چطور حمایت شفاهی و مالی از نسلکشی در غزه به جریان غالب تبدیل شده است
جنگ غزه و فاشیسم درون
با گذشت نزدیک به یک سال از اولین نسلکشی زنده دنیا - که از غزه شروع شد و به سرعت در کرانه باختری اشغالی در حال گسترش است - رسانههای غربی هنوز از استفاده از اصطلاح «نسلکشی» برای توصیف بیدادگری اسرائیل اجتناب میکنند.
هر چه نسلکشی بدتر شود، محاصره و قحطی غزه طولانیتر ادامه یابد و پنهان کردن دردها و رنجها سختتر شود، پوشش خبری کمتری از غزه مشاهده میشود. در این میان بدترین عملکرد را بیبیسی داشته است. این شبکه تنها شبکه خبری دولتی بریتانیا است. بیبیسی قرار است در برابر مردم بریتانیا که طبق قانون ملزم به پرداخت هزینه مجوز آن هستند، پاسخگو باشد. به همین دلیل است که تماشای رسانههای میلیاردر در روزهای اخیر در مورد «سوگیری بیبیسی» - نه علیه فلسطینیها، بلکه علیه اسرائیل- بسیار مضحک است.
بله! درست شنیدید. ما در مورد همان بیبیسی صحبت میکنیم که به تازگی یک تیتر دیگر منتشر کرد؛ این بار پس از شلیک یک تک تیرانداز اسرائیلی به سر یک شهروند آمریکایی از ذکر اینکه چه کسی او را کشت، امتناع کرد. هر خواننده معمولی میتوانست از این نوع پوشش خبری که در آن گفته شد «یک فعال حقوق بشر آمریکایی در کرانه باختری اشغالی به ضرب گلوله کشته شد» اینطور استنباط کند که ضارب یک مرد مسلح فلسطینی است.
به هر حال، فلسطینیان، توسط حماس، که توسط دولت بریتانیا «بهعنوان یک سازمان تروریستی معرفی شده است» نمایندگی میشوند و این چیزی است که بیبیسی مدام به مخاطبانش یادآوری میکند. و همین بیبیسی ظاهراً «ضداسرائیلی» است که هفته گذشته تلاش کرد تا در مسیر تلاشهای 15 سازمان امدادی موسوم به کمیته اضطراری بلایای طبیعی (DEC) اخلال ایجاد کند. آنها قصد داشتند یک جمعآوری کمک مالی بزرگ از طریق شبکههای تلویزیونی انجام دهند. هیچکس در مورد اینکه چرا بیبیسی تا این حد تمایلی به مشارکت ندارد دچار توهم نمیشود. احتمالاً از نظر بیبیسی، نجات جان کودکان فلسطینی با نجات جان کودکان اوکراینی تفاوت دارد.
مشت گرهکرده به نفع اسرائیل
دلیل اینکه اسرائیل قادر به انجام نسلکشی است و رهبران غربی نیز همچنان از آن حمایت میکنند دقیقاً این است که رسانههای غربی دائماً به نفع اسرائیل فریاد میزنند و خوانندگان و بینندگان غربی نمیدانند که اسرائیل در حال انجام جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت در غزه و کرانه باختری اشغالی است، چه رسد به یک نسلکشی. روزنامهنگاران ترجیح میدهند رویدادهای غزه را بهعنوان یک «بحران بشردوستانه» تعریف کنند، زیرا این امر مسئولیت اسرائیل را برای ایجاد بحران از بین میبرد. این نوع پوشش خبری صرفاً شامل گزارش رنج و درد فلسطینیان میشود و بههیچوجه به علل بروز این درد و رنج نمیپردازد. بدتر از آن، همین روزنامهنگاران مدام با ادعاهای متقابل بیهوده انگشتان را در چشم منتقدان فرو میکنند تا نشان دهند که اسرائیل در واقع قربانی است، نه عامل بحران.
کمپین ارعاب
حکم اولیه دادگاه جهانی درباره نسلکشی اسرائیل موضوعی حیاتی است که باید سرلوحه و مرکز هر خبر رسانهای درباره غزه باشد. در عوض، معمولاً این مسئله ذکر نشده است، یا در انتهای گزارشها پنهان میشود، و چه کسی یک گزارش را تا انتها میخواند؟ بیبیسی به طرز عجیبی هیچ پوششی درباره پرونده نسلکشی ارائهشده در ژانویه به دادگاه جهانی توسط آفریقای جنوبی نداد.
اما بیبیسی در دوره چهارماهه اول بحران غزه، 19 اشاره به «نسلکشی» حماس داشته است و این ایده که حماس قادر به «نسلکشی» علیه اسرائیل یا یهودیان است، به همان اندازه غیرواقعی است که این تصور که در 7 اکتبر «نوزادان را سر برید» یا ادعاهایی که هنوز هیچ مدرکی ندارند؛ مبنی بر اینکه مرتکب «تجاوز دستهجمعی» شده است. حماس، یک گروه مسلح متشکل از هزاران جنگجو است که در حال حاضر توسط یکی از قویترین ارتشهای جهان در غزه محاصره شده است و بهطور قطع قادر به ارتکاب نسلکشی علیه اسرائیلیها نیست. البته به همین دلیل است که دادگاه جهانی حماس را برای نسلکشی مورد بازخواست قرار نمیدهد.
هیچکس واقعاً ادعاهای مربوط به نسلکشی حماس را جدی نمیگیرد. زمانی که این گروه در روز 7 اکتبر موفق شد برای یک روز از «اردوگاه کار اجباری غزه» بیرون برود، همه جهان را به حیرت واداشت. این ایده که حماس میتواند هر کاری بدتر از آن انجام دهد - یا حتی حمله را تکرار کند - توهم است. بهترین کاری که حماس میتواند انجام دهد این است که یک جنگ فرسایشی چریکی علیه ارتش اسرائیل از تونلهای زیرزمینی خود به راه بیاندازد؛ که دقیقاً همان کاری است که دارد انجام میدهد.
در همان دوره چهار ماهه اول، بیبیسی 22 بار از واژه «جنایت علیه بشریت» برای توصیف اقدامات حماس در هفتم اکتبر استفاده کرد؛ درحالیکه تنها 15 بار برای توصیف جنایات بدتر اسرائیل که بهطور مداوم در سال گذشته مرتکب شده، از عبارت جنایت علیه بشریت استفاده کرده است.
آنچه بیبیسی و بقیه رسانههای جریان اصلی کماهمیت جلوه میدهند، نهتنها حقایق نسلکشی اسرائیل در غزه، بلکه قصد نسلکشی آشکار رهبران اسرائیل، جامعه اسرائیل و توجیه این عمل در بریتانیا و کشورهای دیگر است. اینکه اسرائیل در غزه نسلکشی میکند، اساساً نباید مورد شک واقع شود چراکه همه در اسرائیل از نخستوزیرش تا بقیه، در عمل و گفتار ثابت کردهاند که بهدنبال نسلکشی هستند.
نمونههایی از این اظهارات مبنی بر نسلکشی رهبران اسرائیل صفحاتی از پرونده آفریقای جنوبی در دادگاه را شکل داده است. برای مثال بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، فلسطینیها را بهعنوان «عمالیق» توصیف کرد. این کلمه اشارهای است به داستان کتاب مقدس درباره قومی که بیدلیل به یهودیها حمله میکنند. این داستان برای هر بچه مدرسهای در اسرائیل شناختهشده است. در کتابها به اسرائیلیها دستور داده شده است که کل مردمان این قوم، از جمله فرزندان و دامهایشان را از بین برده و از روی زمین محو کنند.
هر کسی که در رسانههای اجتماعی درگیر باشد با مجموعهای از بیانیههای مشابه حمایت از نسلکشی از سوی طرفداران عمدتاً ناشناس اسرائیل مواجه خواهد شد. کلیپهای ویدئویی دو اسرائیلی که به زبان انگلیسی تحت عنوان «دو پسر خوب یهودی» پخش میشوند، در فضای مجازی وایرال شدهاند و دو نفر را نشان میدهند که خواستار نابودی مردان، زنان و کودکان فلسطینی هستند.
در یکی از پادکستهای حامی اسرائیل گفته شده که مردم اسرائیل هیچ اهمیتی نمیدهند که آیا شیوع فلج اطفال ناشی از تخریب تأسیسات آب، فاضلاب و بهداشت غزه توسط اسرائیل منجر به مرگ نوزادان میشود یا خیر. آنها تاکید میکنند که موافقت اسرائیل با کمپین واکسیناسیون سازمان ملل صرفاً به دلیل حفظ ظاهر است. در یک کلیپ دیگر، تاکید شده که گروگانهای فلسطینی در زندانهای اسرائیل مستحق این هستند که «با فشار دادن بیش از حد یک شی به بالای باسنشان اعدام شوند». آنها همچنین تصریح میکنند که از فشار دادن دکمه نسلکشی برای محو کردن مردم فلسطین دریغ نخواهند کرد: «اگر شما دکمهای را به من میدادید که غزه را پاک کنم طوری که تکتک موجودات غزه دیگر فردا زندگی نکنند، آن را فشار میدهم. فقط در یک ثانیه. من فکر میکنم اکثر اسرائیلیها این کار را خواهند کرد.»
تباهی بیپایان
بهراحتی میتوان از چنین اظهارنظرهای غیرانسانی نگران شد، اما خشم ایجادشده توسط این پادکست ممکن است یک نکته را به حاشیه براند و آن اینکه آنها کاملاً نماینده وضعیت فعلی جامعه اسرائیل هستند. آنها در حاشیه نیستند. آنها پرت نیستند. آنها کاملاً در جریان اصلی قرار دارند. در واقع شهروندان اسرائیلی نیز اقدامات ارتش اسرائیل را که بهطور سیستماتیک اُسرای فلسطینی را مورد ضرب و شتم و لواط قرار میدهند، کودکان فلسطینی را در غزه با شلیک گلوله به سر میکشند، دانشگاهها و مساجد را منفجر میکنند و به اجساد فلسطینیها هتک حرمت میکنند و به غزه گرسنگی میدهند، تشویق میکنند.
پس از انتشار ویدئویی از گروهی از سربازان که یک اسیر فلسطینی را در اردوگاه شکنجه و هتک حرمت میکنند، در استودیوهای تلویزیونی اسرائیل بحث بر سر این بود که آیا سربازان باید اجازه داشته باشند درباره تجاوز به فلسطینیان در بازداشت تصمیم بگیرند یا اینکه آیا چنین تجاوزاتی باید توسط دولت به عنوان بخشی از برنامه شکنجه معرفی شود یا خیر. یکی از سربازانی که در پرونده تجاوز گروهی متهم شده بود، پس از حمایت خبرنگارانی که با او مصاحبه کردند، تصمیم گرفت که هویت خودش را فاش کند. او اکنون در برنامههای تلویزیونی اسرائیل بهعنوان یک فرد مشهور حضور مییابد.
نظرسنجیها نشان میدهد که اکثریت قریب به اتفاق یهودیان اسرائیلی یا با ویران کردن غزه موافق هستند یا حتی بیشتر از آن میخواهند. حدود 70 درصد مردم اسرائیل خواهان ممنوعیت هرگونه ابراز همدردی با غیرنظامیان غزه در شبکههای اجتماعی هستند. هیچکدام از اینها واقعاً جدید نیست. همه چیز بعد از حمله حماس در 7 اکتبر بسیار آشکارتر شده است. به هر حال، برخی از تکاندهندهترین رخدادها در آن روز زمانی اتفاق داد که جنگجویان حماس به طور تصادفی در میانه یک جشنواره رقص در نزدیکی غزه قرار گرفتند.
حبس وحشیانه 2 میلیون و 300 هزار فلسطینی و محاصره 17 ساله آنها که آنها را از ضروریات زندگی و هرگونه آزادی معناداری محروم میکرد، برای اسرائیلیها آنقدر عادی شده بود که جوانان اسرائیلی با خوشحالی میتوانستند صدای رقص وآواز را در نزدیکی آن انبوه فلسطینیهای در محاصره بلند کرده و حتی در پادکستشان بگویند:«خوشحال باشید و بدانید که در یک کنسرت میرقصید درحالیکه صدها هزار غزه بیخانمان هستند و در یک چادر نشستهاند.»
سربازان قهرمان!
این بیتفاوتی دهشتناک نسبت به شکنجهی دیگران، یا حتی لذت بردن از آن، به اسرائیلیها محدود نمیشود. یک ارتش کامل از حامیان برجسته اسرائیل در غرب وجود دارد که با اعتمادبهنفس کامل به توجیه برای اقدامات نسلکشی اسرائیل میپردازند. آنچه همه آنها را متحد میکند ایدئولوژی برتریطلبانه یهودی صهیونیست است. در بریتانیا، خاخام اعظم افرایم میرویس علیه کشتار دستهجمعی کودکان فلسطینی در غزه سخنی به میان نیاورده و در مورد آن سکوت کرده است. در عوض، او به جنایات جنگی اسرائیل برکت داده است.
در اواسط ژانویه، زمانی که آفریقای جنوبی شروع به علنی کردن پرونده خود علیه اسرائیل برای ارتکاب نسلکشی کرد و دادگاه آن را «قابل قبول» تشخیص داد، میرویس در یک نشست عمومی صحبت کرد و در آنجا از عملیات اسرائیل در غزه به عنوان «مهمترین عملیات» یاد کرد. او سربازان اسرائیلی که به وضوح مرتکب جنایات جنگی شده بود را بهعنوان «سربازان قهرمان ما» توصیف کرد. حالا دیگر این خاخام هیچ بهانهای ندارد و نمیتواند بگوید که از جنایات اسرائیل بیخبر بوده است. با این حال، هفته گذشته، میرویس دوباره صحبت کرد و این بار به سرزنش دولت بریتانیا به دلیل اعمال محدودیت بسیار جزئی برای فروش تسلیحات به اسرائیل پرداخت.
به عبارت دیگر، میرویس آشکارا از دولت بریتانیا خواست که قوانین بینالمللی را نادیده بگیرد و به گفته وکلای دولت بریتانیا، دولتی که مرتکب جنایات جنگی میشود، و به گفته دادگاه جهانی یک «نسلکشی محتمل» را مرتکب میشود مسلح کند. همتای میرویس در فرانسه، به اسم حییم کورشیا، اواخر ماه گذشته با حضور در تلویزیون، از اسرائیل خواست تا «کار را در غزه تمام کند» و از نتانیاهو، که طبق حکم دادستان ارشد دیوان کیفری بینالمللی برای ارتکاب جنایات جنگی تحت تعقیب است، حمایت کرد. کورشیا از محکومیت کشتار دستکم 41 هزار فلسطینی توسط اسرائیل در غزه امتناع ورزید و استدلال کرد که این قتلها با هزار و 150 کشته اسرائیلیها در 7 اکتبر «مشابه» نیستند. در واقع منظور او این بود که اهمیت جان اسرائیلیها خیلی بیشتر از جان فلسطینیها است.
فاشیسم درونی
تقریباً 30 سال پیش، دن رابینوویتز، جامعهشناس اسرائیلی، کتابی با عنوان «مشرف به ناصره» منتشر کرد که در آن استدلال میکرد که اسرائیل جامعهای بسیار نژادپرستانهتر از آن چیزی است که تصور میشود. کتاب او از 7 اکتبر اهمیت جدیدی پیدا کرده است؛ نهفقط برای اسرائیلیها. در دهه 1990 نیز مانند اکنون، خارجیها تصور میکردند که اسرائیل بین مذهب و سکولاریسم و سنت و مدرنیته تقسیم شده است.
اسرائیلیها اغلب جامعه خود را از نظر جغرافیایی نیز تقسیم میکنند: بین جوامع پیرامونی که نژادپرستی عمومی در آن شکوفا میشود و مراکز شهری که در آن لیبرالیسم حاکم است. رابینوویتز این تز را به کلی رد کرد. او شهر کوچک یهودی ناصره در شمال اسرائیل را بهعنوان مورد مطالعه خود در نظر گرفت. این شهر به خاطر سیاستهای راست افراطی از جمله حمایت از جنبش فاشیستی خاخام فقید مئیر کاهان مشهور است. استدلال او این بود که یهودیان ناصره نژادپرستتر از یهودیان تلآویو نیستند.
آنها خیلی بیشتر در معرض حضور «اعراب» بودند. در واقع، با توجه به این واقعیت که تعداد کمی از یهودیان آنجا را انتخاب کردند، تعداد آنها از همسایگان «عرب» خود بسیار بوده است. دولت اسرائیل آنها را در یک رقابت مستقیم برای تصاحب زمین و منافع ناصره قرار داده است.
در مقابل، یهودیان تلآویو تقریباً هرگز با یک «عرب» برخورد نکردند، مگر اینکه در نقش یک خدمتکار باشد یا کارگر ساختمان. رابینوویتز خاطرنشان کرد تفاوت این بود که یهودیان ناصره هر روز با نژادپرستی خود مواجه میشدند و این نژادپرستی برای آنها منطقی و آسان شده بود. در همین حال، یهودیان در تلآویو میتوانستند وانمود کنند که ذهنی باز دارند زیرا تعصب آنها هرگز به طور معناداری مورد آزمایش قرار نگرفت.
اما 7 اکتبر همه چیز را تغییر داد. «لیبرالهای» تلآویو ناگهان با حضور ناخواسته و انتقامجویانه فلسطینیها مواجه شدند. «عرب» دیگر آن عربِ مظلوم، رام و نوکری که به آن عادت کرده بودند، نبود. بهطور غیرمنتظره، یهودیان تلآویو فضایی را تجربه کردند که منحصراً متعلق به آنها بود و حالا مورد هجوم قرار گرفته بود. درست همانطور که یهودیان ناصره برای چندین دهه احساس میکردند. بنابراین دقیقاً مثل یهودیان ناصره پاسخ دادند. آنها فاشیسم درونی خود را منطقی و آسان کردند و یکشبه با ایده نسلکشی کنار آمدند.
حزب نسلکشی
البته این احساس مورد تهاجم قرار گرفتن فراتر از اسرائیل است. در 7 اکتبر، حمله غافلگیرکننده حماس فقط حمله به اسرائیل نبود بلکه فرار گروه کوچکی از جنگجویان مسلح از یکی از بزرگترین و قویترین زندانهایی که تاکنون ساخته شده است، حمله تکاندهندهای به حس آرامش نخبگان غربی نیز بود؛ نخبگانی که اعتقاد داشتند نظم جهانی که به زور ایجاد کردهاند، دائمی و غیرقابل تعرض است. 7 اکتبر اعتماد آنها را بهشدت متزلزل کرد. آنها مطمئن بودند که میتوان جهان غیرغربی را برای همیشه مهار کرد و بر این عقیده بودند که این جهان باید طبق دستور غرب تا ابد در بردگی بماند.
همانطور که در مورد اسرائیلیها انجام شد، حمله حماس به سرعت فاشیست کوچک درون ذهن نخبگان سیاسی، رسانهای و مذهبی غرب را که یک عمر وانمود به نگهبانی از ماموریت تمدنی غرب کرده بود، آشکارکرد. این افتادن پرده بسیار مؤثر بود چراکه آنها توانسته بودند به خود و دیگران وانمود کنند که به عنوان نماینده جهان آزاد در برابر بربریت ایستادهاند.
تا پیش از این استعمار غرب تا حد زیادی دور از چشم بود. حماس عمداً یا ناخواسته نقاب این فریب را در 7 اکتبر پاره کرد. تظاهر به وجود شکاف فرضی ایدئولوژیک بین رهبران غربی راستگرا و چپگرا یکشبه از بین رفت. همه آنها ذیل یک حزب جنگطلب میگنجند؛ حزبی که نسلکشی را توجیه میکند. همه برای «حق دفاع از خود» فرضی اسرائیل که در حقیقت حق اسرائیل برای اعمال سالها ظلم و ستم به فلسطینیان است که حالا با محاصره و قطع جریان غذا، آب و برق برای ساکنان غزه نمود یافته، تلاش میکنند. همه فعالانه با تسلیح اسرائیل به قتل عام و معلول کردن دهها هزار فلسطینی موافق هستند.
همه آنها جز این هیچ کاری نکردهاند و برای تحمیل آتشبس بر اسرائیل هیچ تلاشی صورت ندادهاند. به نظر میرسد که همه برای نادیده گرفتن قوانین بینالمللی و اجرای احکام آن در قبال اسرائیل، آماده هستند. همه به جای محکوم کردن خودِ نسلکشی، اعتراضات تودهای علیه نسلکشی را به عنوان یهودیستیزی محکوم میکنند.
7 اکتبر یک لحظه تعیینکننده بود و این وحشیگری هیولایی را آشکار کرد و مشخص کرد کنار آمدن با آن دشوار است و تا زمانی که ما با یک حقیقت دشوار روبهرو نشویم، کاری نخواهیم کرد و آن حقیقت این است که منبع تباهی از آنچه که تصور میکردیم به خانههایمان نزدیکتر است.