هنرمندی میهندوست و انسانی پاک و زلال / قلب ژاکلین همیشه برای ایران تنگ بود
ژاکلین انسانی بسیار آگاه، بااحساس و در حرفه خود منحصربهفرد بود. البته که از فرزند سلطان جاز ایران و برادرزاده کارو، شاعر نامآشنا، انتظاری کمتر از این نمیرفت. ژاکلین بسیار به پدر هنرمندش وابسته بود و اولین فرزند ویگن هم بود که به او پیوست، آنهم در شبی عجیب که ماهگرفتگی را در آسمان شب دیدیم.

از زمان کودکی، پدرم همیشه ترانههای ویگن را گوش میداد و به همین علت من نیز به صدای ویگن بسیار علاقهمند شدم. در میان آن ترانهها، اجرایی دونفره از ویگن با همراهی دخترش ژاکلین با نام «انتظار» را همیشه دوست داشتهام. بعدها که برای ادامه تحصیل در رشته موسیقی به ارمنستان رفتم، استادی داشتم بهنام هروس نارنجی. از خوششانسی من این استاد درواقع سالها سرپرست ارکستر ویگن بود، اجراهای متعددی با او داشت و با ژاکلین نیز گروهی تشکیل داده بود. من از طریق ایشان با ویگن بیشتر آشنا شدم اما متاسفانه استاد هروس نارنجی پس از چندسال درگذشت.
من برای عرض تسلیت، نامهای به ویگن نوشتم و در کمال شگفتی، سلطان جاز ایران پس از دریافت آن نامه با من از طریق تلفن تماس گرفت. این آغاز ارتباط مداوم من با ویگن بود که تا زمان درگذشت این هنرمند بزرگ ادامه یافت. چندسال پس از فارغالتحصیلیام از کنسرواتوار ایروان و بازگشتم به ایران با هنرمندی بهنام «جورا محرابی» آشنا شدم که تصمیم داشت چهلوچند ترانه ویگن را بازخوانی کند و و این اجراها در قالب چهار سیدی همراه با کتابی درباره ویگن در آمریکا منتشر شود. این اتفاق افتاد و من افتخار داشتم که تنظیم تمام آن ترانهها را با همراهی نوازندگان ارمنستان انجام دهم.
مدتی پس از انتشار این مجموعه، در فیسبوک پیامی از ژاکلین دیدم که در آن بسیار از تنظیم ترانه «بازگشت» تعریف کرده بود. پیغامی برای ایشان فرستادم و خودم را معرفی کردم و دوستیام با ژاکلین از آنجا و پس از اولین تماس او آغاز شد. ارتباطم با او بسیار نزدیک و دوستانه بود و همیشه پس از شنیدن کارهایم مرا تشویق میکرد. این اواخر یکی از آثارش را نیز به من سپرد که متاسفانه با پیشرفت بیماریاش ناتمام ماند.
ژاکلین انسانی بسیار آگاه، بااحساس و در حرفه خود منحصربهفرد بود. البته که از فرزند سلطان جاز ایران و برادرزاده کارو، شاعر نامآشنا، انتظاری کمتر از این نمیرفت. ژاکلین بسیار به پدر هنرمندش وابسته بود و اولین فرزند ویگن هم بود که به او پیوست، آنهم در شبی عجیب که ماهگرفتگی را در آسمان شب دیدیم.
او در ترانهسرایی، آهنگسازی و خوانندگی نبوغی عجیب داشت. احاطه او بر ادبیات فارسی و تسلطاش بر تلفیق استادانه کلام با موسیقی، منشأ آفرینش آثار درخشاناش بود. کلاماش در عین سادگی، بسیار دلنشین و زیبا جلوه میکرد. مثلاً در ترانههای درخشان «با تو» و «رویا» بعید است که موسیقی بهتری در تلفیق با آن سرودههای لطیف به ذهن یک آهنگساز برسد.
ژاکلین برای ایران نیز بهعنوان یک هنرمند میهندوست ترانههای زیبایی ساخت. ترانه «نامه دارم»، یکی از آن ترانههای میهنی زیبای اوست که پیشنهاد میکنم حتماً آن را بشنوید و به جزئیات مضمون و ملودیاش توجه کنید.
لطف ژاکلین همواره شامل حال من بود و حتی اصرار داشت که خوانندگی را جدی بگیرم. یکروز که دلم بهدلیلی گرفته بود، یاد ترانه «بغض پاییزی» ویگن با موسیقی آندرانیک و کلام اردلان سرفراز افتادم: «بغض پاییزی ابرم/ بغض یه غروب غمناک/ شاهد شکستن من/ قطره بارون رو خاک/ غربت هرچه غروبه/ غم هرچه ابر دنیاس/ کولهبار این غریبه/ جاده دربهدریهاست». ترانه را دانلود کردم و بعد از کمی تمرین، آن را با صدای خودم و ساز پیانو ضبط کردم و برای ژاکلین فرستادم. ژاکلین به من گفت که بهعنوان صاحب آثار پدرش معمولاً اجازه بازخوانی ترانههای او را نمیدهم، اما از تو میخواهم که این کار را تنظیم و در استودیو با صدای خودت ضبط کنی!
من این ترانه را در استودیو با همراهی هنرمند بزرگ و استاد کمانچهنوازی، دوست عزیزم فرشاد رستمی ضبط کردم و با حمایتهای بیدریغ ژاکلین عزیز به انتشار رساندم. ژاکلین همیشه در فکر حمایت از هنرمندان بود و ایران را بسیار دوست داشت و همانطور که گفتم، این را در ترانههایش نیز منعکس میکرد: «اهل هرکجا که باشیم/ ما همه ایرانی هستیم...»
همیشه دلش برای ایران تنگ بود و اگر بیمار نمیشد، خیلی علاقه داشت که به وطن بازگردد. در روزهای جنگ 12روزه، هر روز به من زنگ میزد و نگران ایران و هموطنانش بود و با گریه از شرایط جنگ میپرسید. این اواخر قرار بود حمید ناصحی گفتوگوی مفصلی با ایشان داشته باشد و حتی سوالات را هم برایش فرستادیم، اما بیماری و مرگ، این فرصت را از ما گرفت. ژاکلین مثل آیینه، پاک و زلال بود و در میان پاکی و زلالی به سفر ابدی رفت. یادش گرامی.