| کد مطلب: ۳۹۳۷۹

سقوط آرام یک انسان معمولی

روایت اصلی به‌جای اینکه حول قهرمان یا ضدقهرمانی متعارف بچرخد، روی یک وضعیت انسانی ـ اجتماعی متمرکز است؛ سقوط تدریجی یک فردِ شریف در دل ساختاری ناعادلانه.

سقوط آرام یک انسان معمولی

در دورانی که رسانه‌های تصویری، در بازتولید روایت‌های مسلط از فرودستان و طبقات پایین جامعه نقش کلیدی دارند، سریال «وحشی» قدمی متفاوت و جسورانه برمی‌دارد، نه با هدف قهرمان‌سازی از کارگر و نه با نیت سرزنش یا تقبیح او، بلکه با رویکردی فهم‌محور و همدلانه سراغ یکی از آسیب‌پذیرترین لایه‌های جامعه رفته است؛ کارگری که میان اخلاق، قدرت و زخم‌های ساختاری گرفتار شده است.

روایت اصلی به‌جای اینکه حول قهرمان یا ضدقهرمانی متعارف بچرخد، روی یک وضعیت انسانی ـ اجتماعی متمرکز است؛ سقوط تدریجی یک فردِ شریف در دل ساختاری ناعادلانه. داوود اشرف، کارگر معدنی که در تلاش برای ساختن آینده‌ای بهتر برای خانواده‌اش است، به‌تدریج در مسیر تصمیم‌هایی قرار می‌گیرد که ظاهرشان جنایت است، اما باطن‌شان ترکیبی از فقر، ناتوانی و رنج مزمن است.

سریال با زیرکی، روایت حاشیه‌نشین‌ها را نه از منظر جرم و جنایت، بلکه از زاویه ناامنی اقتصادی، نبود حمایت و انباشت خشم فرودست ارائه می‌دهد. داوود، نه قاتلی بالفطره، که انسانی است آسیب‌پذیر در برابر ساختارهایی که امکان انتخاب‌های اخلاقی را از او سلب کرده‌اند. شخصیت داوود، ترکیبی از تناقض، احساسات و تلاش برای بقاست. او در عین حال که مهربان و خانواده‌دوست است، در بزنگاه‌هایی وارد خشونت می‌شود.

این خشونت نه از شرارت، بلکه از بن‌بست و خفگی می‌آید. او کارگری است با آرمان‌هایی کوچک اما شریف، اما ساختارهای اجتماعی ـ‌ اقتصادی به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که حتی همین خواسته‌های حداقلی نیز در دسترس او نیستند. این تضاد، شخصیت داوود را به یک سوژه انسانی و پیچیده تبدیل می‌کند؛ نه معصوم، نه هیولا، بلکه انسانی معمولی در شرایطی غیرمعمول.

سریال موفق می‌شود کارگر را نه‌فقط در جایگاه ابژه‌ای برای ترحم، بلکه به‌مثابه یک سوژه اخلاقی ـ سیاسی بازنمایی کند که مجبور به انتخاب‌هایی ناانسانی در دل سیستمی ضدانسانی شده است. یکی از نکات کلیدی در تحلیل بازنمایی کارگر در این سریال، درک موقعیت او در ساختار قدرت است. داوود به‌رغم تلاش‌، هیچ‌گاه از حاشیه به متن قدرت راه نمی‌یابد.

او در بهترین حالت، مهره‌ای کوچک در معاملات اقتصادی بزرگ‌تر است.  موقعیت داوود به‌طور دائم در لبه‌ی حذف و حذف‌شدگی است. در ساختار رسمی، او نه‌تنها نماینده هیچ قدرتی نیست، بلکه همواره مظنون، تحت‌نظر و فاقد حمایت نهادی است. به‌همین دلیل وقتی دست به خشونت می‌زند، سیستم به‌جای اینکه دلایل اجتماعی را بررسی کند، او را به‌سرعت به‌عنوان مجرم شناسایی می‌کند.

سؤال کلیدی‌ای که در دیالوگ معروف «این دستِ اراذل اوباشه یا کارگره؟!» مطرح می‌شود، به‌خوبی نشان می‌دهد که کارگر، از نگاه قدرت رسمی، فردیتی ندارد، بلکه صرفاً بسته‌ای از برچسب‌هاست؛ مجرم، مظنون، خشن. سریال «وحشی» با ظرافت، داوود را در موقعیت اخلاقی‌ای قرار می‌دهد که در آن نه‌تنها مخاطب، بلکه خود او نیز دچار پرسش و تردید می‌شود.

آیا هدف نیک، می‌تواند وسیله نادرست را توجیه کند؟ آیا کسی که تحت فشار دست به خشونت می‌زند، شایسته سرزنش است یا ترحم؟ در این موقعیت اخلاقی پیچیده، سریال نه به‌دنبال تطهیر کامل داوود است، نه در پی شیطانی جلوه‌دادن او. او انسانی است که اشتباه می‌کند، اما اشتباهاتش از دل ضعف‌های اخلاقی ذاتی نمی‌آیند، بلکه از محدودیت‌های ساختاری نشأت می‌گیرند. همین امر است که موقعیت اخلاقی داوود را بسیار انسانی، تراژیک و تأمل‌برانگیز می‌سازد. یکی از هوشمندانه‌ترین تصمیم‌های فرمی سریال، انتخاب زاویه دید است.

دوربین به‌جای آنکه در جایگاه داور بنشیند، با داوود راه می‌رود، درد می‌کشد، سکوت می‌کند و شکست می‌خورد. این زاویه‌دید، به‌جای آنکه مخاطب را دعوت به صدور حکم کند، او را درگیر فهم و درک موقعیت می‌کند. در بسیاری از صحنه‌ها، ما با کلوزآپ‌هایی از صورت گرفته‌ی داوود، دست‌های زبر و نگاه‌های پر از تردید او مواجه‌ایم. هیچ‌گاه او را از فاصله بالا یا تحقیرآمیز نمی‌بینیم. این هم‌سطحی تصویری، خود یک انتخاب گفتمانی است؛ دیدن کارگر نه به‌مثابه مجرم، بلکه انسانی در حال تلاش برای باقی‌ماندن.

«وحشی» بیش از آنکه روایت فردی یک قتل یا خشونت باشد، بازتابی از وحشی‌گری ساختارهایی است که انسان‌ها را به لبه پرتگاه می‌برند. کارگر در این روایت، نماینده‌ای از میلیون‌ها نفری است که در سکوت، با تورم، فقر، تحقیر و بی‌پناهی دست‌وپنجه نرم می‌کنند و گاه در مواجهه با مرزهای ناپیدای بقا، ناگزیر از انتخاب‌هایی می‌شوند که برای ناظری از بیرون، غیرقابل درک به‌نظر می‌رسد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
سرمقاله
آخرین اخبار