| کد مطلب: ۱۴۳۴۹

هدایت را چند جور می‌‌توان خواند

بررسی رابطه دووجهی پژوهش‌ و داستان‌نویسی در آثار صادق هدایت

طیف گسترده‌ای از پدربزرگان و مادربزرگان امروزی، کودکان و نوجوانان نسل‌ رادیو، شیرینی طنین مخملی «بچه‌ها! سلام» را در ظهر جمعه، هنوز به خاطر دارند. سلام گرمی که پدر قصه‌گوی آن روزها، فضل‌الله مهتدی یا همان آقای صبحی، به همراه انبوهی از متل‌ها، قصه‌ها و ضرب‌المثل‌ها، روانه خانه ایرانیان می‌کرد. قصه‌هایی از ادبیات کلاسیک ایران مثل مثنوی، ماجراها و داستان‌هایی برآمده از فرهنگ عامیانه، فولکلور و خرده‌فرهنگ‌های ریز و درشت ایرانی.

سیدمهدی‌ ‏یار موسوی

سیدمهدی‌ ‏یار موسوی

خبرنگار فرهنگ

صبحی در اولین جمعه بعد از راه‌اندازی رادیو، در چهار اردیبهشت‌ماه۱۳۱۹، برنامه قصه‌گویی خود را آغاز کرد و تا سال ۱۳۳۹ ـ البته با چند وقفه ـ این برنامه را اجرا کرد. اما صبحی این همه قصه از کجا می‌آورد؟ بخش زیادی از جمع‌آوری این قصه‌ها حاصل تلاش نویسنده مشهور آن سال‌ها، صادق هدایت بود. چهره هدایت امروزه به‌عنوان یکی از داستا‌ن‌نویسان برجسته زبان و ادبیات فارسی به‌حساب می‌رود؛ اما رویه دیگری از زندگی و فعالیّت‌های او تلاش‌هایش در جمع‌آوری و سامان دادن به گنجینه فرهنگ عامیانه فارسی است. هدایت نزدیک به ۲۰سال از زندگی خود را صرف گردآوری و پژوهش در انواع و اقسام روایت‌ها، خرافه‌ها، ضرب‌المثل‌ها، آیین‌ها و رسوم و... مربوط به نقاط مختلف ایران کرد.

هدایت در آن سال‌ها توانسته بود سازوکار گسترده‌ای برای جمع‌آوری فرهنگ عامّه اقوام ایرانی دست و پا کند. به‌طور مثال در دفتر مجله موسیقی، بخشی را برای گردآوری ترانه‌های محلی از سراسر کشوراختصاص داده بود. هم‌چنین فراخوان‌هایی برای همکاری در جمع‌آوری ادبیات عامیانه و فولکلور، به مدارس و مراکز آموزشی داده بود تا بتوانند از خود مردم در این زمینه یاری بگیرند. به قول یکی از اطرافیان او، صادق هدایت آنچه را که از مردم گرفته و آموخته بود، تحت نظمی نو، دوباره به مردم برگرداند. او گنجینه‌ای را از زیر خاک و خُلِ کم دانی‌ها، فراموشی‌ها یا بی‌توجهی‌ها بیرون کشید، به آن روشنی، شفافیت و جلا داد و به مردم ایران هدیه کرد. صادق هدایت را می‌توان اولین کسی دانست که با ادبیات عامیانه فارسی، برخوردی به‌مثابه یک سوژه علمی ـ پژوهشی کرده است. کار جمع‌آوری فرهنگ عامه برای او جدیت خاصی داشت؛ چراکه درون‌مایه این میراث را بخش مهمی از پشتوانه پروژه علمی خود می‌دانست.

هدایت بر این باور بود که: «نیروی مرموزی در ادبیات عامیانه نهفته است که انسان را جذب خود می‌کند و در ساده‌ترین کلمات جالب‌ترین طنزها، کنایه‌ها و قصه‌ها را تعریف می‌کند. شوخی، مزاح، پند و گفتار روزمره عوام، جوهر پرارزشی است که مستلزم بررسی بسیار است.» بنابراین خود او پا در این عرصه نهاد و دست به جمع‌آوری داده‌ها و بررسی، مقایسه و ریشه‌یابی آن‌ها زد. حاصل تلاش‌های او را در آثاری مانند «اوسانه»، «نیرنگستان» و مقالات پرشمار او در مجلات مختلف ایرانی و خارجی، می‌توان مشاهده کرد.

صادق‌خان؛ پژوهشگر نیرنگستان

یکی از مهم‌ترین عناصربنیادین و مواضع پافشاری در منظومه فکری صادق هدایت، مبارزه با خرافه‌پرستی است؛ اما وقتی ازسوی‌دیگر ماجرا می‌نگریم، درمی‌یابیم که بسیاری از مضامین در میان همین باورها و عقاید عامیانه‌ای که او در جمع‌آوری آن همت گمارده بود، مضامینی خرافی و از لحاظ علمی بی‌پایه و اساس است. آن هم علمی به‌شدت آغشته به مبانی پوزیتیویستی که آن روزها در مجامع مختلف، بازارِ گرمی داشت. چگونه می‌توان این دو را با هم جمع کرد؟ پاسخ را خود هدایت در دیباچه «نیرنگستان» که آن را در سال 1312 به چاپ رسانده، داده است.

او به دو نوع از باورها و عقاید عامیانه اشاره می‌کند؛ درحقیقت باید گفت آن عقاید و خرافات را در نظام اندیشگانی خود، به دو دسته تقسیم می‌کند؛ یکی عقاید، باورها و رسم و رسوماتی که برآمده از دل فرهنگ دیرین ایرانی ـ آریایی است و دسته دیگر عقاید و خرافاتی است که به سبب مجاورت با دیگر اقوام، خواه با ستیز و سلطه، خواه به اشکالی دیگر، به فرهنگ آریایی نفوذ می‌کند. چنان که در قسمتی از دیباچه می‌گوید: «می‌توانیم بر حسب اصل و مبدأ، این افکار را به چندین بخش تقسیم کنیم،... آن‌ها را به دو دسته عمده تقسیم می‌کنیم:

1-افکار و اعتقادات بومی که در نتیجه آزمایش روزانه، خانوادگی، مذهبی و انفرادی و یا از جمله یادگارهای خیلی پیشین نژاد هند و ایرانی است که در ایران به‌جا مانده است.

این‌گونه عادات و افکار را می‌توان ایرانی دانست و تحقیق درباره آن قابل‌توجه خواهد بود؛ چه بعضی قسمت‌های آن بی‌اندازه قدیمی و شاید بازمانده یادگارهای دوره ابتدایی بشر و به زمان کوچ خانواده آریایی به فلات ایران مربوط می‌شود؛ مانند اعتقادات و افسانه‌ها راجع به ماه و خورشید، اژدها، صحبت کردن با جانوران، گیاهان و غیره که به‌طور تحقیق مبدأ و اصل آن خیلی قدیمی است.

2-اعتقادات و خرافاتی که از ملل بیگانه مانند سیت‌ها، پارت‌ها، یونانی‌ها، رومیان به‌خصوص ملل سامی مانند کلدانیان، بابلیان، یهودیان و عرب‌ها به ایران سرازیر گردیده یا در نتیجه تحمیل مذهبی به مردم تزریق شده و یا تحریف و دخل و تصرف در آداب بومی که به صورت بیگانه درآورده‌اند... یهودیان به‌واسطه خویشاوندی خون و نژاد با عرب‌ها موقع را غنیمت شمرده کمک بزرگی به شیوع خرافات نمودند. حدیث‌نویس و اخبارنویس و یک دسته خرافات‌تراش دیگر به آن‌ها ملحق شدند و در افواه عوام، افکار پوسیده و خرافات‌انگیز را تبلیغ کردند. ازاین‌قبیل افکار کتاب‌های بی‌شماری در دست هست، که متأسفانه بیشتر آن‌ها به چاپ رسیده و کتابخانه‌های بازار حلبی‌سازها را پر کرده است.»

لذا می‌توان گفت مقصود هدایت از جمع‌آوری این خرافات، شناخت آن‌ها و جداسازی سره از ناسره است؛ صدالبته با ملاک و معیارهایی که خودش تعریف کرده است. طبیعتاً یکی از ملاک‌های او که با مشاهده همین سطور اندک از «نیرنگستان» می‌توان به آن پی برد، ارادتش به ناسیونالیسم نژادی است. بی‌گمان اینکه او خرافات دسته اول را اصیل و خرافات وارد شده دیگر ملل را ناسره می‌داند و فقط پرداختن به خرافات دسته اول را سودمند تلقی می‌کند، برآمده از همین تفکّر است. هم‌چنین می‌توان پی برد که در زمانی که هدایت در حال مطرح کردن این مباحث بوده، هنوز این تفکر جای خود را در میان صاحب‌نظران باز نکرده بوده است که ریشه‌یابی تک‌نژادی عملاً برای خود انسان یا حتی عقاید، باورها و خرافاتش، امکان‌پذیر نیست. اما به هر روی، فارغ از ایده هدایت، چنانکه از این سطور بر می‌آید حاصل تلاش او پیدا شدن حجم بزرگی از آن چیزی است که سال‌های سال، سینه به سینه نقل و در اکثر اوقات با آن معامله  مشتی خرافات بی‌ارزش شده است. اما گویی هدایت آن‌ها را طوری نمایان کرد که به‌عنوان دستماِیه‌ای برای غنی‌سازی هویت ملی، موردتوجه قرار گرفت.

هدایت؛ قصه‌پرداز داش‌آکل

وقتی می‌گوییم نویسنده یا شاعری دوران‌ساز است، یعنی ادعا کرده‌ایم تفاوتی عظیم در نوع نگاهش به یک مقوله، باعث شده تا سیر تغییرات آن حوزه از جهتی، به قبل و بعد او تقسیم شود؛ اما همیشه دوران‌سازها پای بر دوش گذشتگان خود، دوران‌سازی کرده‌اند. بی‌گمان صادق هدایت از آن جهت که نخستین فردی است که ادبیات عامیانه فارسی را یک سوژه قابل پژوهش علمی تلقی کرده، پیش و پس خود را در این حیطه، به دو دوره متفاوت تبدیل کرده است. امّا به‌رغم تفاوتی که زاویه نگاه او به ادبیات عامیانه، نسبت به نگاه  داستان‌نویسان نسل گذشته او به این مقوله دارد، ازآن‌سو شباهت‌هایی نیز قابل مشاهده است که نشان می‌دهد هدایت وام‌دار نویسندگان پیشین یا هم‌عصر خود، افرادی مثل علی‌اکبر دهخدا و سیدمحمدعلی جمال‌زاده است. رویکرد جمال‌زاده و دهخدا به ادبیات عامیانه، در آثارشان، رویکردی آینه‌وار بود، یعنی فرهنگ و ادبیات عامه مخزنی از حکمت تلقی می‌شد که برای نویسنده داستان این امکان را ایجاد می‌کرد تا از آن درونمایه، آیینه‌ای بسازد و داستان را پیش روی مخاطب عام قرار دهد تا خواننده خود و جامعه خود را با تمام عیب و ایرادهایش، البته با زبان خودش، درون آن ببیند.

گرچه آینه هدایت در داستان‌هایش کمی غیرمستقیم تصویر را می‌تاباند، راوی به زبان عامیانه سخن نمی‌گوید و نمی‌توان گفت روی صحبت او مثل داستان‌های جمال‌زاده، مستقیماً با مخاطب عام است؛ امّا به استناد بررسی سه عنصر زبان، زمان و مکان می‌توان گفت همچنان حال و هوای داستان‌، لااقل در برخی داستان کوتاه‌های او، حول محور فرهنگ کوچه و بازار می‌چرخد. برای نمونه نگاهی کوتاه به یکی از آثار او، بر این ادعا صحه می‌گذارد. «داش‌آکل» یکی از داستان‌های مجموعه «سه قطره خون» است که در سال هزار و سیصد و یازده منتشر شد.

هدایت ماجرای لوطی شیرازی تنومند ولی بدسیمایی را روایت می‌کند که اسیر عشقی مردافکن می‌شود و پس از هفت‌سال، تا لحظه مرگش، از آن دم بر نمی‌آورد و بعد مرگش، معشوق او با شنیدن صدای طوطی‌ای که هم‌دم لوطی بوده، از این امر با خبر می‌شود. سامرست موام داستان کوتاه خوب را متنی می‌داند که بتوان قصه آن را سر میز صبحانه تعریف کرد و از شنیدن آن لذت برد.

ماجرای «داش‌آکل» نیز برای هر انسانی، در هر طبقه و قشری از جامعه که باشد، قابل فهم است. مخاطب می‌تواند همین‌قدر موجز و چندخطی، پیرنگ روایت را برای دیگران بدون هیچ پیچیدگی خاصی تعریف کند. این امر نشان از آن دارد که عامه مخاطبان توان برقراری ارتباط با داستان را دارند؛ چراکه داستان دارد درباره آن‌ها و زندگی آن‌ها سخن می‌گوید.

این مشخصه‌ای است که در داستان‌های جدید، یا حتی داستان‌های بعدی خود هدایت نیز کمتر رخ می‌دهد. ازطرف‌دیگر زبان داستان مملو از کنایه، استعاره، متل و ضرب‌المثل‌های زبان عامیانه شیرازی است. همه این ویژگی‌ها باعث می‌شود بتوانیم هدایت داستان‌نویس را با قصه‌نویسان پیشین و هم‌عصر، مقایسه کنیم و به شباهت‌هایی در نوع نگاه و استفاده او از مخزن ادبیات عامیانه، به‌عنوان سکوی مشترک نویسنده و مخاطب برای سخن گفتن، پی ببریم.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی