| کد مطلب: ۱۲۶۶۵

دوراهی آمریکا در قبال جنگ

بسیاری استدلال می‌کنند که ایالات متحده نباید خود را درگیر جنگ اوکراین می‌کرد. از نظر برخی این موضوع به منافع ملی ربط دارد. از نظر برخی دیگر ورود به جنگ اوکراین برای آمریکا بسیار هزینه دارد. کسانی هستند که می‌ترسند دخالت ایالات متحده در خاورمیانه دوباره واشنگتن را در وضعیت خطرناکی گرفتار کند که به آن مربوط نیست و هم از نظر جانی و هم از نظر مالی پرهزینه باشد. اینها بحث‌های بیهوده‌ای نیستند، اما ابعاد دیگر جنگ را در نظر نمی‌گیرند. اولین مورد این است که جنگ همیشه یک انتخاب نیست. دوم اینکه اجتناب از جنگ گاهی حتی پرهزینه‌تر از وارد شدن به آن است. ایالات متحده پس از جنگ جهانی اول مجبور شد هر دو بُعد را در درگیری‌های مختلف در نظر بگیرد. دلیل اهمیت این انتخاب این است که ایالات متحده قدرت برتر جهان است. از نظر اقتصادی و نظامی، همه جا حضور دارد و همه کشورهای دیگر می‌دانند که کشاندن ایالات متحده به جنگ در کنار آنها، شانس موفقیت آنها را به طرز چشمگیری افزایش می‌دهد. ایالات متحده یک حضور فراگیر در جهان دارد و بنابراین دائماً با تهدیدات نظامی و فرصت‌های نظامی مواجه است. سوال این نیست که آیا جهان برای ایالات متحده مکانی خطرناک به نظر می‌رسد یا خیر، بلکه سوال این است که در مورد این وضعیت چه باید کرد؟ همیشه انتخاب‌هایی وجود دارد؛ برخی انتخاب‌ها کشوری را نجات می‌دهند و برخی کشوری را به دام می‌اندازند. برخی کشورها خواهان احتیاط هستند و برخی دیگر خواهان اقدام هستند و ایالات متحده همیشه در معرض تصمیم‌گیری است.

انتخاب‌های آمریکا در جنگ جهانی دوم را در نظر بگیرید. بحث بر سر این بود که آیا اصلاً آمریکا باید وارد درگیری شود یا خیر. برخی استدلال کردند که این جنگ ایالات متحده نیست و ایالات متحده که هنوز در میانه رکود بزرگ است، باید ثروت خود را در خانه خرج کند. بسیاری هم مخالف این ایده بودند. اما زمانی که ژاپن به پرل هاربر حمله کرد، آمریکا ورود به جنگ را انتخاب کرد. مدت کوتاهی بعد از آن، آلمان به ایالات متحده اعلام جنگ کرد و به ناگاه واشنگتن درگیر جنگی شد که جهان را در برگرفت. گزینه عقب‌نشینی اشتباه بود.

حالا ویتنام را در نظر بگیرید. تصمیم برای ورود به جنگ تقریباً اتفاقی بود. فرض بر این بود که حضور نیروهای آمریکایی برای ویتنام شمالی چنان ترسناک خواهد بود که رویای اتحاد را رها خواهند کرد. این غرور بود که منجر به شکست بزرگ برای ایالات متحده و تلفات عظیم شد نه نادیده گرفتن تهدیدها. مطمئناً اعتمادبه‌نفس ساده کارساز نیست و عدم تشخیص خطرات، تلفات را محدود نمی‌کند، یا حداقل در یک بازه زمانی معقول از آن نمی‌کاهد. پس از ویتنام، ایالات متحده موضع صلح‌آمیز همراه با آمادگی برای ورود به جنگ، از جمله راه‌اندازی جنگ هسته‌ای احتمالی را اتخاذ کرد. جنگ سرد دوران تنش شدید بود، اما همین تنش دلیل اصلی رخ ندادن جنگ بود. آمریکا بر همین اساس با درگیری اوکراین روبه‌رو است. ساختار سیاسی آمریکا در قبال اوکراین دو تکه شده است. برخی احساس می‌کنند هیچ خطری وجود ندارد، برخی دیگر احساس می‌کنند که موضوع جنگ اوکراین یک تهدید وجودی است. اما ایالات متحده استراتژی تسلیح یک نیروی بومی و عدم استقرار نیروهای آمریکایی در میدان نبرد را در پیش گرفت. اتخاذ این تصمیم از درک آنچه در ویتنام اتفاق افتاد و همچنین ترس‌های آن از جنگ سرد ناشی می‌شود. به همین ترتیب، در خاورمیانه، آمریکا تلاش می‌کند مشخص کند که چه منافعی دارد که دفاع از آنها ورود به جنگ را توجیه می‌کند. هیچ‌کدام از این‌ها نشان‌دهنده نحوه برخورد ما با جنگ نیست، بلکه هدف این است که پیامدهای بالقوه تصمیم‌های بد در نظر گرفته شود. ورود به جنگ و امتناع از ورود به جنگ، هر دو می‌توانند به شکست ختم شوند. برای فرار از این نتیجه باید در حین نشان دادن بی‌میلی آمریکا برای ورود به جنگ،  آمادگی برای ورود به آن وجود داشته باشد. اما این جزئیات است که حقایق را در خود دارند و درک روشنی از دلایل رفتن یا نرفتن به جنگ به دست می‌دهند. باید همیشه با اینها روبه‌رو شد زیرا ممکن است دشمنی در راه باشد و تصمیم نگرفتن در قبال پیشروی دشمن، خودش نوعی تصمیم است.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی