هنرمندی که از هیچ همهچیز میسازد
اوایل سال ۱۳۷۱ بود که برای دیدار دوستی به فرهنگسرای بهمن رفتم؛ فرهنگسرایی که از کشتارگاه شکل یافته بود. برای همچون منی که در کانون حُر رفتوآمد داشتم و گاهی بوی لاشه گاو و گوسفند در فضای اطراف میپیچید، فرهنگسرای بهمن بدون شک یک رستاخیز بود.
یک انقلاب و استحالهای بسیار بزرگ و همان زمان دریافتم که این کار بزرگ به همت استاد بهروز غریبپور انجام یافته است. مردی بینهایت کاریزماتیک در هیبت مدیریت و دوستداشتنی در لباس هنر. و چهها که نکرد در این فرهنگسرا. کنسرت بزرگانی چون محمدرضا شجریان، کریستین داوید، حسین دهلوی و… و نمایش «بینوایان» که ۸ ماه روی صحنه بود.
تصور اینکه کشتارگاهی (بخوانید قتلگاهی) در جنوب شهر به یکی از مهمترین مکانهای فرهنگی کشور بدل شود، واقعاً خارج از تصور بود که به همت و مدیریت استاد بهروز غریبپور در مدتی کوتاه عملی شد. آرزوی دیرینهی من همکاری با ایشان بود. تا اینکه اتفاق نه در ایران که در اوکراین افتاد و اُپرای عاشورا و بعد مولوی و حافظ آفریده شدند. بهروز غریبپور از هیچ، همهچیز میسازد. همتش بلند است.
به آنچه میخواهد میرسد و با دانشی که در سایهی سالها تلاش به دست آورده است، اثری با بهترین کیفیت ارائه میدهد. لیبرتوی (متن) اپراهایی که نوشتهاند و کارگردانی کردهاند، سراسر دانش، آگاهی و ایدههایی مدرن بر پایههای سنت و جهانی هستند. بهروز غریبپور کشتارگاه را به بهشت مبدل کرد و اپرای مردهی ایرانی را زنده و احیاء نمود. به خود میبالم که در کنار استاد در تمام فرازونشیبها بودهام و اگر افتخار داشته باشم، خواهم بود.