاریخ موسیقی جهان معاصر، دقیقاً از وقتی که حاملهای صوتی و نشر پرتیراژ، وظیفه معرفی هنرمندان راوی را بهعهده گرفتند، برخی از خوانندگان توانا، نهتنها نماد موسیقی یک دوره بلکه نماد شهر یا کشور زادگاه خود شناخته شدند. قاهره با امکلثوم و عبدالحلیم حافظ، پاریس با ادیت پیاف و ایومونتان، مسکو با پیترلشنکو، نیویورک با فرانک سیناترا و باکو با رشید بهبودف به یاد میآیند. در کشور ما، صدای جلال تاج نماد اصفهان است، صدای اقبال آذر نماد تبریز، صدای جهانبخش کردیزاده معروف به بخشو، نماد بوشهر و صدای حسن زیرک نماد سنندج و البته صدای ناصر مسعودی؛ یادآور سرزمین سرسبز و خرم گیلان است. در اینجاست که هنر، برآیندی میشود از تاریخ، جغرافیا و ژنتیک.
ناصر مسعودی در آستانه 90سالگی است. گذر کردن از مرز 80 بهویژه برای مردان، ساده نیست؛ اما میتوان امیدوار بود که یک عمر سلوک سالم او، پشتوانهای باشد برای گذراندن این پیچ دشوار در جاده زندگانی. مسعودی این سلامت و صفا را در جمیع ابعاد زندگی خود داشته است. پربار و بیحاشیه زیسته و با آمیزهای از درایت و اقبال، دستاندازهای زندگی در این نقطه از جهان را به سلامت طی کرده و در حد امکاناتش، پربار و تأثیرگذار بوده است. او در زمانی آغاز به فعالیت هنری کرد که نام بزرگ احمد آشور (عاشور)پور، با وجود غیاب ناخواستهاش از صحنه هنر، بهعنوان خوانندهای نوگرا و محبوب، هنوز درخشش داشت و هر هنرمند تازهنفسی خواهناخواه با او مقایسه میشد و تاب نمیآورد.
مسعودی جوان، البته از مسیری متفاوت به محیط موسیقی ورود کرد. روش او کلاسیکتر، نخبهگراتر و محافظهکارانه بود و بین دو فرهنگ موسیقایی (گیلکی و دستگاهی) میزیست. آواهای بومی زادگاهش را از بن استخوان میشناخت و در فراگیری ردیف آوازی، اهتمام داشت. ساکنان قدیمی محله دولاب از تمرینهای متمادی او در زمینهای صیفیکاری و باغهای آن (که گاه همراه دوستش؛ محمود محمودی خوانساری بود)، خاطراتی دارند و از اوایل دهه ۱۳۴۰ نام او با احترام در محافل هنری (منازل یکرنگی، عبادی، صارمی و شریف) برده میشد.
تا جایی که میدانم نخستین خواننده گیلکی است که با تکنوازان معتبر رادیو تهران، آوازهای سنگین خوانده و در صفحه هم ضبط شده است. استاد احمد عبادی لحن و بیان او را بسیار میپسندید و میدانیم که سلیقه سختپسند پسر میرزاعبدالله برای هر خوشآوازی نبود. ناصر مسعودی بهنظر نگارنده در آوازخوانی بیشتر به ادب منظوم فارسی و در ترانهخوانی بیشتر متمایل به ادبیات گیلکی بوده است. هم آثار مردمگیر دارد، هم آثار خواصپسند. هم آواز با سهتار عبادی و سنتور میلاد کیایی خوانده، هم با ارکستر بزرگ به رهبری مرتضی حنانه همکاری داشته و از بین آنها، اثر معروف «آلا تیتی» با تنظیم ارکسترال حنانه را با چنان تسلط و احساس عمیقی خوانده که بهقول استاد نواب صفا؛ «به راستی آتش به جان میزند.»
ناصر مسعودی از همان دهه ۱۳۳۰ با رادیو گیلان و هنرمندان آن همکاری داشت. فرستنده مرکز رشت در آن زمان از حیث آهنگسازان و نوازندگان و ترانهسازان، چشمگیر بود. بیشک آثاری که با صدای گرم و بیهمانند او ضبط شده، بسیار بیش از آنی است که تصور میشود. کاش همه آنها تبدیل شوند و از کانالی مشخص در دسترس قرار گیرند. بهویژه سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۹ که کیفیت هنری موسیقی چه در رشت و چه در تهران با هر دوره دیگری متفاوت بود؛ هم پختگی داشت، هم از چنان حس خالص و صمیمانهای برخوردار بود که در سالهای پس از آن هرگز تکرار نشد.
در بین صف طویل هنرمندان همکار او باید از دو استاد مسلم بهطور ویژه یاد کرد: شادروان علی اکبرپور (ویولنیست و ارکسترنویس بسیار برجسته معاصر) و آقای غلامرضا امانی که هم ویولننواز چیرهدست و هم نغمهپرداز بسیار خوشقریحهای هستند و خوشبختانه هنوز فعالند. سهم و نقش هنری این دو موسیقیدان برجسته گیلکتبار در اعتبار و شهرت «بلبل گیلان» بس چشمگیر است و نباید از قلم بیفتد.
استاد ناصر مسعودی، نماد همیشهای از حال و هوای گیلان، آفتاب تابان و بامهای سفالی شهر باران (رشت) است. مردی مردمدار، سلامت و باهوش که موسیقی را زیسته و صدایش تبدیل به یکی از شناسههای مهم اقلیم بومی، فرهنگ ملی و احساس شخصی خود شده است. آثارش، طراوتبخش حال و هوای ماست و سلامتش آرزوی ما که با صدای گرم او، خاطرات طربناک آن سرزمین سبز و نمناک را در دل مرور میکنیم و شاکریم از اینکه او را کنار خود داریم.