سیاره کاغذی و آدمهایش/ معرفی کتاب «دلبستگی کتابی» نوشته احمد اخوت
وقتی کتابی باز میکنی و اگر واقعاً اهلش باشی، صفحهها و کلمات تو را وارد دنیایی دیگر میکند. دنیایی بهتر البته. دنیایی که در آن احساس از این جهان کنده شدن و مسافرتی در عین سکون به آدم دست میدهد.

چندوقت اخیر دو تا عروسی دعوت بودم. پسرداییام رفت قاطی مرغها و برادرزادهام لباس عروس به تن کرد. راستش من اهل مراسم عروسی و خیلی از مراسم رسمی و سنتی نیستم. ولی سالها دور بودن از زادگاه و نداشتن هیچ فکوفامیلی در اطرافم، طعم جالبی به این دو عروسی داد. طعم جالبش هم دیدن فامیلهای مختلف سمت مادری و پدری بعد از مدتها بود.
دیدن و سلام و روبوسی با فامیلهایی که بعضی را سالها بود که ندیده بودم، حس خوشایندی داشت. آنقدر که با خودم این جمله را زمزمه کردم: چقدر خوبه که آدم وسط فامیلهاش باشه. این حسی نبود که من خیلی به تجربهاش عادت داشته باشم. چراکه برخلاف ویترین خوشمشرب و تاحدودی شوخم، جمعگریزم و بهشدت با بعضی مراسمها و سنتها مسئله دارم. تجربه فامیل برای من مترادف بود با عیددیدنیهای کلیشهای. اما اینبار فرق میکرد انگار.
خواندن «دلبستگی کتابی» احمد اخوت، چیزی بود شبیه همین تجربه. وقتی کسی دوروبرت نیست به آن صورت، که عین تو دلبسته و شاید شیفته کتابها باشد، خواندن کتابی درباره کتابها، یا دقیقتر خواندن کتابی درباره کتاب خواندن، کتاب نوشتن، کتاب خریدن و کتاب داشتن، دقیقاً حس میان جمعیتی از فامیل و بستگان بودن را داشت. بهطورکلی وقتی کتابی باز میکنی و اگر واقعاً اهلش باشی، صفحهها و کلمات تو را وارد دنیایی دیگر میکند. دنیایی بهتر البته. دنیایی که در آن احساس از این جهان کنده شدن و مسافرتی در عین سکون به آدم دست میدهد.
اما کتابهای معدودی هستند که بخواهند درباره این حس، چیزی به تجربه غیرکلامی آدم اضافه کنند. اینکه آدمهای زیادی بودهاند در طول تاریخ، در دوران قدیم و دور، در سرزمینهای نادیده و ناشناخته، که حسی شبیه به تو را داشتهاند. آنها هم با ولع، اشتیاق فرا رسیدن فراغتی را کشیدهاند که زودتر بروند سراغ کتابشان. یا با لذت خریدن و رویهمچیدن کتابهایی که روزبهروز دارند با مساحت محدود زندگی آپارتمانی رقابت میکنند، آشنا باشند.
یا وقتی کتابی را به پایان رساندهاند، دلشان خواسته با کتاب به بستر بروند، بغلاش کنند، ماچوبوسه آخر شب به هم بدهند و در آخر به اشتیاق رویای موضوع کتاب را دیدن به خواب بروند. راستش را بخواهید خواندن و نیاز به شناختن آدمهایی با چنین تجربه مشترکی، آدمی را از وسوسه «نکند من طوریم باشه» خلاص میکند. خیالت راحت میشود که چیز غیرعادی نیست احوالاتی که داری. یعنی موقعی که با لذتی خاص زل زده باشی به قفسهی کتابها و متوجه شوی لبخندی به لب داری و چشمانت دارد برق میزند، دیگر خیلی احساس معضلی روانی داشتن نخواهی کرد. چون تو دیگر در اینها تنها نیستی.
احمد اخوت یکی از همان آدمهای آشنایی است که انگار از سیارهای آمده که هر دلبستهی کتابی اهل آنجاست. سیارهای که شاید بشود اسمش را گذاشت سیارهی کاغذی. کاغذی چون برای من و احمد اخوت و همه کسانی که در این کتاب دربارهشان نوشته یا چیزی ازشان ترجمه کرده، کتاب فقط معادل کاغذی آن است و این ماسماسکهای جدید دیجیتال صرفاً ادایش را در میآورند. درواقع خواندن برای اهالی سیاره کاغذی یعنی ورقزدن کتاب چاپی و لاغیر!
احمد اخوت در این کتاب و شاید در همه کتابهایش، سوای دقت قابل ستایشی که در تحقیق و ارجاع دارد، وقتی با شور و اشتیاق درباره نویسندهها و کتابهایشان مینویسد یا درباره تجربههای خواندن و کتاب داشتن، آدم احساس میکند سالهاست رفیق گرمابه و گلستانش بوده. همان حس همچراغی یعنی. موقع خواندن این کتاب انگار در بین قوم و خویشهایمان باشیم.
آدمهای اهل کتاب یا به تعبیری دلبستههای کتاب، به خواندن چنین کتابهایی نیاز دارند. برای تقویت شوق خواندن. برای همان دلیلی که در بالا نوشتم یعنی توجیه و تبرعهی آن میل عجیب به داشتن و خریدن. تعدادمان زیاد نیست متاسفانه. دنیای ما با این وفور جذابیت زندگی آنلاین، شاید بیشتر از هر وقت دیگری به کم خواندن و کتاب پرهیزی اهالیاش نزدیک شده باشد. چنین کتابهایی انگار برای تقویت روحیه دوام آوردن در دنیای اینترنت، سخت به درد اهالی سیاره کاغذی بخورند.
دلبستگی کتابی به موضوعات متنوعی میپردازد. گاهی به قلم خواندنی اخوت و گاه از انتخابهای جذاب و ترجمههای لذیذش. درباره تقدیمنامههای اول کتابها، درباره کتابهای بالینی که اغلب میگذاریماش برای آخرین ساعات بیداری، درباره جمعآوری و شهوت احتکارشان، درباره چالش انتخاب چند کتابی که دلمان میخواهد در سفر همراه ببریم تا تنها نباشیم، درباره لذتهای خواندن آدمهایی که نویسنده بودهاند، درباره بلندخوانی، درباره نقش مهم خواننده اول داشتن برای اهالی نوشتن، درباره کتابخانهای که توی ذهنمان شکل گرفته و گاهی سرکی به آگاهی روزمرهمان میکشد، درباره چالش تراژیک کتابهایی که بعد از مرگ صاحبش قرار است ادامه پیدا کنند و چند موضوع جالب دیگر.
تجربه خواندنش برای من عین اسارت آدمی به تخمه خوردن بود. یک مشت برمیداری و قول میدهی دیگر آخری باشد ولی چند مشت بعدی هم اسیرت میکند. شبها چندباری قول دادم این جستار را میخوانم و میروم که بخوابم. ولی باز چندتایی هم پیش رفتم و فردا صبح برای بیداری و روزمرهگی بیشتر از قبل به قهوه پناه بردم. خلاصه حتی اگر با چنین شور و شوقی هم غریبه باشید، حیف است دربارهی اهالی سیارهی ما نخوانید.
پینوشت: آقای اخوت اگر این چند سطر را خواندی، بدان با اشتیاق تمام منتظرم دعوتم کنی چند ساعتی مهمان کتابهایت شوم. بهقول ژرژ سیمنون که جملهاش را آورده بودید: «متوجه که هستید؟»
دلبستگی کتابی
نویسنده: احمد اخوت
انتشارات: نشر گمان
قیمت: 375 هزار تومان