| کد مطلب: ۴۱۵۵۵

جنگ؛ این واقعیت هولناک

جنگ واقعیتی هولناک است؛ زخم‌هایی روی روح و روان آدم‌ها به‌خصوص نسل جوان می‌گذارد که تاثیرش حتی تا سالیان سال پس از آن هم از حافظه و روح آنها پاک نمی‌شود.

جنگ؛ این واقعیت هولناک

جنگ واقعیتی هولناک است؛ زخم‌هایی روی روح و روان آدم‌ها به‌خصوص نسل جوان می‌گذارد که تاثیرش حتی تا سالیان سال پس از آن هم از حافظه و روح آنها پاک نمی‌شود. اریش ماریا رمارک، نویسنده آلمانی در رمان مشهور «در جبهه‌ی غرب خبری نیست» به وضوح از این تجربه تلخ و دردناک می‌نویسد؛ رمانی که بارها و بارها ترجمه شده و مورد اقتباس‌های سینمایی قرار گرفته است.

حتماً خیلی‌هایمان در مقاطع مختلف زندگی، این اثر را خوانده‌ایم یا اقتباس‌هایش را دیده‌ایم، اما خواندن این رمان، در حال‌وهوایی که این روزها تجربه می‌کنیم، خیلی بیشتر از همیشه اثرگذار و قابل درک است. این شاهکار رمارک که در حوزه‌ی ادبیات ضدجنگ قرار می‌گیرد و صدای نسلی است که جوانی‌‌اش تحت‌تاثیر فضای جنگ جهانی اول قرار گرفته است؛ صدای جوان‌هایی که پس از شنیدن ناقوس جنگ، از روی نیمکت‌های کلاس درس به جبهه‌های جنگ راهی شده‌اند و بدون کوچکترین تجربه‌ای درباره زندگی، موقعیت‌هایی را از سر گذرانده‌اند که نه به لحاظ جسمی و نه روحی، توانایی مواجهه با آن را نداشته‌اند.

درباره فضای رمان

داستان با شخصیتی محوری به نام پل بومر پیش می‌رود؛ پسر جوان 19 ساله‌ای که به همراه سه دوست دیگرش از روی نیمکت‌های درس راهی شرکت در جنگ شده است. رمارک با شخصیت پل مرحله‌به‌مرحله از رویارویی یک جوان بی‌تجربه با واقعیت‌های جنگ می‌نویسد. از روزی که تحت‌تاثیر معلم‌اش ترغیب به شرکت در جنگ شده تا زمانی که بالاخره در جبهه غرب جان‌اش را از دست می‌دهد.

پل با شناختی اندک از دنیا و درحالی‌که هنوز درباره آینده چیز زیادی نمی‌داند، با شرایط نامأنوس جنگ مواجه می‌شود، با تمام وجود از صدای وحشتناک جنگنده‌ها می‌هراسد، گرسنگی و تشنگی را تجربه می‌کند و مرگ هم‌شاگردی‌هایش را پیش روی خود می‌بیند.

این شخصیت رفته‌رفته با شرایطی خو می‌گیرد که ذره‌ای به زندگی قبلی‌اش شبیه نیست و وقتی بعد از گذران ماه‌ها زندگی در مکانی ناامن به خانه برمی‌گردد، دیگر توان تحمل روند عادی زندگی را ندارد. ذهن‌اش چنان با جنگ، درگیری و هراس همیشگی آمیخته شده که حتی مهربانی مادر، دل‌اش را به درد می‌آورد.

سبک روایت

رمارک در جنگ جهانی اول، شش هفته در خط مقدم جبهه حضور داشت. مواجهه او با جنگ به‌قدری در روحیه‌اش اثرگذاشت که دیگر نتوانست به زندگی عادی برگردد. او در این رمان با نثری ساده و روان از دلهره‌ها و رنج‌های حضور در میدان جنگ نوشته است. این مواجهه مستقیم باعث شده روایت رمارک کاملاً برخاسته از دل احساسات واقعی او باشد و بسیار ملموس به نظر برسد. رمارک مخاطبش را به چالش نمی‌کشد و صرفاً آنچه را با تمام وجود درک کرده در قالب داستان با آنها درمیان می‌گذارد.

برای ما که این روزها که به نحوی درگیر جنگ هستیم و نگرانی از صدای حملات هوایی و مرور اخبار به بخشی از زیست‌ هرروزه‌مان تبدیل شده، خواندن روایت رمارک از قرار گرفتن پل و سایر سربازها در معرض گلوله‌ها بیشتر از قبل قابل درک است.

رمارک در جایی از داستان می‌نویسد: «زیر شبکه‌ای از گلوله‌هایی که دائم و به‌طور کمانی از همه‌طرف به سمت آسمان می‌روند، درازکش کرده و وحشت‌زده و بی‌قراریم. اجل روی سر ما پرپر می‌زند. وقتی گلوله به طرف ما می‌آید، فقط بیشتر به زمین می‌چسبیم. همین حالا این گلوله کی به زمین می‌خورد، نه می‌دانیم و نه می‌توانیم حدس بزنیم و ...»

اهمیت روابط انسانی 

یکی از ویژگی‌های مهم «در جبهه غرب خبری نیست»، اهمیت رفاقت و روابط انسانی است. رمارک در این رمان، رفاقت میان سربازها را به‌عنوان تنها عنصر پایدار در جنگ معرفی می‌کند. آنها این شرایط سخت را با همراهی و هم‌سفره‌گی و مرور خاطرات گذشته و خیال‌پردازی برای آینده‌ای که حتی مطمئن نیستند پیش‌رویشان باشد سپری می‌کنند.

خیلی‌اوقات کم می‌آورند، درگیر حملات عصبی می‌شوند و توانشان به صفر می‌رسد اما دوباره با کمک هم سرپا می‌شوند و ادامه می‌دهد. رمارک در جایی از داستان در اهمیت این همراهی می‌نویسد: «من و کات از کجا همدیگر را می‌شناختیم؟ قبلا حتی سلیقه و فکرمان هم‌ جور نبود اما حالا که رودرروی هم نشسته و غازی را وسط گذاشته‌ایم چنان یک‌دل و یک‌رنگ هستیم که دیگر نیازی به حرف زدن نداریم.» و جایی دیگر از جاری و ساری بودن زندگی حتی بعد از مرگ رفقا می‌نویسد: «حالا رفقای ما مرده‌اند و کاری از دست ما ساخته نیست. آنها به خواب ابدی فرو رفته‌اند و کسی از فردای ما خبر ندارد. ما خوش می‌گذرانیم و خوب می‌خوابیم و تا جایی که می‌توانیم می‌خوریم و شکم‌ها را پر می‌کنیم تا مبادا فرصت از دست برود؛ عمر کوتاه است.»

جایگاه رمان در جهان

«در جبهه غرب خبری نیست» سال 1929 منتشر شد و خیلی زود عنوان پرفروش‌ترین کتاب را به خود اختصاص داد. البته نقدهای زیادی درباره این رمان نوشته شد و مخالفان بسیاری داشت تا اینکه سال 1933 در دوران آلمان نازی، نسخه‌های آن به اتهام خیانت به سربازان در میدان اپرای برلین سوزانده شد. با این‌حال تاثیر خودش را گذاشت، به ۵۵ زبان ترجمه شد و مشهورترین رمان ضدجنگ در سراسر جهان نام گرفت. سال 1930 فیلمی با اقتباس از این رمان به کارگردانی لوئیس مایلستون و سی گاردنر ساخته شد.

این فیلم اسکار بهترین کارگردانی را به خود اختصاص داد و به‌عنوان اولین فیلم ناطق و غیرموزیکال، برنده جایزه اسکار بهترین فیلم شد. سال 2022 هم اقتباس دیگری از این فیلم به کارگردانی ادوارد برگر انجام شد و جایزه اسکار بهترین فیلم بین‌المللی، بهترین فیلمبرداری، بهترین موسیقی فیلم و بهترین طراحی صحنه را به دست‌ آورد. این رمان در ایران با تجربه‌های مختلفی موجود است. جدیدترین نسخه این رمان سال 1401 با ترجمه رضا جولایی توسط نشر چشمه منتشر شده است.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار