| کد مطلب: ۱۲۱۰۷

نکاتی درباره رجزخوانی

عبدالجواد موسوی

عبدالجواد موسوی

شاعر و روزنامه‌نگار

این‌بار جدی‌جدی در شرایط حساس کنونی قرار داریم. در یک اوضاع طبیعی و به‌سامان، هرچه شرایط حساس‌تر می‌شود، باید تدبیر و خرد بیشتری از سوی مسئولان عالی‌رتبه مملکت ببینیم. اصلاً مملکت‌داری و حاکمیت در چنین شرایطی است که معنا پیدا می‌کند. بااین‌حال به‌نظر می‌رسد بسیاری از این‌ها که در سمت‌های مهم مملکتی مشغول به‌کارند، درکی از شرایط حساس کنونی ندارند. نمونه می‌خواهید، به همین حرف‌های بسیاری از آن‌ها در قضایای اخیر دقت کنید. کشور در شرایط حساسی قرار دارد. هرگونه بی‌تدبیری یا تصمیم عجولانه‌ای ممکن است این سرزمین را وارد یک بحرانی کند که پایان آن برای هیچ‌کس متصور نیست. در چنین اوضاعی که بیش از هر وقت دیگری نیاز به وحدت نظر و عمل در میان بالادستی‌ها داریم، گاهی حرف‌هایی شنیده می‌شود که نه‌تنها هیچ سودی ندارد بلکه حاصل آن اغلب پریشانی، تشتت و هراس‌افکنی در میان افکار عمومی است. حرف‌هایی که در میدان عمل، پوشالی‌بودن آن بلافاصله آشکار می‌شود. این روزها رجزخوانی، یکی از مشاغل رایج در سرزمین ماست. شاید هیچ کشوری را در دنیا سراغ نداشته باشیم که مسئولانش این‌قدر مشغول رجزخوانی باشند. البته که هر کشوری وقتی وارد جنگ می‌شود به‌اقتضای موقعیتی که در آن قرار دارد، رجز می‌خواند. اگر کشوری وارد جنگ شد و رجز نخواند، باید به او ایراد گرفت که چرا برای تهییج مردم و نیروهای نظامی‌اش، رجزخوانی نمی‌کند اما کشوری که سیاست‌های کلان‌اش «نه جنگ، نه مذاکره» اعلام شده، چرا باید دم‌به‌دقیقه برای همه رجز بخواند. ممکن است بگویید، رجزخوانی برای ما که از هر طرف توسط تروریست‌ها محاصره شده‌ایم، امری ضروری است. قبول. اما باید به این پرسش‌ها هم پاسخ بدهید. یکی از کارکردهای رجزخوانی آن هم در سطح ملی، روحیه‌بخشی به عموم مردم است و اطمینان دادن به آن‌ها که هیچ‌کس جرأت جنگیدن با ما را ندارد و اگر هم خدای‌ناکرده جنگی رخ دهد، چنان متجاوزان را از کرده‌ی خود پشیمان خواهیم کرد که خیلی زود دست و پای‌شان را جمع کنند و به غلط‌کردن بیفتند. با خودمان فکر کنیم که آیا این رجزخوانی‌ها تا امروز چنین حاصلی داشته؟ آیا وقتی بی‌حساب‌وکتاب برای پاکستان که در اذهان عمومی تا‌به‌حال بی‌آزارترین همسایه ما محسوب می‌شده و دست‌کم در این چهار دهه همواره از او به‌عنوان کشور دوست و برادر یاد کرده‌ایم رجز می‌خوانیم و بلافاصله پس از اقدام تلافی‌جویانه پاکستان لحن‌مان را تغییر می‌دهیم و دم از وحدت و دوستی می‌زنیم، رجزخوانی ما به امری کمیک تبدیل نمی‌شود؟ اینکه بلافاصله حواس‌مان جمع می‌شود و خیلی سریع سعی می‌کنیم اشتباه رخ‌داده را جبران کنیم و در حوزه دیپلماسی به فکر رفع و رجوع ماجرا می‌افتیم، خیلی خوب است اما چرا چنین واکنش‌هایی که اتفاقاً بسیار خردمندانه هم هست در سخنان آن‌هایی که باید دیده شود، دیده نمی‌شود. فکر می‌کنید اگر به مردم بگویید ما دیدیم که ادامه این شیوه به‌نفع کشور و مردم نیست، آن‌ها شما را ترسو حساب می‌کنند؟ باور کنید خیر. این تصور کودکانه است. اول آن‌که این روزها ترس خیلی هم معنای مذموم گذشته‌اش را ندارد، آن هم در ساحت دیپلماسی و کشورداری. ترس زاییده عقل است و مردم همه‌ جای دنیا توقع دارند حاکمان‌شان براساس عقل مملکت را اداره کنند، نه بر پایه احساسات. دیگر آنکه مردم خوب می‌فهمند؛ گریز به‌هنگام، پیروزی است. پیروزی صرفاً درهم کوبیدن و به خاک و خون کشیدن دشمن نیست. در امان نگاه‌داشتن جان و مال مردم از گزند دشمن، هنر است؛ حالا با هر ترفندی. جالب این است که ما گاهی در ساحت دیپلماسی کارهای خوبی انجام می‌دهیم که روی‌مان نمی‌شود آن‌ها را بر زبان بیاوریم. اینکه ما گاهی در مقابل تحرکات دشمن به‌ویژه اسرائیلی‌ها سبک سنگین می‌کنیم و می‌بینیم پاسخ‌دادن به آن‌ها ممکن است کشور را دچار مصیبت‌های غیرقابل جبران کند و به‌همین‌دلیل کوتاه می‌آییم یا پاسخگویی را به زمان مناسب موکول می‌کنیم، چیزی است که شنیدن‌اش برای مردم افتخارآمیز است. اما بعضی‌ها فکر می‌کنند گفتن این حرف‌ها که افتخاری ندارد پس به‌جای گفتن این حرف‌های عاقلانه، وارد مسابقه رجزخوانی می‌شوند و سعی می‌کنند از رفقای‌شان پیشی بگیرند. گویی رجزخوانی و حرف‌های حماسی زدن، امتیاز است و سخن از حزم، احتیاط و مصلحت‌اندیشی موجب شرمساری و سرافکندگی. شاید هم رجزخوانی ـ آن هم در هر شرایطی و با هرلحنی ـ برای بعضی‌ها امتیاز می‌آورد و سخن عاقلانه گفتن، سبب سرزنش و پس‌رفت موقعیت اجتماعی و سیاسی می‌شود.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی