موسیقی جدی در بنبست مخاطب
موسیقی جدی در تمام دنیا بهدلیل نوع استفادهاش از این هنر، مخاطب محدود دارد. هیچ کجای دنیا – حتی در وین پایتخت موسیقی جهان- نمیبینیم که جمعیت چندین هزار نفری برای دیدن ارکستر مجلسی یا حتی ارکستر سمفونیک صف بکشند. اخیراً دیدیم که کنسرت اَدِل در کشور آلمان با جمعیت ۸۰ هزار نفری روی صحنه رفت. در همان شهر اگر کنسرت بزرگترین موسیقیدان کلاسیک برگزار شود بهزحمت پنج هزار نفر برای آن جمع میشوند. این خاصیت موسیقی جدی است. این مقایسه را انجام دادم تا تکلیف مخاطب موسیقی جدی و پاپ یا عامیانه در ایران و جهان مشخص شود.
اما آنچه در ایران اتفاق افتاده، مسئلهی دیگری است. اوایل تأسیس رادیو آن جنس موسیقیای که پخش میشد، موسیقی جدی بود اما رفتهرفته با پیشرفت رسانه و تغییرات اجتماعی، نوعی موسیقی پاپ یا عامهپسند از دل همان موسیقی جدی بیرون آمد و نمونهاش صدها ترانهی «گلها»یی شد که بخش اعظمی از خاطرهی جمعی ایرانیان را ساخته است. بعدها موسیقی پاپ با فیلمها و تأسیس تلویزیون و آهنگسازانی شاخص ظهور کرد که ربطی به موسیقی ردیف دستگاهی و موسیقی گلها نداشت و مخاطبش جوانان و عامهی مردم بودند.
در همین سالها جریاناتی هم بودند که برای موسیقی جدی و ایران احساس خطر کردند؛ در رادیو تلویزیون «مرکز حفظ و اشاعه» و در وزارت فرهنگ و هنر جریاناتی مانند فرامرز پایور با جدیت در صدد صیانت از میراث موسیقی برآمدند. این جریانات بسیار موفق بودند و جمع قابل توجهی از مخاطبان را جذب موسیقی جدی ایرانی کردند. گرچه همواره مخاطب موسیقی ایرانی قابل مقایسه با پاپ نبود، اما جمع قابل توجهی از مخاطبان، سالنهای کنسرت را پر میکردند. بهیاد بیاوریم کنسرت راست پنجگاه محمدرضا شجریان، لطفی و فرهنگفر را در حافظیه که چه جمعیت قابل توجهی در سکوت ساز و آواز میشنوند. در آن زمان، نه شجریان و نه لطفی آن شخصیتهای کاریزماتیک دهههای بعد از انقلاب نبودند.
با وقوع انقلاب، ممنوعیت موسیقی و بعدها بازگشت موسیقی سنتی، خیل تشنهی موسیقی برای دیدن کنسرتها سرازیر شدند که با مجاز شدن موسیقی پاپ از اواخر دههی 70 تا اواسط دههی 90 این مخاطب به همان تعادلی رسید که قبل از انقلاب بود. هر موسیقی مخاطب خود را داشت و کموبیش همه از این چینش مخاطب راضی بودند. البته ناگفته نماند در این میان یک فرد مستثنی است؛ محمدرضا شجریان. او درعینحال بهعنوان پرچمدار موسیقی جدی و اصیل ایرانی، یکی از سوپراستارهای ایران بود و تنها فردی بود که میتوانست استادیوم آزادی را هم مملو از مخاطب کند. این اتفاق در موسیقی جدی نه قبل شجریان رخ داد، نه بعد از او.
اما مسئلهای که از اواسط دههی 90 دامنگیر موسیقی جدی ایران شده، ریزش شدید مخاطب است. برای درک این جمله نیاز بود تا تاریخچهای فشرده را در بالا ذکر کنم تا بدانیم از کجابهکجا رسیدیم. از خود پرسیدهایم چرا استادان و گروههای جدی موسیقی در سالهای اخیر کمکار شدهاند؟ چرا استادان تراز اول به روی صحنه نمیروند؟ یا چرا آلبومی به بازار عرضه نمیکنند؟ یک دلیل دارد؛ بحران مخاطب.
همین بحران مخاطب است که چند خوانندهی پرمخاطب موسیقی ایرانی را بهسوی جنس موسیقی عامهپسند سوق داده است و عملاً شدهاند خواننده پاپ. همین بحران مخاطب است که هنرمندان را به اجرای کنسرت نمایش کشانده و کار به جایی رسیده که دیگر موسیقی نیست، بلکه فقط یک «شو» است!
اینکه چرا بحران مخاطب به موسیقی جدی رسیده، جوابهای فراوان دارد. بخشی از موسیقیدانان در دهههای اخیر جذب جریاناتی شدند که تنها تجربههای پژوهشی است، نه حتی کوششی در راستای خوشایند همین اندک مخاطب. بخش اعظمی دلسرد از صحنه و اجرا، تدریس میکنند و بخش کوچکی همان راه خود را ادامه میدهند حتی با مخاطب اندک!
گمان میرود هم هنرمندان، هم مسئولان فرهنگی باید برای این بحران چارهای بیندیشند و نباید اجازه دهند موسیقی جدی ایران مانند شیای ارزشمند در موزه قرار گیرد و هر از چند گاهی علاقهمندی به آن سر بزند. موسیقی جدی هم متعلق به مردم است و باید در دل جامعه جریان داشته باشد.