| کد مطلب: ۳۵۷۲۴

روایت متفاوت از انقلاب/ بررسی خاطرات سیاسی بهروز گرانپایه از مبارزات انقلابی تا جنبش مسلمانان مبارز

«من چریک نبودم» آخرین کتاب بهروز گرانپایه، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی اهل شیراز است که توسط نشر «اگر» منتشر شده است. وی در این کتاب شرحی بر زندگی خود از کودکی تا بزرگسالی، سال‌های دانشگاه، فعالیت‌های سیاسی خود، دستگیری توسط ساواک و رفتن به زندان داشته است.

روایت متفاوت از انقلاب/ بررسی خاطرات سیاسی بهروز گرانپایه از مبارزات انقلابی تا جنبش مسلمانان مبارز

«من چریک نبودم» آخرین کتاب بهروز گرانپایه، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی اهل شیراز است که توسط نشر «اگر» منتشر شده است. وی در این کتاب شرحی بر زندگی خود از کودکی تا بزرگسالی، سال‌های دانشگاه، فعالیت‌های سیاسی خود، دستگیری توسط ساواک و رفتن به زندان داشته است. اخیراً نشستی با حضور مصطفی معین، وزیر علوم دولت اصلاحات، محمدحسن گلرخیان، دبیر حزب اتحاد ملت استان فارس، مهوش علیزاده و بهروز گرانپایه نویسنده کتاب از سوی حزب اتحاد ملت در فارس برگزار شد که در ادامه بخش‌هایی از این نشست را می‌خوانید. 

من چریک نیستم؛ از تولد تا انقلاب

بهروز گرانپایه نویسنده کتاب «من چریک نبودم»

در صحبت‌های خودم درباره اینکه چرا به سمت نوشتن خاطرات رفتم و چه عواملی در این مسیر موثر بوده است و چگونه این کتاب را با کمک راهنمایی‌هایی که از دوستان گرفتم نوشتم، توضیحاتی خواهم داد. 

اینکه چه چیزی باعث شد به سمت نوشتن خاطرات بروم، امر عجیبی نیست؛ هرچند که در ایران این کار خیلی مرسوم و متداول نیست، اما در فرنگ این امری متداول و نهادینه است و اقدامات و خاطرات و رویدادهایی که رخ می‌دهد ثبت می‌شود. مهمترین دلیل این موضوع این است که خاطرات منجر به انباشت دانش بشری می‌شود و می‌تواند مورد استفاده نسل‌های بعد قرار گیرد. در کشور ما نیز کتاب‌های خاطراتی موجود است، از ناصرخسرو گرفته تا خاطرات آقای هاشمی‌رفسنجانی اما معمولاً بزرگان و رجال و افرادی که در منشأ تحول و رویدادی بودند خاطرات تجمیع‌شده ندارند و انتظار بر این بود که خاطرات خود را بنویسند و نقش آنها در رخداد یک تحول و دگرگونی مشخص شود.

64358659 copy

اما امروزه گرایش‌های جدیدی در مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی به وجود آمده است که باید به جز خاطرات بزرگان و شخصیت‌ها، به خاطرات نسل‌های پایین‌تر و توده عامه جامعه نیز توجه شود؛ اینها در کنار هم است که می‌تواند بخشی از واقعیت‌ها و مناسبات اجتماعی را در دوران‌های مختلف به تصویر بکشد و اطلاعات اجتماعی بشر را از مناسباتی که در هر دوره حاکم بوده است مشخص کند. 

دو عنصر با جنبه عینی در زندگی من وجود داشت که بستری برای نوشتن خاطراتم بود و یک عامل انگیزشی نیز در این ماجرا اثرگذار بود. من در سیر زندگی‌ام از کودکی درگیر فعالیت‌هایی برای کسب درآمد و شغل بودم و دوران‌های متنوع و گسترده‌ای از فعالیت و حضور در مناسبات جمعی را تجربه کردم. پنج‌ساله بودم که پادوی مغازه بقالی بودم، در شش‌سالگی پادوی مغازه خیاطی عموی خودم شدم، در هشت‌سالگی شاگرد خرازی شدم و در مجموع فضاهای مختلفی را از دوران کودکی تجربه کرده‌ام.

از طرفی به این دلیل که از نظر خانوادگی و موقعیت اقتصادی از طبقه متوسطِ رو به پایین جامعه بودیم، و پدرم با وجود اینکه فردی تحصیلکرده و روشنفکر بود اما به دلیل اعتیاد، فرصت‌های شغلی خود را از دست می‌داد و خانواده ناگزیر بود فرزندان را نیز وارد چرخه تولید درآمد کند. مادرم کیسه آرد می‌دوخت و ما باید کیسه‌ها را تحویل می‌دادیم، با برادرم دستفروشی می‌کردیم و کبریت می‌فروختیم، بزرگتر که شدیم پدرم حسابدار یک شرکت شد و او من را با خود به محل کار می‌برد و من به بچه‌های کارفرماها درس می‌دادم و حضور و غیاب کارگران و کارکنان را هم انجام می‌دادیم.

سپس وارد دانشگاه شدم و در ادامه فعالیت‌های سیاسی را نیز آغاز کردم و در آن دوران ساواک به تعقیب من پرداخت و بازداشت شدم. در زندان و مسائلی که درآنجا وجود دارد، فعالیت‌های زندان و جناح‌بندی‌ها و گروه‌های مختلفی که حضور دارند، مسائل خاص دیگری بودند که با آنها مواجه شدم. قصدم از مطرح کردن این موضوعات اشاره کردن به این مسئله است که در زندگی با سوژه‌ها و موضوعات مختلف از نظر شغلی، حرفه‌ای و فعالیت‌های سیاسی مواجه بوده‌ام.

پس از انقلاب نیز درگیر فعالیت‌های دانشجویی به صورت منظم شدم اما خیلی زود به دلیل مسائل سیاسی و گرایش پیدا کردن به جنبش مسلمانان مبارز بین نیروهای دانشجویی فاصله ایجاد شد و دوره دوساله پیوستن به جنبش و گسستن از جنبش رخ داد. در سال 1358 به جنبش پیوستم و در سال 1360 از جنبش جدا شدم. بعد از آن انقلاب فرهنگی رخ داد، در ادامه و در سال 1363 به کیهان پیوستم و چهار سال در آنجا بودم و روزنامه‌نگار بودن در شرایطی که کشور در جنگ قرار داشت سرشار از اتفاقات و مسائل مختلف بود.

برای نمونه خبرنگار باید به مصاحبه می‌رفت، از مصاحبه با رئیس‌جمهور که آقای [آیت‌الله] خامنه‌ای بود تا دیدار با احسان طبری و مسائلی که در ارتباط با آن مطرح شد و مقاله‌ای که درباره اعترافات او نوشتم و صحبتی که با وی داشتم و او فکر می‌کرد که من یک فرد جعلی و ساختگی هستم و زمانی که متوجه می‌شود من آن مقاله را نوشتم، خیلی خوشحال شد و گفت فکر کردم بازی نیروهای امنیتی بود که من آن مطلب را نوشتم. خروج از کیهان با حضور مهدی نصیری و چالش‌هایی که در آنجا مطرح شد بخش دیگری از زندگی کاری من بودند و همه اینها بستری را ایجاد کرد که زندگی من تنوع بسیاری داشته باشد و جاذبه‌هایی برای بیان آنها و شنیدن آنها وجود داشته باشد.

برای مثال دوران روزنامه‌نگاری‌ام پس از کیهان حالت مسافرکشی پیدا کرده بود و برای هرجا یک مطلب می‌نوشتم و پیوسته در تردد بین روزنامه‌ها بودم و شغل ثابتی نداشتم. سپس بچه‌دار شدم و به دلیل مشکلاتی که در اجاره‌خانه پیش آمده بود، مجبور شدم که به سازمان شیلات بروم. در آنجا در حوزه‌های نزدیک به برنامه‌ریزی هایم از جمله مطالعات اجتماعی و انتشار نشریات برای کارکنان شیلات را برعهده گرفتم. این روال ادامه پیدا کرد و جنگ تمام شد و فضای سازندگی حاکم شد و گشایشی در فضای مطبوعات ایجاد شد و من سراغ هفته‌نامه حوادث رفتم و نقشی در تاسیس همشهری داشتم.

با آمدن آقای خاتمی و دوران اصلاحات ماموریت گرفتم و از جهاد به مدت چهار سال به وزارت ارشاد رفتم و در موسسه پژوهش افکار عمومی و نظرسنجی‌ها کار را ادامه دادم. دوباره زندان را این‌بار در شرایطی که به حکم وزیر پست مدیریتی داشتم، به دلیل متهم شدن برای نظرسازی تجربه کردم. من در آن دوران در ماهنامه‌ها و هفته‌نامه‌های متعددی فعالیت داشتم و تنوعی از فعالیت‌هایی که انجام دادم یک عامل اولیه بود که جذابیت و کشش برای نوشتن خاطرات خواندنی را فراهم می‌کند.

عنصر دوم نیز این بود که به معنایی نویسنده شده بودم و به صورت پارادوکسیکال شروع شده بود؛ بدین معنا که در سال‌های دبستان که باید انشا می‌نوشتیم، پدرم همه آنها را می‌نوشت، البته نه به این معنا که بد می‌نوشتم اما در سه سال چهارم و پنجم و ششم دبستان انشا ننوشتم. وقتی به دبیرستان رفتم هم اولین بار به پدرم گفتم انشا بنویس و او گفت که خودت باید بنویسی. اما با مطالعه و کتاب آمیخته بودم و سه سال بعد قصه و نمایشنامه می‌نوشتم و در سال چهارم دبیرستان بودم که مسابقه‌ای را در رادیوشیراز برگزار کردند و سه نمایشنامه نوشتم که یکی از آنها به نام خودم و دوتای دیگر به نام پسردایی و یکی از دوستانم بود. نمایشنامه خودم اول، نمایشنامه پسردایی‌ام دوم و نمایشنامه‌ای که به نام دوستم نوشتم چهارم شد.

با وجود زمینه‌ای که ابتدا اهل نوشتن نبودم اما خیلی سریع وارد این عرصه شدم و علت بازداشتم در دانشگاه نیز مقاله‌ای بود به نام «کوروش بخواب که ما بیداریم» و به چهار سال حبس برای آن مقاله محکوم شدم که یک سال و نیم از آن را در زندان ماندم. توانمندی نوشتن، نویسنده شدن و در کنارش به صورت آماتور شعر گفتن، به من این قوت قلب را می‌داد که می‌توانم خاطرات هم بنویسم. اما عنصر انگیزشی این بود که بچه‌های خودم و یا برخی از دوستان تشویقم کردند تا خاطراتم را به رشته تحریر درآورم. در نهایت دو سال پیش و بعد از آنکه بازنشسته شدم نوشتن خاطراتم را شروع کردم.

جلد یک «من چریک نبودم» تصویری است که من از زندگی‌ام؛ معطوف به سال‌های تولد تا انقلاب در آن ارائه دادم و جلد دوم خاطراتم نیز که اتفاقات سال‌های 1357 تا 1368 را پوشش می‌دهد نوشته شده است. جلد دوم شامل دو بخش کلی است که بخش اول معطوف به تجربه امت و دلیل اینکه چرا به جنبش مسلمانان پیوستم و عمده مسائلی که در آنجا صورت گرفت و در ادامه فرایندی که باعث جدایی‌ام از آن تشکیلات شد است.

فصل دوم با عنوان«روزگار خجسته کیهان»، معطوف به زمانی است که آقای خاتمی سرپرست کیهان بوده و آقایان شمس‌الواعظین و خانیکی در هیئت سردبیری حضور داشتند. جلد دوم خاطراتم نوشته شده است اما هنوز به ناشر سپرده نشده و اکنون در آغاز راه نوشتن جلد سوم هستم. در نگارش این کتاب هر فصلی را که می‌نوشتم آن را به تعدادی از دوستان می‌سپردم تا درباره آن نظر دهند و نقاط ضعف و کمبودها را ذکر می‌کردند و در ویرایش فصول مختلف نقطه‌نظرات را اعمال می‌کردم. 

انباشت سرمایه اجتماعی با گردآوری خاطرات

محمدحسن گلرخیان دبیر حزب اتحاد ملت در استان فارس

نسل جدید با آنچه که گذشت بیگانه است و ما این روزها خلاء سرمایه اجتماعی را کاملاً احساس می‌کنیم. قضاوت نسل جدید راجع به نسل‌هایی که در انقلاب بودند، نمی‌خواهم بگویم مغرضانه، اما غیرمنصفانه است. کسانی در انقلاب و بعد از انقلاب بودند که بسیار ارزشمند بودند اما این سرمایه اجتماعی انباشت نشده است و به عنوان ملتی که حدود 75 سال، دو انقلاب و دو کودتا در آن رخ می‌دهد و بارها و بارها جنبش و نهضت‌های مختلف در آن به وقوع می‌پیوندد اما باز هم نسل جدید به ما انتقاد می‌کند.

یکی از ابزارهای مهمی که در همه جای دنیا برای انباشت سرمایه اجتماعی رایج است، خاطرات است که تجربه‌های نسل‌های قبل باید به‌طور مناسب به نسل بعد منتقل شود. نکته دیگر ضعف در نوشتن است؛ همه ما به‌ویژه در سال‌‎های اخیر، شاهد اتفاقات بسیاری در اطراف‌مان بودیم که خودمان نیز در آن نقش داشتیم اما از آن گذر کردیم و یادداشت و یا نوشته‌ای از آنها نداریم و این کتاب از این جهت بسیار مهم است.

وقتی از زندگی شخصی، محل تولد، برخورد خانواده، خواهر، برادر، مادر و پدر و مسائلی که در ساواک و برخورد با بسیاری از بزرگان در زندان همچون عزت‌الله سحابی، منصور بازرگان و بسیاری دیگر به رشته تحریر درمی‌آید این کار بسیار ارزنده و مهمی است و از دیگر دوستان نیز خواهش می‌کنم با توجه به اینکه نوشتن خاطرات شفاهی اتفاقی است که مدتی است شروع شده، به این مسئله بپردازند و برایش وقت بگذارند. انقلاب در زمانی به وقوع پیوست که یأس و سرخوردگی و بدبینی بین نیروهای انقلاب ایجاد کرد و در این میان نقش افرادی که سعی کردند بحران عمیق سیاسی و ایدئولوژیک را جمع کنند بسیار موثر بود. 

در آستانه انقلاب بهروز به‌عنوان یک فعال دانشجویی شناخته شده بود که سابقه فعالیت دانشجویی در دانشگاه را داشت و در سال 1356 توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. بعد از انقلاب عملاً تمام نیروهای برجسته و بزرگی که در انقلاب فعالیت داشتند به سمتی رفتند که جریان‌های سیاسی متعددی شکل می‌گیرد و گرچه در پیروزی انقلاب در خلأ وجود نیروهای سازمان‌یافته و متشکل بیشترین برد برای نیرویی بود که سازماندهی گسترده‌تری داشت و تعبیر به این می‌شود که انقلاب را از آن خود کردند، بعد از سال‌های 1354 و 1355 با انهدام کامل جریان‌های مسلحانه، از جمله مجاهدین و سازمان فدائیان، عملاً نیروهای چریکی و بزرگترین سازماندهی ممکن از بین رفته بود.

در آن زمان بزرگترین تشکیلات را روحانیت داشت؛ تشکیلاتی که از عمق روستاها شروع می‌شد و تا مرکز به صورت گسترده‌ای وجود داشت و ما شاهد بودیم که در انقلاب نوارها، پیام‌ها و فعالیت‌ها توسط این شبکه چگونه منتقل می‌شد. بعد از پیروزی و آزادی از زندان، همه‌ی احزاب مهم در واقع از این نیروها متشکل می‌شوند. حزب جمهوری اسلامی به‌عنوان بزرگترین حزب و ناهمگون‌ترین حزب بود، مشابه آن مجاهدین انقلاب را هم داشتیم که در آنها روحانیت نقش اصلی را داشت که اینها در مرکز و شهرستان‌ها نیز تشکیلات داشتند.

امروزه یکی از تصورات رایج این است که همه نیروها؛ چهره‌های شناخته‌شده از چپ و ملی و مارکسیسم گرفته تا روشنفکران به صورت چشم‌بسته در انقلاب شرکت کردند و بعداً نیز همه آنچه در انقلاب گذشت را تایید کردند. اما این یکی از مسائلی است که نسل جدید و جوان باید به آن توجه داشته باشد. جریانی همچون جنبش جاما، جنبش مسلمانان، جنبش علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی و... مجموعه‌ای بودند که به دنبال برخورد انتقادی و اصلاح حاکمیت بودند. در واقع اصلاح‌طلبی از آن زمان شروع شد و زمانی که از اصلاحات صحبت می‌کنیم، همه می‌گویند جریان چپ خط امام به جریان اصلاح‌طلب در سال 1376 تبدیل شد، درحالی‌که جریان اصلاحات از بدو انقلاب و با همان اسامی که ذکر کردم ایجاد شد.

احزاب مختلف در آن زمان شروع کردند و دفاتری را ایجاد کردند و جریان اصلاحات هزینه‌هایی را از همان ابتدا داد و نکته‌ای که امروز شاهدیم و آنچه بین براندازی و حاکمیت به وجود آمده و اصلاحات بین این تیغه گیر کرده است و این تجربه تلخ را این جریان از ابتدای انقلاب داشت.

در سال 1360 که اعلام شد فعالیت‌ها تعطیل شود بین مجاهدین و حاکمیت دوگانگی‌هایی به وجود آمد که خطرناک بود و اگر اکنون می‌بینید برخی از کسانی که اصلاح‌طلب بودند، گرایشات براندازانه پیدا کرده‌اند، این در واقع تجربه‌ای است که در آن زمان نیز شاهد آن بودیم و برخی از کسانی که در جریان انقلاب زحمت بسیاری کشیده بودند، وقتی مبارزه مسلحانه رادیکال شکل گرفت به سمت آنها رفتند و دستگیر و اعدام شدند. در این سمت نیز بسیاری از افراد در جبهه‌ها شهید شدند. یعنی الان نیز در شرایطی هستیم که دوگانگی را با پوست و گوشت خودمان حس می‌کنیم و به تعبیر مهندس سحابی؛ اصلاحات از خوردن گلوله سخت‌تر است. 

خطر تکرار دوران‌های پرخطر در نبود تاریخ شفاهی موثق

مصطفی معین وزیر علوم دولت اصلاحات

معنای چریک تنها به این معطوف نمی‌شود که فرد مبارزه مسلحانه انجام دهد، و زندگی آقای گرانپایه از دوران طفولیت گرفته تا نوجوانی، جوانی و دانشجویی و پس از آن چریک‌وار بوده است. ایشان چه در قبل از انقلاب و چه پس از آن چریک فرهنگی، چریک اجتماعی، چریک ادبی و چریک سیاسی بودند. اما در این گفتار می‎خواهم درباره اهمیت خاطره‌نویسی و نوشتن زندگی‌نامه و یادداشت‌های روزانه صحبت کنم که امری بسیار ارزشمند است اما در کشور ما بسیار ضعیف بوده است.

فرهنگ تاریخی ما فرهنگ شفاهی و نه مکتوب بوده است و حتی تاریخ باستانی ما را کسان دیگری می‌نوشتند و این خیلی بد است چراکه با نگاه خود می‌نوشتند ما از این نظر ضعف تاریخی داریم که کمابیش ادامه نیز دارد. برای مثال بین مسئولان ما چند نفر خاطرات خود را نوشتند؟ آقای هاشمی برای مثال بوده که البته خیلی مختصر و جهت‌دار هم بوده است که البته در هر صورت ارزشمند است و زمانی که به این خاطرات مراجعه می‌کنیم متوجه می‌شویم که در گذشته چه اتفاقاتی رخ داده است.

نوشتن خاطرات، آگاهی سیاسی و اجتماعی جامعه را افزایش می‌دهد و قدرت تحلیل و توانمندسازی جامعه را بالا می‌برد و این جزو مسئولیت‌هایی است که اگر نگویم همه مردم اما به‌خصوص مسئولیت مسئولان، نخبگان و اندیشمندان جامعه است. خاطرم هست که رایزن علمی ما آقای دکتر شمس می‌گفت هر انگلیسی هر روز یادداشت روزانه دارد. در زمانی که ما به مدرسه می‌رفتیم می‌گفتند هر انگلیسی سالانه 25 کیلو روزنامه می‌خواند و به همین دلیل است که به سیاست‌های جهانی آگاه هستند چراکه دائم در حال مطالعه هستند.

اولین سوره قرآن این است که بخوانیم، بنویسیم و یادبگیرم؛ ما چقدر این کار را انجام می‌دهیم؟ این کار بسیار پایین است و می‌دانید که وقتی ما نمی‌نویسیم، دیگران برای ما می‌نویسند. برای مثال در مورد دانشگاه شیراز و دوران پهلوی باید موضوعات بسیاری نوشته شود، آقای گرانپایه درباره سال‌های 1353 و بعد از آن نوشتند اما قبل از آن چه؟ در دوران خود ما که در سال 1348 بودیم، شخصیت‌های برجسته‌ای در امر مبارزه و فرهنگ حضور داشتند؛ از جمله شهید دیباج، شهید ساسان سلیمیان، مرحوم شادبختی، احمد توکلی، اکبر توکلی، حدادی، آقای صابری و... که از جمله چهره‌های شاخص از نظر اجتماعی و سیاسی بودند و باید درباره آنها نوشته شود.

خود من هرچند با تاخیر تلاش کردم این کار را شروع کنم و تاریخ شفاهی آموزش عالی را در دوره ده‌ساله‌ای که مسئولیت داشتم با یک کار جمعی در چهار جلد آماده کردیم، یا انتخابات سال 1384 را که یک نقطه عطف تاریخی است، با چشم خودم دیدم که به صورت مرتب جعل تاریخ اتفاق می‌افتد؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی هزار و 20 عنوان کتاب بیرون داده است و معلوم نیست با چه اساس و پژوهش و مطالعه‌ای، آیا پژوهش‌های علمی و بی‌طرفانه بوده و یا با اهداف و دلایل خود آنها را نوشتند؟ آیندگان می‌خواهند چه منابعی داشته باشند که درباره تاریخ و کشور خود شناخت بهتری پیدا کنند؟ این شناخت که با جعلیات به دست نخواهد آمد، این امر در نهایت منجر به بی‌هویتی خواهد شد.

با وجود آنکه خاطرات من یکی دوبار هم به سرقت رفت، اما من کوتاه نیامدم و بالاخره روایت سال 1384 در نشر «اگر» در اواخر دولت روحانی آن را منتشر کرد؛ هرچند اتفاقاتی که رخ داد و برخی خاطرات سانسور شده است اما در هر صورت روایت‌های درست محفوظ مانده است. چند نفر از مسئولانی که در دولت آقای خاتمی و هاشمی با من همکار بودند خاطرات خود را نوشتند و به نقد بی‌طرفانه دوران مسئولیت خود پرداختند؟ خیلی کم و شاید حداکثر یک یا دو نفر این کار را کرده باشند و نیاز است که این داده‌ها و اطلاعات جمع‌آوری شود و برای این کار باید به آقای گرانپایه تبریک گفت.

در همین استان فارس نیز کسانی که حضور دارند و مسئولیتی داشتند باید نوشتن را شروع کنند و الزاماً نیاز نیست که مسئولیت در سطح ملی داشته باشند و کار خود را انجام دهند. انواع و اقسام مکتوبات از زندگی‌نامه گرفته تا نقد مسائل اجتماعی و سیاسی و خاطرات و... باید انجام شود تا این انباشت تجربه دانش عمومی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... به سواد عمومی تبدیل شود. تا زمانی که سواد عمومی در جامعه‌ای بالا نرود، آن جامعه توانمند نیست و همیشه منفعل است، یا نسبت به مسائل خود را کنار می‌کشد، یا نسبت به مسائل بی‌تفاوت است و یا سرش کلاه می‌رود.

درحالی‌که جامعه‌ای می‌تواند پیشرو باشد که شهروندان آن توانمند باشند و سرمایه اجتماعی بالایی داشته باشد، در حال حاضر سرمایه اجتماعی ما با وجود این جمعیت 80 میلیونی و تاریخ تمدنی عظیم و سرمایه‌های جوان خیلی پایین است. در پیمایش اخیر ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان که سال 1402 منتشر شد، مشخص شد که 80 درصد مردم نسبت به همدیگر سوءظن دارند که این خیلی وحشتناک است.

غیرممکن است اگر کشوری صدبرابر ایران نفت صادر کند بتواند به توسعه و پیشرفت برسد، مگر اینکه سرمایه اجتماعی آن شکل گرفته باشد و جامعه منسجمی داشته باشد و نه یک جامعه فروپاشیده و متلاشی که همه نسبت به همدیگر بدگمان هستند و این نوع کارها می‌تواند کمک کند تا سرمایه اجتماعی شکل بگیرد و شناخت‌ها بیشتر شود و آگاهی بالاتر رود و آینده بهتری در پیش داشته باشیم. ما هم نسبت به آینده دغدغه جدی داریم و اگر ما تلاش نکنیم دوره‌های پرخطر تکرار خواهد شد مگر اینکه جامعه با آگاهی بیشتر و سرمایه اجتماعی بالاتر بر سرنوشت خود حاکم باشد.

گرانپایه چریک مبارزه مسلحانه نبود

مهوش علیزاده فعال سیاسی

تصمیم گرفتم که کاملاً انتقادی به این کتاب نگاه کنم و سخت‌گیری‌های معلمی را در آن لحاظ کنم و همین کار نیز باعث می‌شد که مطالب را عمیق‌تر درک کنم. کار بسیار سختی است که آدم بخواهد در ارتباط با زمان کودکی‌اش و با این فاصله زمانی بنویسد. از نظرم شاید مقداری به این دلیل که با نگاه نقد صحبت می‌کنم، بعضی جاها تکرار موضوع کمی پرش فکری ایجاد می‌کند برای مخاطب و دوباره فکر می‌کند که نکته‌ای را جا انداخته است.

کتاب‌هایی که آقای گرانپایه ترجمه کردند، بسیار باارزش است و حتماً باید به آنها اشاره کرد. اینکه چرا اسم برخی از افراد و مراسم‌ها را در کتاب ذکر نکردند برای من جای سوال داشت؛ برای مثال ابوذر ورداسبی زمانی که به شیراز آمد یکی از جلسات خیلی موثر را برگزار کرد. برای من مهم بود که چرا گفتند «من چریک نبودم» الان این سوال را می‌پرسم که آیا شما الان چریک هستید که اسم کتاب‌تان را گذاشتید «من چریک نبودم»؟ یا اینکه در گذشته چریک بودید؟

به اعتقاد من چریک فردی از خود گذشته است که با تمام وجود و توان و متناسب با شرایط بدون اینکه انتظار داشته باشد اسمی از او بیرون بیاید حتی از جان خود می‌گذرد اما چون در شور ما چریک مسلحانه بیشتر مدنظر است، شخصیت آقای گرانپایه شخصیتی نبود که بخواهد چریک مبارزه مسلحانه باشد. انتقاد دیگرم این است که از خیلی‌ها اسم آوردند، اما نامی از خانم‌ها برده نشد، به جز دو سه مورد جزئی، درحالی‌که خیلی از زنان بودند که می‌شد نامی از آنها برد. اما ویژگی مثبت این کتاب احترامی است که به مادر گذاشتند و مقام مادر را خیلی شایسته معرفی کردند. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه سیاست
آخرین اخبار