گفت وگو با احترام برومند
سینماگران وفاق کنند نه سیاستمداران
اینکه شاهد تولید برخی کمدیهای نازل و سطحی هستیم حاصل همین سیاستگذاریهای یکسویه و نظارتی است که سلیقه خود را بر نظام تولید در سینما سلطه میدهد. نمیخواهم بگویم همه این آثار بد و سطحی هستند اما وقتی فضا و امکانات برای جوانهای بااستعدادی که حرفی تازه در سینما دارند فراهم نیست، نمیتوان انتظار شاهکار داشت. دولت جدید نام خودش را دولت وفاق گذاشته است اما نباید این فقط وفاق بین سیاستمداران باشد. وفاق باید بین لایههای مختلف اجتماعی هم رخ دهد ازجمله در سینما. آنچه حال سینما را خوب میکند وفاق سینماگران است، نه وفاق سیاستمداران.
نام احترام برومند خود یک برند در عرصه هنر و سینماست. او نهفقط به خانواده بزرگ سینما تعلق دارد که به یک خانواده مهم سینمایی هم تعلق دارد. همسر استاد داوود رشیدی و مادر لیلی رشیدی و خواهر مرضیه و راضیه برومند که هرکدامشان بخشی از خاطرات سینمایی ما را ساختهاند.
جزو نخستین گویندگان و مجریان کودک تلویزیون بود. مجری برنامه کودک تلویزیون ایران پیش از انقلاب. از سال ۱۳۴۶ با برنامه کودک در تلویزیون فعالیت هنری خود را آغاز کرد. زندگی حرفهای او با فرازونشیبهای زیادی همراه بود و در بازیگری همواره گزیدهکار بود. در چند ماه اخیر با حضوری کوتاه در سریال «در انتهای شب» در کانون توجه مخاطب قرار گرفت و حالا هم در فیلم «آغوش باز» بهروز شعیبی که در حال اکران است، بازی کرده است. به این بهانه به گفتوگو با او نشستیم؛ گرچه گفتوگو با احترام برومند بهانه نمیخواهد.
خانم برومند شما هم از خانواده سینما هستید، هم از یک خانواده سینمایی و خوب میدانید که مدتهاست حال سینما خوب نیست. حالا با تغییر دولت در مرحله انتقال قدرت هستیم و چشم به راه تغییراتی در مدیریت و سیاستهای سینمایی که روزنهای به امید و بهبود بگشاید. به نظر شما باید چه کرد تا حال سینما بهتر شود و خانواده سینما از این افسردگی صنفی رها شود؟
خب من فکر میکنم طبیعتاً تمام اتفاقاتی که در جامعه رخ میدهد نهفقط هنرمندان و سینماگران که همه اقشار مختلف جامعه را تحتتاثیر قرار میدهد. از پزشکان و اهالی تجارت گرفته تا تولیدکنندگان، کارگران و تمام طبقات اجتماعی. بدیهی است در این بین هنرمندان بهدلیل روحیه حساس و ظریفتری که دارند بیشتر از وقایع و رخدادهای اجتماعی متاثر میشوند. همچنان که اهالی فرهنگ و قلم و روزنامهنگاران از ضریب آسیبپذیری بیشتری در برابر بحرانهای اجتماعی برخوردارند.
خب در صنف سینما بهجز برخی افراد و گروههای ویژهای که اتفاقاً در این شرایط نابسامان خیلی حالشان خوب بود و زندگیشان را سر و سامان دادند، اغلب اصناف سینمایی با مشکلات کاری، مالی و معیشتی مواجه بودند که دور از شأن و منزلت اجتماعی و حرفهای آنها بود. من نمیخواهم بگویم آنهایی که خوب کار کردند از بیکاری دیگران خوشحال بودند، نه بههیچوجه، این را نمیگویم ولی به هر حال یک عده در همین شرایط بد با بهرهگیری از برخی فرصتها توانستند جهش کنند اما کلیت سینمای ایران و حتی هنرهای دیگر مثل تئاتر در یک ملال و رخوت تاریخی قرار گرفتند.
طبیعتاً هر کسی با هرجور سلیقهای حق دارد که بتواند از بین فیلمهایی که تولید میشود آنچه را که مورد علاقهاش است انتخاب کند و ببیند. فیلمسازان همه الزاماً نمیتوانند که یکجور فیلم بسازند و هرکدام از آنها هم سلیقه خود و جایگاه هنری خود را دارند. طبیعتاً آقای کیارستمی وقتی که بود، نمیتوانست آن طوری فیلم بسازد که مربوط به جریان بدنه سینما بود.
کسی که در ژانر دفاع مقدس کار میکند هم در درون همین سینما فعالیت میکند. به نظرم هیچکدام جای همدیگر را تنگ نمیکنند بهشرط اینکه این وسط استثنا قائل نشد. یعنی واقعاً وقتی فیلم خوب ساخته میشود اکران درست به آن داده شود و نوبت اکران و سهم سینما و سالنها براساس رانت و حق ویژه نباشد. من در 60-50 سالی که در سینما حضور داشتم شاهد نابرابریها بودم، اما نه به اندازه ناعدالتیها و نابرابریهایی که در سالهای اخیر شاهد بودم.
من خیلی شناختی از مناسبات تولید و اکران در سینما ندارم اما میدانم که مافیای اکران و زد و بندهای سینماداران و مسائلی از این دست همیشه بوده یا همیشه بر سر اکران و نمایش فیلمها بحث و مناقشه وجود دارد، اما باید مراقب بود که به بحث و دعوای شخصی تبدیل نشود و همواره منافع و مصلحت سینما را در نظر گرفت، بهویژه فیلمهایی که تفکر و اندیشهای پشت آن است یا فیلمهایی که بهاصطلاح مخاطبان خاصی دارند به حمایت بیشتری احتیاج دارند. درواقع سینما زمانی حالش خوب است که سلایق مختلف و کارگردانها با ایدههای مختلف حق داشته باشند فیلم خودشان را بسازند. اینکه متولیان امور فرهنگی و سینمایی، سلیقه متنوع مخاطب را منطبق با سیاستگذاریهای خود کنند، سینما را از مسیر واقعی و درست خود خارج میکند و امکان شکوفایی درونی آن را میگیرد.
اینکه شاهد تولید برخی کمدیهای نازل و سطحی هستیم حاصل همین سیاستگذاریهای یکسویه و نظارتی است که سلیقه خود را بر نظام تولید در سینما سلطه میدهد. نمیخواهم بگویم همه این آثار بد و سطحی هستند اما وقتی فضا و امکانات برای جوانهای بااستعدادی که حرفی تازه در سینما دارند فراهم نیست، نمیتوان انتظار شاهکار داشت. دولت جدید نام خودش را دولت وفاق گذاشته است اما نباید این فقط وفاق بین سیاستمداران باشد. وفاق باید بین لایههای مختلف اجتماعی هم رخ دهد ازجمله در سینما. آنچه حال سینما را خوب میکند وفاق سینماگران است، نه وفاق سیاستمداران.
به گمانم در پس این وفاق باید شکاف بیاعتمادی و بدبینی که بین سینماگران و سیاستمداران در سالهای اخیر رخ داده، پر شود تا سینما بتواند در مسیر پویایی و شکوفایی قرار بگیرد و حالش بهتر شود.
همینطور است. آنقدر این شکاف بیاعتمادی و بدبینی زیاد شده که گاهی هنرمندان میترسند با یک پروژه سینمایی و تلویزیونی همکاری کنند که مبادا برچسب هنرمند حکومتی بخورند. درواقع دامنه این شکاف بین هنرمندان و مردم هم رسیده و تعمیم یافته است و این روند خلاقه کار هنری را مختل میکند و آن ارتباط عاطفی و صمیمی و اعتمادی که همواره بین مردم و هنرمندان بوده را کاهش داده و خدشهدار میکند. به نظرم این برچسبخوردنها و بیاعتمادی مخاطب به هنرمند خیلی بدتر از بیکاری آنهاست.
کار نکردن معیشت هنرمند را تهدید میکند اما بیاعتمادی به آنها و برچسبخوردنها حیثیت هنری و حرفهای آنها را. از آن طرف هم ممنوعالکار و ممنوعالتصویر کردن بازیگران، معضل دیگری در سینمای ماست که این شکاف بیاعتمادی را گسترش داده و به ایجاد فضای پرچالش و دستاندازی تبدیل کرده که حاصلش تضعیف سینما و درنهایت کاهش مخاطبان است. وقتی فرآیند تولید فیلم به دلایلی که مطرح کردیم با چالش مواجه شود، فیلم خوب هم تولید نمیشود و درنهایت مردم کمتر به سینما میروند. درواقع دود این آتش به چشم مردمی میرود که سینمای ایران را دوست دارند و دوست دارند به سینما بروند.
راستی شما الان هم سینما میروید و فیلم میبینید؟
راستش من الان خیلی کم سینما میروم ولی یادم هست که زمانهای قدیم یک نوع از فیلمهایی که همیشه ما را به تماشا جلب میکرد، اتفاقاً فیلمهای کمدی بود. یادم هست بچه که بودیم همیشه عیدها فیلم کمدی تماشا میکردیم. کمی که بزرگتر شدیم فیلمهای نورمن یا جری لوئیس میدیدیم. بعدها فیلمهای موزیکال کمدی تولید شد که آثار خوبی بودند.
در سینمای خودمان هم شاهد کمدیهای اجتماعی جذاب و مهمی مثل «اجارهنشینها» یا «مهمان مامان» آقای مهرجویی یا مثلاً «مارمولک» آقای تبریزی بودیم که هم پرفروش بودند، هم فیلمهای خوبی بودند و هنوز هم مردم از تماشای آنها لذت میبرند اما چند سال پیش به تماشای فیلمی کمدی رفتم که خیلی پرفروش شد و مرا به دیدن آن کنجکاو کرد، اما متاسفانه وقتی رفتم و آن را نگاه کردم خیلی ناراحت شدم. نمیخواهم از منظر روشنفکری به این موضوع بپردازم. اینطوری هم نیستم که بگویم من خیلی فرهیختهام و سطح سلیقهام بالاست، اما واقعاً سطح کیفی فیلم بهشدت پایین بود و باعث تاسف. برای همین معتقدم که سیاستگذاریهای سینمایی خیلی مهم است و میتواند در پرورش ذائقه مخاطب نقش مهمی ایفا کند.
در زمینه سینمای کودک هم بهنوعی شاهد همین وضعیت هستیم. گرچه کمتر رد ابتذال را میبینیم اما دیگر دوران طلایی سینمای کودک در دهه ۶۰ تکرار نشد.
موافقم. شما ببینید که فیلمهایی مثل «کلاهقرمزی» یا «شهر موشها»، «مربای شیرین»، «گلنار» و نمونههای دیگری ساخته میشد که حتی بزرگترها هم پای آن مینشستند و از تماشای آن لذت میبردند. در همان دوران طلایی مثلاً کارگردانی مثل حسین قناعت فیلمهای خوبی در ژانر کودک میساخت که در سطح خودش آثار قابل تأملی بود.
من نمیخواهم به شکل قطعی قضاوت کنم چون خیلی از فیلمهای کودک سالهای اخیر را ندیدم اما برخی آثاری که در شبکه نمایش خانگی دیدم یا تیزرهای آن را دیدم یا از برآیند نظرات و واکنش مخاطبان متوجه شدم که دیگر سینمای کودک ما مثل گذشته خریدار ندارد. این در حالی است که به نظرم سینمای کودک بهدلیل شرایط حساس مخاطبانش که از تاثیرپذیری بالایی برخوردارند اهمیت بیشتری دارد و نیازمند تولید آثار باکیفیتتر، استانداردتر و منطبق با روانشناسی کودک است و باید نسبت به این ژانر احساس مسئولیت بیشتری داشت تا از همین کودکی سطح سلیقه هنری آنها را ارتقاء داد.
خوشبختانه هنوز هم خیلیها هستند که در این زمینه تلاش میکنند چه در سینما، چه در تئاتر ولی بودجههای اندک دارند و تبلیغات مناسبی برای آنها صورت نمیگیرد. من خودم یادم هست که قبل از انقلاب آقای رضا بابک نمایش «کدو قلقلی» را روی صحنه تئاتر شهر برد و تئاتر شهر متعلق به تلویزیون بود و برای این کار تبلیغ شد. خود من هم که آن زمان مجری برنامه کودک در تلویزیون بودم برای این تئاتر تبلیغ کردم و نمیدانید چه فروشی پیدا کرد، حتی از شهرستانهای نزدیک برای تماشای تئاتر «کدو قلقلی» به تئاتر شهر میآمدند.
فکر نمیکنید الان توسعه شبکههای اجتماعی و نمایش خانگی که بهنوعی سینما و تئاتر را به درون خانهها آورده، میل به سینما رفتن را کاهش داده است؟
نه من این عامل را خیلی مؤثر نمیدانم. هم جمعیت رشد کرده، هم خانوادهها به مسئله سرگرمی بچههایشان بیش از گذشته اهمیت میدهند. شما ببینید که چقدر بچههایشان را به کلاسهای مختلف هنری میفرستند. یا اگر فیلم و تئاتر خوبی باشد، بچههایشان را برای تماشا میبرند. این یعنی رسانههای مجازی نتوانستهاند جایگزین کامل فعالیتهای عملی شوند. ببینید تلویزیون ما بهعنوان یک رسانه پرقدرت هنوز در برنامه کودکش به تبلیغات یک تئاتر خوب کودک دست نمیزند و صرفاً به تبلیغات تجاری که سود داشته باشد میپردازد. درحالیکه برای پویایی سینمای کودک باید رسانههای دیگر غیر از سینما هم عملکردی حمایتگرانه داشته باشند.
شما سالها برای کودکان و با کودکان کار کردید و با علاقه کودکان به قصه شنیدن آشنایید. من فکر میکنم یکی از ویژگیهای مهم سینمای کودک ما در دوران طلاییاش، همین وجوه قصهگویی آن بود که الان کمرنگ شده است و بیشتر به سمت جلوههای بصری و فانتزی رفته است. درواقع تکنولوژی به جای بچهها خیالپردازی میکند درحالیکه قبلاً تخیل، خیالپردازی و تصویرسازی در کودکان با قصهها پرورش پیدا میکرد.
البته نمیتوان در این باره نظر قطعی داد. ما از کجا میدانیم که بچههای امروز خیالپردازی نمیکنند یا نسبت به کودکان دیروز کمتر از تخیل خلاقه بهره میبرند. تکنولوژیهای تصویری لزوماً جلوی تصویرسازیها و خیالپردازیهای کودک را نمیگیرد و چهبسا ممکن است آن را تقویت هم بکند و امکان تازهای در برابر آن قرار دهد. به گمانم متناسب با ریتم پیشرفت تکنولوژی و رسانهها، خلاقیت و درک کودکان هم روند رو به جلویی را پیش میگیرد.
شما به دایره لغات بچههای امروز نسبت به گذشته نگاه کنید که چقدر وسیعتر شده است. با این حال ضعفهایی هم وجود دارد؛ مثلاً فارسی آنها زیاد خوب نیست متاسفانه. درحالیکه نسل ما خیلی تلاش میکرد که فارسی را چه در کلام و چه در نوشتن، درست به بچهها بیاموزد. الان هم من گاهی برخی برنامههای کودک تلویزیون را میبینم که خیلی پشت آن ایده و خلاقیت وجود دارد و نمیتوان یکسر همه را نفی کرد. بسیاری از آنها خوب است تا زمانی که به ورطه ایدئولوژیک میافتند و از جهان و ذهنیت کودکانه خارج میشوند.
به نظر من آن ایدئولوژی را میتوان در مباحث محیطزیست، احترام به طبیعت، نوعدوستی، روابط کودکان با خانواده و هرآنچه برای کودکان قابل فهم و تجربهپذیر است و به آنها مهارت زندگی میآموزد، محدود کرد. وقتی تبدیل به نصیحتهای مستقیم اخلاقی میشود کودک آن را پس میزند. شما به فیلم «آغوش باز» که آقای بهروز شعیبی کرگردانی کرده نگاه کنید که چقدر در آنجا به کودکان امروز مسائل اخلاقی را در درون مناسبات خانوادگی درست و با زبان و درک کودکانه بیان میکند.
البته من یک انتقادی به شیوه تبلیغ این فیلم دارم که قبلاً هم درباره برخی فیلمها شاهد بودیم؛ اینکه تهیهکنندگان برای جلب مخاطب و فروش فیلم، طوری تیزر تبلیغاتی یک فیلم خانوادگی یا ملودرام را تدوین میکنند که مخاطب گمان میکند با یک فیلم کمدی روبهرو است. به نظر من این خیانت به اثر است که یک فیلم اجتماعی و خانوادگی را در قالب یک فیلم کمدی معرفی کنیم. البته فیلم لحظات مفرح و خندهداری هم دارد اما کمدی نیست.
شما یکی از قدیمیترین هنرمندان و مجریان تلویزیونی هستید که فکر میکنم در زمان آقای قطبی که بهتازگی هم درگذشته، وارد تلویزیون شدید. کمی هم از برنامهسازی تلویزیونی کودک در آن زمان بگویید.
بله من از سال ۴۶ در تلویزیون حضور داشتم و مشغول کار شدم. البته یک برنامه بود که بعد کمکم شد هفتهای دو تا سه برنامه. بعد که تلویزیون ثابتپاسال خریداری شد که آنجا هم مجری یک مسابقه بودم و بعد از سال ۵۲ این برنامه کودک به این شکل که در یک چارچوب باشد و بهاصطلاح هویت کودک و نوجوان داشته باشد، طراحی شد که من مجری ثابتش بودم. یعنی هر روز بهجز جمعهها برنامه داشتم. تجربه حضورم در تلویزیون و پیگیری و تماشای برنامههای آن، مرا به این نتیجه رساند که مشکل اصلی تلویزیون ما سیاسی، جناحی و ایدئولوژیک شدن آن است. مثلاً یک سریال ساخته میشود تا تفکر سیاسی یک جناح را بکوبند و هدف دیگر ایجاد سرگرمی و تامین فراغت مردم نیست و برنامهسازیها به سمت یک جور دعوا و مناقشه جناحی و سیاسی رفته و همین موجب دلزدگی مردم و مخاطبان شده است.
اشاره شما به سریال گاندو است؟
بله همان که تهیهکنندهاش گفته بود اگر آقای پزشکیان رئیسجمهور شود، قسمت دومش را میسازم. این نگاه و نگرش در بسیاری از سیاستگذاریها و برنامهسازیهای تلویزیون وجود دارد که آن را به عرصه دعواها و لجبازیهای شخصی، گروهی و جناحی تبدیل کرده و انگار مردم و نیاز آنها به سرگرمی و شادی فراموش شده است.
چندینبار به من پیشنهاد بازی در سریال تلویزیونی داده شد اما وقتی فیلمنامه را میخواندم متوجه میشدم نگاهی یکسویه به قصه در آن وجود دارد و یک تفکر و سلیقه خاص در جامعه را برجسته میکند، نه نگاههای متنوع مردم را. برای همین هنوز همان سریالهای قدیمیتر که تکرار و بازبخش میشود، مخاطب بیشتری دارد چون نگاه سیاسی، ایدئولوژیک و امنیتی که متعلق به تفکر یک جناح مشخص باشد در آن نیست. من خودم چند وقت پیش نشستم و سریال «ترش و شیرین» را از شبکه آیفیلم دیدم و لذت بردم.
به نظرم اگر تلویزیون از این رویکرد دست بردارد و برنامهسازی در آن را به ابزار و وسیلهای برای بیان اهداف و مقاصد جناحی و سیاسی تبدیل نکند، باز هم مردم به پای تماشای برنامههایش مینشینند. تلویزیون باید آیینه تمامنمای همه مردم جامعه باشد، نه بخشی از آنها وگرنه ملیبودن این رسانه معنایی نخواهد داشت. از سوی دیگر با فیلمها و سریالهایی مواجهایم که با انبوهی از خلافکاری، اعتیاد، خشونت، دعوا، فحاشی و لاتبازی همراه است که دیگر مشمئزکننده و دافعهبرانگیز شده است. درحالیکه زمانی سریالهایی مثل «عطر گل یاس» و «آوای فاخته» ساخته میشد که در آن تلاش میشد قصههایی روایت شود که مبتنی بر مهربانی، همدلی و دعوت به انسانیت باشد و دعوای خانوادگی هم اگر در آن وجود داشت، به صلح و آشتی میرسید.
یکی از ماندگارترین صحنههای آن سکانس آشتی دو برادر در سریال «آوای فاخته» با بازی مرحوم داوود رشیدی و اکبر زنجانپور بود که چقدر تاثیرگذار بود و در ذهنها ماندگار شد.
دقیقاً. چقدر این سکانس مخاطب را منقلب کرد و تحتتاثیر قرار داد. سریالی که سرشار از عشق، مهربانی و انساندوستی بود. برای همین من سریالهای آقای حسن فتحی را هم خیلی دوست دارم. سریالهایی که هم عشق، انسانیت و اخلاقی زیستن را در خود دارد و هم از دیالوگپردازی، کلام و ادبیات فاخر و هنرمندانهای برخوردارند.
ما سریالهای درخشانی را از قاب تلویزیون دیدیم که برخی از آنها برای همیشه تماشایی است و تکراری نمیشوند مثل سریال «هزاردستان» مرحوم علی حاتمی که اثری فاخر و ماندگار است که بهترین بازیگران سینمای ایران در آن نقشآفرینی کردهاند، اما حالا اغلب سریالهای امروزی میل و رغبت به تماشای آن را برنمیانگیزد، حتی بازیگران را هم اغلب جز بهدلایل مالی برای بازی در آنها ترغیب نمیکند.
شما بعد از انقلاب کمکار شدید. البته در سالهای ۹۵ تا ۹۷ دوباره چند نقش کوتاه بازی کردید؛ ازجمله در «فروشنده» اصغر فرهادی و حالا دوباره با سریال «در انتهای شب» و فیلم «در آغوش باز» انگار دوباره فعالیت شما در حال پررنگتر شدن است.
خب من بعد از انقلاب یکماه بیشتر در تلویزیون نبودم و اخراج شدم. به هر حال من سمبل دوران قبل از انقلاب تلویزیون بودم و در فضای ابتدای انقلاب تحمل نمیشدم. بعد سیاستها و رویکردهای تلویزیون تغییر کرد و امکان فعالیت برای من وجود نداشت. درواقع در اسفندماه ۵۷ بود که به من زنگ زدند که فعلاً به تلویزیون نیایید تا به شما زنگ بزنیم اما دیگر تماس نگرفتند و عملاً من بیکار شدم.
در سال ۵۸ که آقای کیارستمی فیلم «قضیه شکل اول، شکل دوم» را میساخت، من حضور داشتم. به هر حال آن زمان ما خیلی مشکلات داشتیم و زندگی سخت و تحت فشاری داشتیم. آقای رشیدی هم که در تلویزیون مدیر بود، دیگر بعد از انقلاب به تلویزیون نمیرفت، درواقع در یک وضعیت تعلیق قرار داشت و به او گفتند که تقاضای بازنشستگی کن، اما پولی در کار نبود و کلاً شرایط بدی را تجربه میکردیم که بیان آن از حوصله این مصاحبه خارج است. مثلاً تیتر زدند که داوود رشیدی از تلویزیون پاکسازی شد.
حتی علی حاتمی گفته بود که یکی از مدیران آن زمان گفته، من کاری میکنم که داوود رشیدی به ماشینشویی بیفتد. بگذریم. خلاصه اینکه در شرایط تراژیکی قرار داشتیم تا اینکه کمکم ساخت یکسری فیلمها ساخته شد. سال ۵۸ بود که داوود در فیلمی از پرویز نوری به اسم «طلوع انفجار» بازی کرده بود و بهتدریج از آن دوران دشوار تاریخی عبور کردیم. یکی از گلههای من این است که بسیاری از جوانان ما تاریخ معاصر را خوب نمیشناسند و به قضاوت افراد دست میزنند.
مثلاً یکی از منتقدان در تلویزیون جوری حرف میزند که انگار آقای نصیریان و رشیدی زیرآب فردین را زدهاند که او نتوانست بعد از انقلاب در سینما حضور داشته باشد که برای من حیرتآور بود. امروزه درباره بسیاری از شخصیتهای فرهنگی و هنری و اندیشمندان ما همین هجمهها و فحاشیها وجود دارد و متاسفانه خشم و نفرتی که در ذهن جوانان ما وجود دارد وقتی با عدم شناخت درست از وضعیت تاریخی همراه میشود، موجب شده تا درک درستی از تاریخ و تحولات آن نداشته باشیم و مثلاً شاملو، گلستان، ابتهاج، براهنی، ساعدی و دیگرانی که نقش مؤثری در شکلگیری فرهنگ و هنر این سرزمین داشتند، بهواسطه تفکرات چپی که گفتمان زمانه آنها بود، مورد لعن و نفرین قرار دهند. نهفقط شخصیتهای وطنی که مثلاً به عربها فحش میدهیم بدون اینکه بدانیم هموطنان عرب داریم یا به افغانها فحش میدهیم بدون اینکه انسانیت را فحش بدهیم.
یکسری دم از جهانوطنی میزنند و به بیوطنی افتخار میکنند و یکسری هم از بهزعم وطندوستی به مرز نژادپرستی رسیدهاند. متاسفانه همیشه رفتارهای رادیکال در جامعه ما موجب افراط و تفریط شده و نگذاشته به نقطه تعادل برسیم. بگذریم به هر حال بعد از فرازونشیبهای اوایل انقلاب و تحولاتی که بر زندگی شخصی و حرفهای ما تاثیر گذاشت به هر حال من هم درگیر زندگی شدم و مسئولیت خانواده بر دوشم بود که همین باعث میشد خیلی فرصت حضور کار کردن نداشته باشم.
با این حال دیگر اواخر دهه ۷۰ بود که رفتم رادیو که اشتباه کردم. خیلی تجربه بدی بود. یک مدت کوتاهی در رادیو پیام گویندگی کردم. یک برنامه ضبطی دیگر هم بود که اصلاً از فضا و رویکرد آن خوشم نیامد و رهایش کردم. البته آقای رشیدی همیشه مرا به کار کردن تشویق میکرد و زمانی که در فیلم «دیشب باباتو دیدم آیدا» به کارگردانی آقای رسول صدرعاملی حضور یافتم داوود خیلی خوشحال شد و به من یک سکه هدیه داد.
بعد هم با آقای موساییان در فیلم «وقتی برگشتم» در سال ۹۴ و با اصغر فرهادی در فیلم «فروشنده» در همان سال همکاری داشتم. در سال ۹۷ هم در فیلم «طلا» پرویز شهبازی و در سال ۹۸ هم در فیلم «عروسی مردم» مجید توکلی حضور داشتم. در تمام این سالها آقای رشیدی از من حمایت میکرد. نه فقط در بازیگری که در هر شکلی از کار هنری. اساساً ایشان معتقد بود که انسان در هر شرایطی باید کار کند. جالب اینکه وقتی سریال «در انتهای شب» را کار کردم یک نفر در شبکههای اجتماعی کامنت گذاشت که معلومه آقای رشیدی نمیگذاشت که خانم برومند کار کند که این همه سال نبودند درحالیکه همیشه ایشان مشوق و حامی من برای کار کردن بودند.
این در حالی بود که من بهدلیل مسئولیتی که در خانواده داشتم و بعد از جدایی لیلی از همسرش، این مسئولیت با حضور نوهام سینا بیشتر هم شد و حس میکردم حضور من بیرون از خانه و سرکار ممکن است شیرازه زندگیمان را از هم بپاشاند. ضمن اینکه در سالهای اخیر مراقبت از آقای رشیدی بهدلیل بیماری آلزایمر، شرایط را دشوارتر هم کرده بود. با این حال ایشان همواره و تا لحظه آخر کار میکرد حتی کار صنفی میکرد و رئیس انجمن صنفی بازیگران هم شده بود.
جالب اینکه خود شما در سریال «در انتهای شب» و فیلم «آغوش باز» نقش یک فرد آلزایمری با درجات مختلف را بازی کردید و چقدر سکانسهای بازی شما و پارسا پیروزفر در سریال «در انتهای شب» مورد توجه مخاطب قرار گرفت.
بله خوشبختانه با اقبال مردم مواجه شد، ولی متاسفانه انگار بهدلیل همین واکنش و بهاصطلاح دیده شدن و تکثیر آن در فضای مجازی با حذف و سانسور هم همراه شد. به هر حال من از داوود رشیدی آموختم که همواره و در هر شرایطی باید کار کرد. نهفقط کار بازیگری که اساساً به کار فرهنگی علاقه دارم و از انجام آن لذت میبرم.
بهعنوان یک مادر، زن و زنِ بازیگر فکر میکنید در حال حاضر مهمترین مسئله زنان در سینما چیست؟
خب یک وقت صحبت از تصویر زن در درون فیلم و سریالهاست که این برعهده نویسندگان و فیلمنامهنویسان است که تصویر درستی از مشکلات زنان ترسیم کنند و چهره خوبی از آنها را به نمایش بگذارند. چهره زنانی نه قلدر که قوی، محکم و پیشرو هستند. از سوی دیگر باید فشارها و حاشیهسازیهایی که برای زنان بازیگر ما پیش آمده، کاهش یابد و دولت جدید که نام خود را دولت وفاق گذاشته باید این احترام و اعتماد را به زنان و بهطور کلی به سینما برگرداند.
البته نباید از انصاف هم دور شد که سینمای ما در ترسیم چهره زنانه و مسائل آنها موفق بوده است. فراتر از این با تمام مشکلات و فرازونشیبهایی که وجود داشته شاید از معدود جاهایی که شاهد رشد و پیشرفت بودیم در سینما بود و فیلمهای بسیار خوب و ماندگاری بعد از انقلاب ساخته شد. دستاوردی که میتوان به آن افتخار کرد. حالا چند سالی است که این افتخار مورد بیاحترامی و بیاعتمادی قرار گرفته است. من در 30 سالگی شغلم را که اجرا و گویندگی بود و خیلی هم به آن علاقه داشتم و دارم، از دست دادم و خیلی عمرم تلف شد. دولت اگر دلسوز است و مدعی حمایت از سینماگران و اهل فرهنگ و هنر، نگذارد حسرت کار کردن بر دل آنها بماند.