نقدی بر کمک خیرین به نیازمندان
لزوم توانمندسازی بهجای پرداخت اعانه
محمد توحیدلو، فعال اجتماعی در حوزه سیستان و بلوچستان
گاهی افراد جامعه براساس یکسری ملاکهای مادی مثل درآمد، سطح منزلت اجتماعی و میزان تحصیلات با یکدیگر تفاوتهایی دارند. در تنگنا و عسرت بودن برخی افراد، میزان درآمد پایینتر آنها نسبت به بقیه افراد جامعه، منزلت اجتماعی کمتر و… حس فقیر بودن آنها را در ذهن دیگران ایجاد میکند، درصورتیکه در بعضی موارد حتی خود اشخاص، خود را فقیر نمیپندارند ولی بهمحض اینکه مردم برچسب فقیر بودن را به آنها میزنند، به افراد نیازمند به کمک تبدیل میشوند و در این روند، فرد برای دریافت کمک باید فقر خود را به خیرین ثابت کند تا بتواند کمکی دریافت کند که این فرآیند، فرآیند گداپروری است.
آری این خیرین هستند که بدون آگاهی از نحوهی صحیح برخورد با محرومان و نیازمندان، مرتکب خطایی بزرگ میشوند و آن تبدیل یک انسان کمبرخوردار به یک فقیر یا گداست! در سیل اسفندماه ۱۴۰۲ من در چند نقطه از استان سیستان و بلوچستان حضور داشتم و در مسیر با روستایی دورافتاده آشنا شدم که خوشبختانه پای خیری به آنجا باز نشده بود. مردم در حال بازسازی خانههای خشتی گلی خود بودند و بدون چشمداشت به کمک من که با لباس غیر بلوچی (گجر) در محل بودم، من را دعوت به سفرههای درویشی خود کردند! بهقدری این سخاوت بزرگمنشانه بود که یک شب در روستا ماندم تا با مردم آنجا بیشتر آشنا شوم. طی صحبتهایی که با مردم روستا داشتم متوجه شدم، مردم آنجا اکثراً بهعنوان کارگر از کودکی در دیگر استانها و شهرستانهای اطراف به کارگری مشغول بودند یا برای ادارات و سازمانها به کار تکنسینی مشغول بودند.
گواه این موضوع، تیر برقهای منتهی به آن مجموعه روستای دورافتاده بود که در طول سیل کمتر از ۲۴ ساعت قطعی برق بر اثر افتادن داشتند و کسانی که کارگر اداره برق بودند، خود برای تعمیر و نگهداری تیرهای برق اقدام کرده بودند و خلاف بخشهای دیگر، از برق برخوردار بودند و منتظر بوروکراسی یا ادارهی برق برای تعمیر خطوط خود نبودند. اما مشاهدات من از دیگر شهرستانهای استان که دسترسی جادهای به آنها بود و خیرین و سلبریتیها در آن تردد داشتند، طور دیگری بود؛ مردم در کنار خانههای گلی فرو رفته در سیل خود، چشمانتظار به دست خیرینی نشسته بودند که لباس، وعده غذایی و پول نقد دریافت کنند تا شاید دوباره زندگی و معیشتی برای خود بهپا کنند.
اما چه سود که فراموش کرده بودند، روزگاری با دستان خالی خود سیلبند میساختند و خانهای روی تپهای بنا میکردند! این موقعیت جغرافیایی و اقلیمی سیستان و بلوچستان از صدها سال پیش اینگونه بوده و مردم آنجا با این نوع زندگی آداپته شدهاند که در مسیر سیل «هوتک» بسازند، با خاک برداشته از آن تپهای بسازند و خانهی خود را روی آن تپه احداث کنند. آن هوتک، آب انباری میشود برای نگهداشت آب سیل برای ماههای آتی که شرب خود، دامش و کشاورزیاش را تامین کند.
هر سال لایروبی این هوتک و بازسازی کپر یا خانهی گل و سنگیاش، چیزی نبوده که دیگری برایش اقدامی کند، با عزتنفس و توان بازوی خویش هزاران سال اینگونه زیسته و بسیار توانا و عزیز بوده. به روایت من، بزرگترین اجتماع خودجوش مردمی که به هدف انجام کاری، چندین هفته بهطور مستمر کار میکردند در سیستان و بلوچستان به زبان محلی «حَشَر»، برای لایروبی رودخانهها و قنوات بوده که امروزه نایاب است.
از طوفان گونو در سال ۱۳۸۶ که پای خیرین و سلبریتیها با پیشرفت چشمگیر دنیای مجازی باز شد، هرروز به تعداد گدایان و فقرای این استان افزوده شد. بماند که عدمعدالت در توزیع ثروت و توسعهی پایدار استان سیستان و بلوچستان که از دورهی پهلوی اول تا بهامروز طبق گفتهی آمار و ارقامی که هرساله دولتها منتشر میکنند، دستبهدست هم دادند تا امروز با استانی روبهرو باشیم که متاسفانه دیگر آن حماسههای اجتماعی بومی از مردمان بلوچ، بسیار کمتر به چشم میآید. رخوت، تنبلی و ناامیدی روز افزونشان بیشتر نمود پیدا کرده.
وقتی فردی سالم برای عدم انجام کاری پاداش میگیرد، تمایل مجدد او به تکرار بیشتر میشود (گزاره محرک)، هرچه این محرک خاص افزایش یابد، ثمربخشتر و تداوم آن مستحکمتر میشود. یعنی اثرگذاری آن بیشتر بوده، شاخص محرومیت بالا میرود و چهره فقر در ابعاد تکدیگری بیشتر نمایان میشود. در کمکرسانیها میتوانیم از گداپروری و عادت به دریافت اعانه جلوگیری کنیم؛ ما باید بهجای اعانه دادن بدون قید و شرط، یک مطالبه هرچند ناچیز داشته باشیم و به مددجو در ازای کاری که انجام داده، کمک شود. کمک گرفتن از خود افراد جهت کار خیری که برای آنها انجام میشود و مشارکت با آنها، میتواند اثر مثبتی در ذهنیت آنها ایجاد کند.