کاش استثنای غریبپورقاعده شود
اگر بخواهیم به ترسیم ادامه کارنامه کاری و اجرایی بهروز غریبپور که نمیتوان به سادگی از آن گذشت، بپردازیم، یکی از نکاتی که میتوان به آن اشاره کرد برعهده گرفتن مسئولیت ساخت فرهنگسرای بهمن توسط او در دوران حضور غلامحسین کرباسچی در شهرداری تهران است.
اگر بخواهم در مورد بهروز غریبپور بدون بزرگنمایی و تعارفات اغراقآمیز معمول، صحبت کنم باید سبقه تاریخی و بسیار قابل قبول او را مورد اشاره قرار دهم. نخست اینکه حضور بهروز غریبپور بعد از انقلاب در کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، حضوری مثمرثمر بود.
هنگام حضور او در این نهاد، اجراهایی بسیار ارزشمند روی صحنه رفتند و کانون با حضور مخاطبینی متشکل از خانوادهها به همراه کودکانشان، به محفلی بسیار ارزشمند؛ هم به لحاظ محتوایی و هم به لحاظ تفننی، تبدیل شد. در اینجا تفنن نه بهمعنای تقطیع افکار، بلکه هم در مورد بزرگسال و هم در مورد کودکان، به منزله وادار کردن و تهییج به تعقل و به خود آمدن بود.
درواقع اهمیت محتوا و تفنن، همچون دو خط موازی، در کنار یکدیگر جدی گرفته میشد. کاری که میتوان نمونهاش را در آثار صمد بهرنگی مشاهده کرد. اگر بخواهیم به ترسیم ادامه کارنامه کاری و اجرایی بهروز غریبپور که نمیتوان به سادگی از آن گذشت، بپردازیم، یکی از نکاتی که میتوان به آن اشاره کرد برعهده گرفتن مسئولیت ساخت فرهنگسرای بهمن توسط او در دوران حضور غلامحسین کرباسچی در شهرداری تهران است. من بهواسطه شناخت وجب به وجبیام از این مکان، بدون اغراق در مورد آن سخن میگویم.
غریبپور با برنامهریزی درست و دقیق، در جنوبیترین نقطه تهران؛ جایی که بسیاری از خانوادههای ساکن آنجا سالیان سال بود با محرومیت از امکان برخورداری از مکانهای فرهنگی دست به گریبان بودند، کشتارگاهی را به مجموعهای بسیار سطح بالا تبدیل کرد. مجموعهای که نهتنها فرنگیها با رغبت تمام برای اجرای موسیقی و برگزاری ورکشاپ در آن اعلام آمادگی میکردند که سرآمدان موسیقی ایران و در رأسشان زندهیاد استاد محمدرضا شجریان و بسیاری دیگر ازجمله خانواده کامکارها در آن به اجرا پرداختند.
اینگونه بود که ساکنین این منطقه توانستند به راحتترین شکل ممکن از برنامههای فرهنگی ازجمله ورکشاپهای سینمایی، آموزشهای تئاتری و... بهرهمند شوند. ما تمرین نمایش «بینوایان» را بهعنوان اثری که قرار بود در فرهنگسرای بهمن اجرا شود، در مکانی واقع در میدان آزادی با حضور تیمی بزرگ انجام میدادیم و بهروز غریبپور نهتنها مسئولیت بازی در نقوش مختلف را به من سپرده بود که مرا بهعنوان دستیار و مشاور خود نیز انتخاب کرده بود تا بتواند تیم بزرگ حاضر در تمرین این نمایش را به راحتترین شکل ممکن سازماندهی کند و برای آموزشهای لازم به لحاظ فنون بدنسازی، صداپیشگی، سولفژ برای اجرای کارهای آوازی و موسیقایی و... به برنامهریزی بپردازد.
ساخت فرهنگسرای بهمن همزمان با تمرین نمایش «بینوایان» پیش میرفت و من همان نقشی را که در تمرین این نمایش برعهده داشتم در پیشبرد ساخت این مجموعه نیز برعهده گرفتم؛ بهگونهایکه میتوان گفت بهعنوان بازوی بهروز غریبپور در کنار او بودم و لذت بسیار میبردم که یک مجموعه فرهنگی در حال افزوده شدن به مجموعههای فرهنگی ماست. در بخش دیگری از کارنامه غریبپور به خانه هنرمندان ایران میرسیم.
او پادگانی مخروبه با بو و محتوای نظامیگری را به محفلی در نوع خود، در ایران و خاورمیانه، بینظیر و دارای شناسنامه جهانی تبدیل کرد. اینکه از شناسنامه جهانی یاد میکنم به این دلیل است که در سفرهایم به خارج از ایران، این نوع گفتمان را در میان بسیاری از اهالی فرهنگوهنر غرب شاهد بودهام. آیا میتوان به سادگی از مدیریت بهروز غریبپور در خانه هنرمندان گذشت؟ مدیریتی که از صفر تا صد؛ ریشهای و فرهنگی، با ابزاری بسیار قابلقبول، نهتنها برای اهالی هنر که برای مراجعین این مکان مثمرثمر بود.
مراجعینی که به راحتترین شکل در این مکان تردد میکردند و از بهترین امکانات؛ چه گالریها، چه اجراهای تئاتری، چه ورکشاپها، چه آثار موسیقایی و چه نشستهای تفننیای در کافههای طرفین خانه هنرمندان بهره میبردند. پارک خانه هنرمندان به مکانی کاملاً سلامت، به معنای واقعی کلمه تبدیل شده بود. بهگونهایکه خانوادهها در امنیت کامل به این مکان مراجعه و از فضای سبز آن استفاده و اگر به داخل خانه ورود میکردند از بهترینها برخوردار بودند. من مدیریت هفت دوره جشن خانه تئاتر را در این مکان برعهده داشتم و بهجرأت میتوانم بگویم بهترین دورههای این جشن زمانی بود که بهروز غریبپور در خانه هنرمندان حضور داشت.
او چه از جنبههای اجرایی، چه از جنبههای سازماندهی و برنامهریزی کاملاً درک میکرد که چه کاری باید انجام داد. اگر بخواهم صادقانه بگویم، من در زمان حضور او در خانه هنرمندان، هنگام برگزاری ادوار گوناگون جشن خانه تئاتر، با کوچکترین مسئلهای مواجه نشدم درحالیکه در دورههای مدیریتی دیگر با مسائل فراوان مواجه بودم. من بسیار متاسفم که حال و روز فعلی فرهنگسرای بهمن را که در عالیترین شکل ممکن ساخته شد و به بهرهبرداری رسید، امروزه تنها میتوان با کلمه وامصیبتا توصیف کرد. وامصیبتا که فرهنگسرای بهمن را به مکانی تبدیل کردهایم که به جای انجام کارهای فرهنگی در آن به اموری میپردازیم که من از اشاره به آن ابا دارم. ابا دارم چون این امور از نظر من بویی از مسائل فرهنگی نبردهاند. این وضعیتی است که به نظر من در خانه هنرمندان نیز قابل مشاهده است.
از آخرین تجربه حضور من در خانه هنرمندان مدتزمان زیادی نمیگذرد. من بیستم شهریورماه سال جاری مسئولیت برگزاری نکوداشت استاد ارجمندم زندهیاد رکنالدین خسروی را به همراه رونمایی از کتاب «خردمندی دردمندی است» به قلم همسر ایشان سیمین داوودی و فریبا کامران برعهده داشتم و میتوانم بگویم جز همکاریهای محمدرسول صادقی بهعنوان روابطعمومی خانه و عوامل فنی، هر آنچه شنیدم و دیدم به دلیل مسائل مالی، صحبت از نداشتنها و نشدنها بود.
صحبتم را با درود بر بهروز غریبپور به پایان میرسانم. غریبپور مدیر است. غریبپور فرهنگ را میشناسد. غریبپور میداند رابطه هنرمند با محافل فرهنگی و هنری چگونه است. به نظر من، ارزشهای او در این مملکت هنوز به پایان نرسیده است. او کسی نیست که بخواهد عقب بنشیند و در انزوا فرو برود. تنها تأسف من این است که اینگونه مدیریت در محافل فرهنگی ما نادر و استثناست و امیدوارم روزی در این مملکت تبدیل به قاعده شود.