محـافظهکـار مخالف نومحافظهکاری/ افکار راسل کرک بازتابی از محافظهکاری سنتی در آمریکای ۷۰ سال اخیر است
بعد از جنگ جهانی دوم، اندیشه محافظهکاری در آمریکا احیا شد و یکی از موثرترین متفکران در این تولد دوباره کسی نبود جز راسل کرک.

چندی پیش کارولین لویت، سخنگوی کاخ سفید، تصاویری را از خود در شبکههای اجتماعی منتشر کرد که در آن او لحظاتی پیش از ورود به سالن نشست خبری روزانه و دیدار با خبرنگاران، دعا میخواند؛ امری که باتوجه به اهمیت دینداری در آمریکا چیز چندان غریبی نباید باشد. با این همه، در آنچه در ذهن برخی از ایرانیان درباره آمریکاییها میگذرد و بهطرزی غیرحرفهای، در رسانههای دولتی ایران نیز بر آن تاکید میشود، توجهی به این ابعاد عرفی و مذهبی در جامعه آمریکا ندارد و آمریکاییها را اکثراً مردمانی لائیک و بیاعتقاد به تصویر میکشد.
این درحالیاست که با وجود افت شمار دینداران در جهان غرب، آمریکا همچنان کشوری است بیشتر مذهبی و مسیحی. در کنار این ابعاد مذهبی قابل اعتنا که نقشی مهم نیز در رقابتهای انتخاباتی آمریکا دارد، ابعادی محافظهکارانه چون توجه به باورهای معنوی و سنتی، بزرگداشت نهادهای اجتماعی، تقدیس نظم اخلاقی سنتی و ضرورت وجود سلسلهمراتب، در زندگی روزمره بخش قابلتوجهی از آمریکاییها همچنان دیده میشود.
چپهای لیبرال در آمریکا
توضیح سیاسی اهمیت مذهب در آمریکا را شاید بهتر از هر چیز بتوان با استحکامی توضیح داد که سنتهای فکری محافظهکارانه در آمریکا داشتهاند. توضیح ضروری آنکه در آمریکای یک قرن اخیر جریانهای مارکسیستی چندان وزنی پیدا نکردهاند. گروههای چپگرا اما که عموماً با عناوینی چون لیبرالها و ترقیخواهان توصیف میشوند، اغلب به جریانهای سوسیالیستی درون حزب دموکرات منحصر میشوند.
در میان دموکراتها البته جز جناح دموکراتیک سوسیالیست چپ، چپهای میانه یا لیبرالهای سنتی نیز حضور دارند؛ کسانی که سبقه به فرانکلین روزولت میبرند. روزولت که نخستین رئیسجمهور آمریکا بود که خود را لیبرال خواند، در طرح New Deal خود در دهه 1930 و در واکنش به بحران بزرگ 1929، مجموعهای از مداخلههای دولتی در اقتصاد را ساماندهی کرد که به دولت رفاه، نظیر آنچه جان مینارد کینز بدان قائل بودند، قرابت داشت و از لیبرالیسم کلاسیک مبتنی بر بازار آزادی که در سنت آمریکایی شکل غالب لیبرالیسم تلقی میشد، دور بود.
احیای محافظهکاری آمریکایی در دهه 1950
بعد از جنگ جهانی دوم در کنار رشد چنین افکار دولتگرایانهای، اندیشه محافظهکاری نیز در آمریکا احیا شد و یکی از موثرترین متفکران در این تولد دوباره کسی نبود جز راسل کرک؛ نظریهپردازی سیاسی که بهخصوص با انتشار کتاب «ذهن محافظهکار» که در چاپهای بعدی عنوان فرعی «از برک تا الیوت» نیز بدان افزوده شد، در وهله نخست مانیفستی برای جریان فکری محافظهکاری که زیر ضرب نقدهای کوبنده مارکسیسم و لیبرالیسم قرار داشت، فراهم آورد و در وهله دوم توانست محافظهکاری را از آنچه زمانی جان استوارت میل آن را «حزب ابلهان» نامیده بود، به سطح فکری قابل دفاعتری ارتقاء دهد و از آن اعادهحیثیت کند.
با وجود اهمیت راسل کرک البته هنوز در ایران هیچ کتابی از او ترجمه نشده است. حتی شرحی بر آرای او نیز وجود نداشت تا اینکه در زمستان 1403، نشر «هوما» کتاب جان ام. پافورد درباره راسل کرک را که در زبان انگلیسی هم در اصل در مجموعه 20 جلدی «اندیشمندان بزرگ محافظهکار و آزادانگار» قرار دارد، با ترجمه علی تدین منتشر کرد.
انتشار این کتاب آنهم در زمانی که انواع شکافهای سیاسی، مذهبی، فرهنگی و اقتصادی در جامعه آمریکا بهویژه در رقابتهای ریاستجمهوری خود را بازتاب میدهد و حتی برخی آن را مایه نگرانی میدانند، بهانهای موجه است برای مرور آنچه کرک 70 سال پیش، از آن سخن گفت تا دریافت چگونه در این کشور وسیع، رقابت فکرها همچنان به میدان سیاست و جامعه جهت میدهد.
تولد در میشیگان، تحصیل در سنتاندروز
راسل کرک در سال 1918 در میشیگان در خانوادهای از طبقه متوسط که در آن ارزشهای مسیحی مقبولیت داشتند، به دنیا آمد. بااینهمه او در کودکی اصلاً مذهبی نبود. حتی در نوجوانی گاه با حرفهایی کفرآمیز و شکاکانه، بزرگترها را به ریشخند میگرفت. در عین حال پذیرش باورهای جزمی الحادی نیز برای او دشوار بود. بهمرور اما نخست خداباوری، سپس حمایت از مسیحیت تمدنی بهعنوان بنیاد تمدن غربی و سرانجام ایمان راستین شخصی در وجود او پدیدار شد و این روحیه تا پایان عمرش تداوم یافت. کرک در دانشگاههای آمریکا تاریخ خواند و بعد در طول جنگ جهانی دوم در نیروهای مسلح آمریکا خدمت کرد.
سپس راهی اسکاتلند و دانشگاه سنتاندروز شد و در آنجا تحت راهنمایی جان ویلیامز، مدرک دکتری ادبیات این دانشگاه را دریافت کرد. او در این هنگام تنها فرد آمریکایی بود که چنین مدرکی از این دانشگاه در دست داشت. همین رساله دکتری درنهایت تبدیل شد به کتاب «ذهن محافظهکار»؛ کتابی که در سال 1953 چاپ شد، او را در سطح متفکری برجسته شهرت بخشید و تاکنون بارها نیز تجدیدچاپ شده است.
اصول دهگانه محافظهکاری
کرک در «ذهن محافظهکار» از شش قانون اندیشه محافظهکاری رونمایی کرد. او البته برداشتی جزمی از این اصول نداشت و نمیخواست چیزی تدوین کند، همردیف آنچه مارکسیستهای ارتدوکس از مارکسیسم عرضه میداشتند. 40 سال بعد کرک در کتاب «سیاست دوراندیشی» این اصول ششگانه را به 10 اصل تغییر داد. این10 اصل عبارت بودند از:
1 نظم اخلاقی پایداری وجود دارد که آن نظم برای انسان و انسان برای آن نظم ساخته شده است. فطرت بشر ثابت است و حقایق اخلاقی همیشگی.
2 محافظهکاران به عادات و رسوم، عرف و هموارگی وفادارند. حقوق در کنه خود مجموعهای از عرفهاست و ویرانی عادات و رسوم، بهخصوص چنانچه رسم انقلابیون است، چیزی جز ویرانی بهبار نمیآورد.
3 انسانهای مدرن، کوتولههایی ایستاده بر شانه غولها هستند و چشمانداز وسیعتر آنها ناشی از همین موقعیت است. بنابراین لازم است به آنچه از گذشتههای دور به ما به ارث رسیده است، اهمیت دهیم. اعتبار برخی حقوق و بخش اعظم اخلاقیات به همین دیرینگی آنهاست و انسانهای مدرن نمیتوانند نکته کاملاً تازهای در اخلاقیات یا سیاست یا هنر کشف کنند. سنجش همهچیز با قضاوت شخصی یا خرد نیز کاری خطیر است زیرا بهقول ادموند برک؛ «یک انسان نابخرد است، اما نوع انسان خردمند است.»
4 محافظهکاران، پیرو اصیل دوراندیشیاند و همنوا با افلاطون و برک، دوراندیشی را افضل فضایل دولتمرد میدانند. هر اقدام عمومیای را باید با پیامدهای درازمدتش سنجید، نه صرفاً با فایده یا مقبولیت موقتیاش. بنابراین اصلاحات ناگهانی و هیجانی بهاندازه عمل جراحی ناگهانی و هیجانی، خطرآفرین است.
5 محافظهکاری قائل است به اصل تنوع و با اذعان به پیچیدگی زاینده نهادهای دیرپای اجتماعی، همسانی و برابریخواهی رایج در عصر مدرن را باعث اضمحلال تنوع سالم مندرج در طبقات، تمایزهای مادی و سایر اقسام نابرابری میان آدمیان میداند. از دیدگاه محافظهکاری، تنها شکل درست برابری، دو نوع برابری است؛ برابری در پیشگاه خداوند و برابری در پیشگاه محکمه عادلانه قانون. تمام دیگر تلاشها برای همترازکردن آدمها نیز در بهترین حالت به رکود اجتماعی میانجامد.
6 محافظهکاران به اصل کمالناپذیری اعتقاد دارند. از نظر آنها، سرشت بشر دچار نقایص بنیادی لاعلاج است و با چنین وضعیتی انتظار ایجاد نظمی کامل و بدون ایراد روی زمین یا همان آرمانشهرخواهی به فاجعه میانجامد: ما برای چیزهای کامل ساخته نشدهایم و توقع معقول ما میتواند حداکثر جامعهای با نظمی تحملپذیر، عادلانه و آزاد باشد که در آن برخی شرور، ناهماهنگیها و رنجها همچنان وجود دارند. در عین حال شاید بتوان با اصلاح دوراندیشانه این نظم تحملپذیر را حفظ کرد یا بهبود بخشید.
7 در اندیشه محافظهکاری، آزادی و مالکیت کاملاً بههم پیوستهاند. تمدنهای بزرگ بر پایه مالکیت خصوصی بنا شدهاند و هرچه مالکیت خصوصی گستردهتر باشد، جامعه ثبات و تولید بیشتری خواهد داشت. در مقابل الغای مالکیت خصوصی بهمعنای آن است که دولتی قاهر یا همان «لویاتان»، سالار همگان شود. این دفاع از اصل مالکیت از آنجا نشأت میگیرد که بهزعم محافظهکاران، برابری اقتصادی را نباید با پیشرفت اقتصادی مترادف دانست. فراتر از آن، هدف اصلی وجود انسان، پول درآوردن و خرجکردن نیست، بلکه امر مطلوب اقتصادی، بنا نهادن سامانی استوار برای فرد، خانواده و کشور است.
8 محافظهکاران به همان میزان که بهواسطه احترام به حریم خصوصی و حقوق شخصی مخالف جمعگرایی اجباری هستند، موافقت دارند با اجتماعهای داوطلبانهای که در آنها تصمیمهایی که بهطور مستقیم بر زندگی شهروندان موثر است، بهصورت محلی و داوطلبانه گرفته میشود. اجتماع سالم، اجتماعی است که در آن مجامع سیاسی و انجمنهای خصوصی محلی و استوار بر توافق کلی افراد ذیربط، در آن محوریت دارند. در مقابل تفویض این اختیارات به اقتداری متمرکز نظیر اقتدار دولت، باعث بهخطر افتادن اجتماع میشود.
از همین زاویه دموکراسی مدرن آنگاه سودمند و دوراندیشانه است که از طریق اراده مشترک و همیارانه محقق شود و دموکراسیهای انتزاعی متکی بر جمعگرایی غیرارادی در این زمینه کارکردی واژگونه دارند. نمونهای از این دموکراسی انتزاعی را میتوان در افکار ژان ژاک روسو دید که کرک در «ذهن محافظهکار» نیز نقدی به او روا داشته بود: «روسو و شاگردانش مصمم بودند که مردم را وادار به آزادی کنند. در اکثر نقاطِ جهان، آنها پیروز شدند. مردان از خانواده، کلیسا، شهر، طبقه و صنف آزاد میشوند. بااینهمه بهجای آن، زنجیر دولت را میبندند و خطوط فردی را از بین میبرند.»
9 محافظهکاری، محدودیتهای محتاطانه بر قدرت و عواطف انسانی را درک و توصیه میکند. این سخن بدینمعناست که وضعیتی که در آن یک فرد یا یک گروه کوچک قادر باشد بدون هیچ محدودیتی بر خواست و اراده دیگران چیره شود، استبداد نام دارد؛ فارغ از آنکه آن را پادشاهی، اشرافی یا دموکراتیک بنامیم. بنابراین لازم است اراده و میل را با محدودیتهای قانونی و مهار و موازنههای سیاسی (ابزارهای مشروع حفظ همزمان نظم و آزادی) مهار کرد.
بهبیانیدیگر که کرک در کتاب «راهنمای مختصر راسل کرک برای محافظهکاری» نوشته است: «محافظهکاران میدانند که آزادی بدونِ هیچ محدودیتی، ممکن است به ظلم یا هرجومرج منجر شود؛ همانطور که حکومت بدون هیچ محدودیتی، ممکن است منجر به جمعگرایی شود. آنها معتقدند که بهترین و مؤثرترین مهار فردگرایی آنارشیک، اطاعت از قانون اخلاقی، یعنی وجدان خصوصی است.»
10 محافظهکاری هم ثبات، هم تغییر را بهرسمیت میشناسد، اما در پی آشتیدادن آنهاست. این دو نیرو را ساموئل تیلر کولریج، شاعر و منتقد ادبی رمانتیک، پایندگی و پیشرفت مینامد. پایندگی شامل مصلحتها و عقایدی است که به ما دوام میبخشند و بدون آنها جامعه به هرجومرج میگراید. در مقابل پیشرفت روح و جسم استعدادهایی است که ما را به اصلاح و ارتقای دوراندیشانه ترغیب میکند تا جامعه دچار رخوت و رکود نشود.
مسیحیت؛ بنیاد تمدن آمریکایی
کرک، مسیحیای معتقد و خداپرستی مصمم بود. او مذهب کاتولیک رومی را تماموکمال پذیرفت؛ بنابراین جز باور به اعتقادنامه رسولان که در میان اغلب فرق مسیحی رایج است، او عقاید خاص کاتولیکی چون خطاناپذیری پاپ و وجود برزخ را نیز باور داشت. حتی به «کفن تورین» هم که نزد برخی کاتولیکها، بهعنوان کفن عیسی مسیح شناخته میشود، بهعنوان کفنی که بهراستی کفن خاکسپاری مسیح بوده و تصویری از عیسی نیز روی آن نقش بسته، اعتقاد داشت.
در کنار این باور قلبی راسخ، او مسیحیت را مبنای آسمانی و آنجهانی تمدن آمریکایی میدانست و معتقد بود، تمدنها و انسانها اگر یک بنیاد الاهیاتی برنگزینند، نجات پیدا نخواهند کرد. به گمان کرک، مسیحیت منبع معنای فرجامین هستی است و در مقام مقایسه میان منابع معرفت، چون وحی، قانون طبیعی و عقل، اصالت در درجه نخست با وحی است.
با چنین تفسیری عجیب نیست که او آنگاه نیز که به سیاست و جامعه میرسید، آن را در پرتو مسیحیت توضیح میداد و میگفت، اراده مردمان باید بر جامعه حاکم باشد اما مشروط به تبعیت از اراده الهی. درعینحال قائل به آن نبود که دین و نهاد عالی آن، کلیسا برای «مقامات سیاسی مشروع»، «احکام سیاسی» صادر کند؛ این را هم «فضولی در سیاست» مینامید؛ هم با این استدلال که کلیسا نیز نظیر هر نهاد زمینی دیگر، نهادی ناکامل است، توجیه میکرد.
بااینهمه در این هم تردیدی نداشت که دین نه یک موضوع خصوصی که شالوده فرهنگ آمریکایی و ازجمله حکومت آمریکا باید باشد. بر چنین منوالی، او با آزادی سقط جنین و هرزهنگاری مخالفت میکرد و برخی احکام دیوان عالی آمریکا برای برچیدن نماز و نیایش سازمانیافته و مراسم عبادی قرائت کتاب مقدس در مدارس نیز منع نصب تابلوی ده فرمان الهی را نکوهش میکرد.
نقد آموزش اشتغالمحور و دانشگاه کمیگرا
کرک وقتی به نهادهای آموزشی میرسید، البته هم معیارهای مسیحی و هم موازین علمی ـ هر دو ـ را پاس میداشت. در وهله نخست بر آن بود که هدف دانشگاه «حفظ ایمان با عقل» است و در وهله بعد بهشدت بر کاستن از استانداردهای آموزشی حساسیت داشت. به همین دلیل با پذیرش گسترده دانشجو یا سطح دانش پایین مدرسان دانشگاه که باعث قربانیشدن سختگیریهای صحیح علمی میشد، مخالفت داشت و در کنار آن تبدیل دانشگاه به بنگاه شغلیابی را نیز شماتت میکرد، همچنین دانشگاه را بیشتر نهادی برای تبادل خرد فرهنگی قلمداد میکرد تا ابزاری برای آموزش حرفهای. این خود یکی از زمینههای تفاوت معنادار محافظهکاری فرهنگی و سنتی او با محافظهکاری اقتصادی گروهی دیگر از محافظهکاران آمریکایی، موسوم به نومحافظهکاران بود که بهطور عمده بر مسائل اقتصادی متمرکز بودند.
محافظهکاری علیه محافظهکاری
اولویت فرهنگ بر اقتصاد، تنها مایه اختلاف کرک با نومحافظهکاران آمریکایی نبود. نومحافظهکاران، دموکراتهایی بودند که در دهه 1960 و در ادامه واکنش به آن چیزی که خود اهمال حزب دموکرات در برابر امپریالیسم شوروی مینامیدند، سیاستهای لیندون جانسون را گرایش به سیاست دولت بزرگ و برابریخواهی میدانستند و از آسانگیری اخلاقی و تزلزل در حمایت از اسرائیل شکایت داشتند. اکثر این افراد چون ایروینگ کریستول، نورمن پادهوریتز، میج دکتر و بن واتنبرگ از شمال شرق آمریکا برخاسته و یهودی بودند.
در اندیشه آنها این ایده نیز جای داشت که میتوان برای گسترش «سرمایهداری دموکراتیک» و مطابق با آنچه ویلسون بدان اعتقاد داشت، دست به مداخله در نقاطی از جهان زد. کرک بهطور قاطع با چنین حرکتی ـ یعنی تحمیل فرهنگ آمریکایی به دیگر ملل ـ مخالفت ورزید: «رسالت آمریکایی این نیست که کل جهان را تبدیل به آمریکا کند، بلکه این است که آمریکا را بهعنوان مأمن اصول و در برخی جهات بهعنوان الگوی دیگر ملتها حفظ کند.»
بر همین منوال حمایت بیحدوحصر از اسرائیل و مداخله در ویتنام برای برپایی دموکراسی، عملی نادرست بود؛ همینطور بود «بمباران همهجانبه گهواره تمدن» در جنگ خلی فارس در زمان بوشِ پدر. کرک البته آنقدر زنده نماند که ببیند 10سال بعد، بوشِ پسر و نومحافظهکاران مستقر در وزارت امور خارجه دولت او، چگونه با چنین سخنانی حمله به عراق را توجیه کردند. او البته قضاوتش را برای ما به ارث گذاشته بود: «صلح پایدار آمریکایی نه با رشوه و منممنم، بلکه با قدرتی خاموش حاصل میشود؛ خصوصاً با پیشنهادن نمونهای از آزادی نظمیافته که بتواند سرمشق قرار گیرد.»
ریشههای پنجگانه نظم آمریکایی
در کنار این درک ضدامپریالیستی از آمریکا، کرک در کتاب «ریشههای نظم آمریکایی» که در سال 1974 منتشر شد، تفکر کلاسیک آمریکایی را در ترکیبی از سنت تاریخی پنج شهر بازنمایی کرد: اورشلیم، آتن، روم، لندن و فیلادلفیا. اورشلیم ارزشهای مذهبی یهودیمسیحی را بازتاب میداد، یونان ساختارهای حکومتی و اندیشه سیاسی را تثبیت کرد، روم شکلگیری قانون مکتوب و اهمیت حقوق را پیش کشید، انگلیسیها با کامن لا ( Common law) برای آمریکاییها الهامبخش شدند و درنهایت در فیلادلفیا، قانون اساسی آمریکا به تصویب رسید.
این رأی کرک در تناسب قرار دارد با تاکید عمدهای که او در آخرین کتابی که نوشت، «فرهنگ بریتانیایی آمریکا» بر آن انگشت تاکید نهاد. کرک در این کتاب چهار میراث بریتانیایی در فرهنگ آمریکایی را چنین برشمرد؛ اول، زبان انگلیسی و گنجینه بزرگ ادبی این زبان، دوم، حکومت قانون حامی فرد، سوم حکومت نمایندگی و چهارم، مجموعه اخلاقیاتی که بسیاری چون الکسی دو توکویل را شیفته آمریکا کرده بود.
از نظر کرک، این خصایص بریتانیایی اهمیتی اساسی در درک آمریکا دارد. برای نمونه، او سنت بریتانیایی را در مقابل سنت فرانسوی درک میکند و مسرور است که آمریکاییها، راه بریتانیاییها را برگزیدند: «ما آمریکاییها به آزادیهای ادراکی انگلیسیها استناد کردیم، نه به «آزادی، برابری و برادری». ساختار فلسفی و اخلاقی نظم مدنی ما ریشه در ایمان مسیحی داشت، نه پرستش عقل محض. موفقیت ما ناشی از اولویت قراردادن رشد، تجربه، سنت و تجویز نیاکان بر ایدههای بزرگ انتزاعی است.»
نزد کرک البته این بحثها، صرفاً بحثهایی تاریخی نبودند. او همه اینها را دستمایهای کرد برای مقابله با نگرش نوظهور چندفرهنگگرایی در آمریکا که بهزعماش هم عقیدهای زودگذر بود، هم نیرویی ضدتمدنی و اگر پدران بنیانگذار دچار آن میشدند، بعید بود کشوری بهنام آمریکا بتواند در این جهان موجودیت یابد.