آفت کلیگویی
عبدالجواد موسوی، شاعر و روزنامهنگار
در مناظرههای ریاستجمهوری این روزها اتفاقات جالبی میافتد. یکی از این اتفاقات پرسشهایی صریح درباره گشت ارشاد وضعیت حجاب و طرحی است بهنام طرح نور. خب دیدیم که هیچکدام از کاندیداهای محترم بهجز یکی از آنها در این باره موضع روشنی نگرفتند درحالیکه قبلتر یعنی قبل از آنکه پا به میدان رقابتهای سیاسی بگذارند، مواضع روشن و صریحی در این باره داشتند. کاملاً طبیعی است مردم بخواهند بدانند کسانی که قرار است زمام امور اجرایی کشور را به دست بگیرند، در موارد اینچنینی چه خواهند کرد.
اما جالب اینجاست که هیچکدام از این عزیزان حاضر نشدند حتی مواضعی را که تا همین چند روز پیش به صراحت اعلام میکردند یکبار دیگر بر زبان بیاورند. دلیلش چیست؟ دلیلش این است که آنها تا چند روز پیش نیازی به رأی مردم نداشتند. از طرف کسانی یا نهادی به کاری منصوب شده بودند و درحقیقت نیازی نمیدیدند به مردم پاسخ بگویند.
شاید اصلاً آن مواضع حتی نظر حقیقی آنها هم نبوده باشد، منتها گفتن آن سخنان باعث میشده تا در چشم بزرگترهایشان عزیزتر جلوه کنند. امروز اما میدان دیگری است. امروز کاندیداهای محترم دروغ و راست برایشان مهم نیست. امروز آنها در معرض قضاوت مردم قرار دارند و به همین دلیل باید حرفهایی بزنند که مردم آنها را بپسندند یا اینکه بتوانند مردم را قانع کنند.
درحقیقت تفاوت انتصاب و انتخاب اینجا معنا پیدا میکند. یعنی شما نمیتوانید هر حرفی را ولو آنکه آن حرف اعتقاد قلبیتان باشد بر زبان بیاورید، اما از نتایج و توابع آن غافل شوید. در این مقام این مردم هستند که درستی یا نادرستی سخن شما را مشخص میکنند و به آن امتیاز میدهند. اینکه امروزه کسی حاضر نیست بهصراحت بگوید گشت ارشاد را قبول دارم نشان میدهد عامه مردم با این طرح موافقت ندارند و حتی دوستانی که خود را نماینده امت حزبالله میدانند و تا همین چند روز پیش تنها حسنشان صداقتشان بود، حاضر نیستند بابت اعتقادشان تاوان بدهند و رأی مردم را از دست بدهند.
این عزیزان حتی مطمئن نیستند که پایگاه اجتماعی و طبقاتیای که خود را متعلق به آن میدانند به چنین طرحی اعتقاد داشته باشد. هرچقدر سوالها صریحتر مطرح میشود پاسخ این دسته عزیزان مبهمتر و نامفهومتر است. آقای حسین انتظامی صراحتاً میپرسد اگر یک خانم بیحجاب یا کمحجاب در یک رستوران حاضر شود و کسانی آن رستوران را به همین دلیل پلمب کنند و کسبوکار عده زیادی را به مخاطره بیاندازند، چه باید کرد؟
سوال بسیار روشن، صریح و بیپرده است اما آقای جلیلی پاسخ میدهد که اگر به عمق راهبردی آنچه من میگفتم پی میبردید، تکلیف روشن بود. این حرف یعنی اینکه آقای جلیلی نمیخواهد آنچه را در دل دارد بهصراحت بیان کند.
پرسش صریح پاسخ صریح میطلبد. آقای جلیلی میتوانست صراحتاً بگوید آن رستوران باید تعطیل شو، آن خانم باید محاکمه شود و اصلاً هم مهم نیست چه تعداد آدم از کار بیکار میشود. به هر حال این تفکر درست یا غلط طرفدارانی دارد. یا نه خیلی صریح بگوید، من با چنین رفتارهای تند، غیرقانونی و ناپسند که مورد تایید بسیاری از مردم هم نیست مخالفم، اما خودش خوب میداند که هرکدام از این پاسخها مخاطب را اقناع نمیکند.
پاسخ اول شاید تعداد اندکی را راضی کند اما ممکن است حتی در بین طرفداران آقای جلیلی کسانی یافت شوند که از منظر شرعی، اخلاقی و انسانی با چنین برخوردهایی موافق نباشند. پاسخ دوم هم چندان مطلوب آقای جلیلی نیست، چراکه مطمئن نیست این پاسخ بتواند همراهان سنتی و آتشین او را راضی نگه دارد و ممکن است این میزان از صراحت بهضرر او تمام شود.
به همین دلیل به گونهای سخن میگوید که بهزعم او نه سیخ بسوزد، نه کباب. تا اینجای مصاحبهها و مناظرهها بهنظرم بهترین بخش همین سوالهای سرراست و روشن است. مردم پایشان روی زمین است و با دودوتا چهارتا سروکار دارند. بعضی از نامزدهای محترم رسماً در جای دیگری غیر از زمین سیر میکنند. یا در سودای سود و منفعت اخروی هستند و کاری به کار تودههای بیپناه ساکن این کره آسفالت ندارند یا زیادی از غوغای جهان فارغند و در نقاطی از کره زمین میزیند که از باد و باران نیابد گزند.
چنین پرسشهایی باعث میشود تا من و شما خوب متوجه شویم با چه پدیدههایی سروکار داریم. ایکاش بهجای حرفهای کلی و پرداختن به چیزهایی که اغلب اهل فن هم چندان از آنها سر درنمیآورند به همین مقولات جزئی و ملموس پرداخته شود. به اینکه با قیمت بنزین و نان چه خواهید کرد؟ به اینکه حد یقف شما در دخالت در نوع پوشش مردم تا کجاست؟ به اینکه بالاخره با آمریکا چه خواهید کرد؟ چرا آموزشوپرورش دولتی تا اینقدر فشل است و خیلی پرسشهای صریح دیگر. پرسشهایی بیتعارف که پاسخهایی بیتعارفتر را میطلبد تا من و شما هم تکلیف خودمان را بدانیم.