| کد مطلب: ۱۶۸۵۷

دو قطبی ۱۴۰۳

گویی از دو جهان متفاوت هستند. میان این دو، همه‌چیز وجه نمادین دارد. از پراید (این نماد تمام‌عیار داخلی‌سازی) که سعید جلیلی با آن به ستاد انتخابات آمد تا پیام توئیتری که علی لاریجانی شب قبل از ثبت‌نام منتشر کرد. یکی، خود را «شهید زنده» و ادامه‌دهنده دولت رئیسی می‌داند و آن دیگر، نزدیک‌ترین گزینه به تداوم دولت حسن روحانی محسوب می‌شود؛ همچنان که در مراسم بزرگداشت رئیس‌جمهور فقید در حسینیه بیت رهبری، شانه‌به‌شانه رئیس‌جمهور سابق نشسته بود.

شعارها و گفتارهای دو طرف هم، مرزبندی آشکاری با هم دارد. یکی، داعیه‌دار انقلابی‌گری است و زمان کنونی را فرصتی برای نمایش توان و ظرفیت‌های داخلی و قدرت‌نمایی خارجی می‌انگارد. اما دیگری، صراحتاً از اولویت داشتن رفع تحریم‌ها، حل مسائل بین‌المللی و حتی استفاده از تجربه جهانی دیگر کشورها برای توقف تورم مزمن ۴۰درصدی سال‌های اخیر می‌گوید.

برای بازار هم تفاوت این دو، ملموس است. چنان‌که همان روز پنجشنبه و پس از نامزدی جلیلی، نرخ دلار در بازارهای مجازی بالا رفت و لابد منتظر تاییدصلاحیت لاریجانی و پیروزی اوست تا از تب‌وتاب بیفتد.

تفاوت‌های لاریجانی و جلیلی اما آشکارتر از اینهاست. گرچه هر دو، چهره‌هایی هستند که در تقسیم‌بندی کلان سیاسی در اردوگاه «اصولگرایان» تعریف می‌شوند؛ اما چه در گذشته و چه در حال، تفاوت و تمایز آنها بسیار بیش از اشتراکات آنها بوده است.

شاید، تنها اشتراک لاریجانی و جلیلی را بتوان در این دانست که هر دو زمانی عهده‌دار دبیری شورایعالی امنیت‌ملی و مسئول تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران بوده‌اند. در واقع، شکاف و تعارض میان لاریجانی با رئیس‌جمهور وقت (محمود احمدی‌نژاد) بود که به کنار رفتن او از شورایعالی امنیت‌ملی انجامید و جلیلی جایگزین او شد.

شاید بی‌راه نباشد اگر بگوییم کنار رفتن لاریجانی از دبیری شورایعالی امنیت‌ملی در مهرماه ۱۳۸۶، نقطه عطفی در کارنامه این سیاستمدار محافظه‌کار بود که آینده او را دگرگون نمود. لاریجانی گرچه تا پیش از این هم، شخصاً چهره تند و خشنی در مواجهه با رقبای سیاسی (اصلاح‌طلبان) نداشت؛ اما از همان زمان که در اوایل دهه۱۳۷۰ در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جایگزین سیدمحمد خاتمی شد و سپس در سازمان صداوسیما جایگزین محمد هاشمی شد و چه یک دهه بعد که در سال ۱۳۸۴ در شورایعالی امنیت ملی و تیم مذاکرات هسته‌ای جایگزین حسن روحانی شد، گویی این پیام را به عالی‌ترین سطح حاکمیت و نیز منتقدان آن می‌داد که در اردوگاه محافظه‌کاران و وفاداران نیز، چهره‌هایی کارآمد و دارای پرستیژ و وجهه داخلی و بین‌المللی هستند که اگر چپ‌ها و میانه‌روها کار را رها کنند یا مشمول حذف و ردصلاحیت قرار گیرند، آنان به میدان می‌آیند و ماشین نظام را به مقصد می‌رسانند.

لاریجانی از این منظر، کارآمدترین چهره محافظه‌کاران بود که هم به کار حوزه فرهنگ می‌آمد و می‌توانست جایگزین خاتمی و محمد هاشمی شود و هم به کار حوزه امنیت داخلی و سیاست خارجی که می‌توانست بر جای حسن روحانی تکیه زند. اما او مرد میدان سیاست داخلی هم بود. چنان که اگر اتفاقات عجیب انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۸۴ رخ نمی‌داد، محافظه‌کاران برنامه داشتند که او را به ریاست‌جمهوری برسانند و پس از وزارت ارشاد، دیگر بار صندلی خاتمی را به او واگذارند. چنان که نامزد رسمی محافظه‌کاران و گزینه رسمی «شورای هماهنگی نیروهای انقلاب» به ریاست علی‌اکبر ناطق‌نوری در آن انتخابات، نه محمدباقر قالیباف بود و نه محمود احمدی‌نژاد؛ بلکه، علی لاریجانی بود. گزینه‌ای که نه به‌اندازه قالیباف نظامی بود و نه به‌اندازه احمدی‌نژاد پوپولیست. ولی هم سابقه نظامی داشت و هم، خود را متعهد به شعارهای انقلابی و پیرو خط رهبری و منتقد دولت خاتمی نشان می‌داد.

همچنان‌که در دهه ۱۳۷۰ در وزارت ارشاد و سپس صداوسیما جایگزین خاتمی و محمد هاشمی شد تا سیاست مقابله با «تهاجم فرهنگی» را پیش ببرد و سپس در مقابله با جنبش اصلاحات، از همه ابزارها سود جست و در اوج قدرت دوم‌خردادی‌ها با «چراغ» آتش مقابله را افروخت و با «کنفرانس برلین» آشوب بر پا کرد. حتی زمانی که می‌خواست جایگزین حسن روحانی در شواریعالی امنیت ملی شود، از کنایه زدن و انتقاد خودداری نکرد. توافق سعدآباد که به تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای ایران در برابر تعلیق تحریم‌ها و قطعنامه‌های شورای حکام انجامیده بود، «آب نباتی» توصیف کرد که از اروپایی‌ها گرفته‌ایم و در ازای آن، «دُرّ غلتان» داده‌ایم. گویی، آن روزهای بهت‌آور ۱۳۸۴ که پوپولیسم احمدی‌نژادی بر زمین و زمان سایه انداخته بود، خرد محافظه‌کاران هم از بین رفته بود. لاریجانی هم که سخن می‌گفت، انگار احمدی‌نژاد درون‌اش بود که سخن می‌گفت.

لاریجانی میانه‌رو

دو سال فرصت لازم بود تا لاریجانی دریابد او را با احمدی‌نژاد و احمدی‌نژادها نسبت و تناسبی نیست. از شورایعالی امنیت‌ملی کنار رفت تا کتاب زندگی سیاسی‌اش وارد فصل جدیدی شود. لاریجانی در انتخابات ۱۳۸۴ شعار «هوای تازه» را علیه اصلاح‌طلبان سر داده بود؛ اما در سال ۱۳۸۶ بود که خود، طعم هوای تازه را چشید: «من حس می‌کردم یک نوع اختلاف جدی مدیریتی با آقای احمدی‌نژاد دارم. مسائل استراتژیک کشور با تانی و حساب‌شده پیش برود و احتیاج دارد همه بخش‌های مختلف همگرایی داشته باشد. کارهای لحظه‌ای نمی‌تواند صدق کند و برای کشور مشکلاتی ایجاد می‌کند.» (گفت‌وگو با برنامه تلویزیونی «شناسنامه»، ۱۴خردادماه ۱۳۹۲، توضیح دلایل کناره‌گیری از شورایعالی امنیت‌ملی در سال ۱۳۸۶).

چنین بود که لاریجانی در سال۱۳۸۶ به تجربه‌ای رسید که هاشمی‌رفسنجانی و حسن روحانی در سال۱۳۸۴ به آن رسیده بودند. از آن زمان بود که با لاریجانی جدیدی مواجه شدیم. همان لاریجانی‌ای که در سال۱۳۸۷ همایش صدسالگی مجلس را برپا کرد و همه طیف‌های سیاسی از عزت‌الله سحابی و مهدی کروبی تا علی‌اکبر ناطق‌نوری و هاشمی‌رفسنجانی را میزبانی کرد. همان لاریجانی‌ای که پس از انتخابات ۱۳۸۸ و در دوقطبی حاد سیاسی کشور، چنان موضع گرفت که تندروها او را «ساکت فتنه» خواندند. همان لاریجانی‌ای که در جلسه علنی یکشنبه ۱۵بهمن‌ماه ۱۳۹۱ از جایگاه ریاست مجلس تمام‌قد در برابر احمدی‌نژاد ایستاد و یک هفته بعد در مراسم ۲۲بهمن در حرم قم با سنگ‌پرانی و مهرپرانی تندروهای حامی دولت وقت مواجه شد.

همان لاریجانی‌ای که در دوره هشت‌ساله روحانی در جایگاه متحد او در پارلمان عمل کرد و برجام را در میان هیاهوی دلواپسان به تصویب رساند. همان لاریجانی‌ای که در سال ۱۴۰۰ به میدان انتخابات آمد و در بیانیه‌ای صریح که سیدابراهیم رئیسی را هدف گرفته بود، تاکید کرد دولت را با روش دادگاه و پادگان نمی‌شود اداره کرد. همان لاریجانی‌ای که پس از ردصلاحیت، با صراحت و سماجت دلایل ردصلاحیت خود را از شورای نگهبان خواست و سپس در نامه‌ای در آذرماه ۱۴۰۰ همه استدلال‌های ردکنندگان را به چالش کشید.

همان لاریجانی‌ای که در سال ۱۴۰۲ با اطلاعیه‌ای چندسطری نامزدی خود را برای انتخابات مجلس تکذیب کرد و در همان چند سطر، واژه «خالص‌سازان» را برساخت و محور اصلی صف‌بندی‌ها و تحلیل‌ها در نقد دولت سیزدهم و متحدان و حامیان آن ساخت. همان لاریجانی، امروز به میدان انتخابات ۱۴۰۳ بازگشته است. توئیت متفاوت او شب قبل از نام‌نویسی، چنان بازتابی یافت که نشان داد او با برنامه آمده است. همچنان که سخنانش پس از ثبت‌نام، صریح و دقیق بود؛ و شعارهایی که سر داده است: «ارتفاع بگیریم» و «ملت قوی، دولت زمینه‌ساز.»

سناریوهای دوقطبی ۱۴۰۳

اگر جلیلی برای رسیدن به جایگاه ریاست‌جمهوری به «دولت سایه» خود متکی است (دولتی متشکل از چهره‌های امام‌صادقی که مناصب مختلف دولت رئیسی را قرق کرده بودند و به‌این‌معنا، چندان هم در سایه نبود)، لاریجانی متکی به ملتی است که در این سه سال، خالص‌سازان هرچه می‌توانستند کردند تا به سایه برود، به حاشیه برود، دستش از همه‌جا کوتاه شود و ناچار مملکت را برای آنان بگذارد و جان و مال‌اش را بردارد و برود. ازاین‌روست که در برابر شعار «دولت قوی» رئیسی در ۱۴۰۰، او در ۱۴۰۳ از «ملت قوی» و «دولت زمینه‌ساز» می‌گوید؛ بسیار شبیه به دولت حداقلی لیبرال‌ها که متکفل اصلی امور کشور را بخش خصوصی می‌داند و دولت را مسئول برقراری امنیت و ثبات برای فعالیت ملت.

درست برخلاف جلیلی که برای دولت، رسالت و مسئولیتی ایدئولوژیک قائل است و در نتیجه، نه‌فقط راهی بر روی بخش خصوصی و ملت نمی‌گشاید؛ بلکه با توجیهات ایدئولوژیک، هر راه و روزنی را بر دیگران می‌بندد و شاهراه منافع و منابع را بر روی وفاداران و حامیان می‌گشاید و از همین منظر، به ستایش تحریم می‌پردازد و حتی تلاش‌های یار قدیمی خود، علی باقری را برای احیای برجام به بن‌بست می‌کشاند.

چنین است که دوقطبی اصلی انتخابات۱۴۰۳ به همان زودهنگامی که خود انتخابات رسید، فرا رسید: «دوقطبی جلیلی- لاریجانی». مشابه همان دوقطبی «جلیلی- روحانی» در انتخابات۱۳۹۲ که حتی محمدباقر قالیباف و سایر کاندیداها هم ناچار شدند خود را ذیل آن تعریف کنند و در نتیجه، به حاشیه روند. با این دوقطبی، احتمال آنکه انتخابات ۱۴۰۳ تکرار انتخابات ۱۳۹۲ باشد، از سایر سناریوها محتمل‌تر است. مگر آنکه سایر بازیگران انتخابات، صحنه را به هم بزنند.

مثلاً محمود احمدی‌نژاد که خود با رویای تکرار سوم‌تیر ۱۳۸۴ در هشتم یا پانزدهم‌تیر ۱۴۰۳ می‌آید و در این مسیر (اگر به احتمال تقریباً صفر تاییدصلاحیت شود)، لاریجانی را در جایگاه هاشمی‌رفسنجانی نشاند و بر او و حامیان‌اش بتازد و اگر خود ردصلاحیت شد، با حمایت از چهره دیگری (مثلاً مهرداد بذرپاش) نقشه‌اش را عملی سازد.

یا آنکه اصلاح‌طلبان (چنان‌که در بیانیه اخیر جبهه اصلاحات دیده می‌شود)، رویکرد هویت‌گرایانه را بر رویکرد ملی و دوگانه «اصلاح‌طلب/ اصولگرا» بر دوگانه «میانه‌روی/ تندروی» ارجح بدانند و به جای راه ۱۳۹۲ به بیراهه ۱۳۸۴ بازگردند؛ و یا آنکه شورای نگهبان همچون ۱۴۰۰ عمل کند و در همین ابتدای راه، لاریجانی را کنار گذارد. باید یک ماهی منتظر ماند و دید که کدام الگو تکرار می‌شود: ۱۳۸۴ یا ۱۳۹۲ یا ۱۴۰۰؟

دیدگاه

سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار