درباره عکسی از یک بازمانده
مامان اشکهایم را پاک کن
مامان، دستم به دهانم نمیرسد. مامان، اشکهایم را پاک کن. مامان، موهایم را بخاران. مامان، صورتم را نوازش کن. مامان، دماغم را بگیر، مامان...
مامان، دستم به دهانم نمیرسد. مامان، اشکهایم را پاک کن. مامان، موهایم را بخاران. مامان، صورتم را نوازش کن. مامان، دماغم را بگیر، مامان...
۲۵ نوامبر ۲۰۲۴ روزنامه نیویورکتایمز عکسی از یک کودک بازمانده از جنگ منتشر کرد. در توضیح عکس، مادر محمود از دشواریهای زندگی در سایه جنگ حرفهایی زده که از شنیدنش دل سنگ آب میشود. او از روز حمله وحشیانه اسرائیل حرف میزند و میگوید تانکها حمله کردند و ما در حال فرار بودیم. سرعت تانکها زیاد بود. عدهای عقب افتادند.
محمود برگشت تا کسانی که سرعتشان کم بود را به سریعتر دویدن تشویق کند که ناگهان... عکس ثمر ابو علوف عکاس نیویورکتایمز از آن عکسهایی است که میتواند دنیا را تکان دهد. از آن عکسهایی که به وجدان بیدار و خفته کار ندارد. از آن عکسها که به تنهایی کار هزار یادداشت و مقاله را میکند. از آن عکسها که اگر جهان اینقدر تیره و تار نبود همین یک فریم برای تمام شدن همه جنگها کافی بود.
عکس هفته پیش در نیویورکتایمز منتشر شد. در شبکههای اجتماعی دیدم عدهای بابت محتوای خشونتبار و جریحهدار شدن آرامش جامعه حرفهایی زده بودند. عکس را میبینم و به عکاس و روزنامهای که جرأت انتشار این محتوا را داشته آفرین میگویم. واقعیت این است که روزنامهنگاری حرفهای جای سانتیمانتالبازی نیست. در جهانی که توپ و اسلحه فرقی بین بچه و آدم بزرگ نمیگذارد. در عالمی که عدهای مزدور دم از حقوق بشر میزنند. در دنیایی که دست محمود تا آخر عمر به دهانش نمیرسد. حرف از جریحهدار شدن، حرف از اخلاق حرفهای، حرف از اضطراب، حرف از اثر منفی روی مخاطب و... شوخی زشتی است.