نفرت از سیاست و قربانی سیاست
ویریا آدینهوند
روزنامهنگار
بهرام بیضایی سالهاست هجرت کرده، ساکن جهانی دیگر شده، اما میگوید هر روز و هر بار یادش میرود که دیگر در تهران نیست، اتاقی برای خودش ساخته که در آن احساس میکند در ایران است. او همچنان مینویسد و چشم به ایران دارد، میگوید امیدش به نسل جوان است؛ نسلی که با همهی کجرویها خودش را دارد زنده نگه میدارد. نسل جوانی که روحش زیر بار خیلی از دوروییها و استبدادهای خانگیشده و خودیشده نمیرود. نسلی که اصلیترین تفاوتش با نسل قبلی اینجاست که تن به توجیه استبداد مسلط نمیدهد. او در «موزاییک استعارهها» از همهی اینها و از خودش و از ایران و ریشههای فرهنگی گفته است که باید بیرونشان کشید و بازخوانیشان کرد.
بهرام بیضایی در دو گفتوگوی مفصل به فاصلهی 20 سال، منظومهی فکریاش را پیشروی بهمن مقصودلو و خوانندهی «موزاییک استعارهها» گشوده است. او از جهانبینیای گفته که در ۱۱ فیلم بلند و ۳ فیلم کوتاه متبلور شده و البته از زن و جایگاهش در این منظومهی فکری صحبت کرده است.
گفتوگویی در تهران و 20 سال بعد گفتوگویی در سانفرانسیسکو، جایی که بیضایی بیش از یکدهه است به آنجا کوچ کرده است؛ کوچ کرده چون طاقت نداشت فرزند سومش هم با درهای بستهای روبهرو شود که به روی او و دو فرزند دیگرش بسته شده بود.
بیضایی در این گفتوگو از ریشههای سینمایش هم پرده برمیدارد، از زاویهاش با ارزشهای مردسالارانه میگوید. او از مطالعاتش در حوزهی فرهنگ باستانی ایران و از اثر عمیق آیین آناهیتا و ارزش زن در فرهنگ ایران باستان و تاثیری که بر او و سینمایش گذاشته، حرف میزند.
در موزاییک استعارهها، سه زن از نقشآفرینیشان در نمایش منظومهی فکری بهرام بیضایی گفتهاند. بهمن مقصودلو در جریان گفتوگو با زنان سینمای ایران به دیدار سهزن شاخص سینمای ایران هم رفته است که هریک بازیگر چند فیلم بهرام بیضایی بودند. مقصودلو مینویسد:«از آنجا که یکی از برجستگیهای سینمای بهرام بیضایی توجه او به شخصیت زن و ارائهی چهرهای کاملاً متفاوت و غیرقراردادی (منظورم قراردادهای سینمای تجاری ایران است) از زن ایرانی (چه اسطورهای، چه تاریخی، چه امروزی) بود در آن گفتوگوها بخشی از پرسشهایم را به رفتار بیضایی در جریان فیلمسازیاش و از چشم بازیگران زنش
اختصاص دادم.»
پروانه معصومی از «رگبار»، «کلاغ» و «غریبه و مه» و نحوهی تعاملش و فاصلهی ذهنی خودش از سینمای بیضایی گفته است. معصومی از اولین دیدارش با بیضایی تا مجادلهای که در آخرین همکاری و دعوایی را که هنگام ساخت «کلاغ» داشتند، بیپرده روایت میکند.
سوسن تسلیمی بازیگری که تبلور جایگاه زن در سینمای بیضایی را در بهترین فیلمهایش بهعهده داشت، در این کتاب از مردمی میگوید که اینروزها در مواجهه با او در خیابانهای استکهلم از علاقهشان به بازی تسلیمی در فیلم «باشو غریبهی کوچک» میگویند. او از نزدیکی دنیایش به دنیای بیضایی میگوید و از اینکه خوب سناریو را میفهمید و کارشان کاملاً با هم جفتوجور بود.
و مژده شمسایی بازیگری که در فیلمهای متأخر او نقشآفرینی کرده است و همراه او و بهعنوان همسرش از ایران کوچ کرده است، در «موزاییک استعارهها» از خود بیضایی گفته است. شمسایی بهعنوان نزدیکترین بازیگر به بیضایی از روزهای آشنایی در 18سالگیاش با این کارگردان تا زندگی در مهاجرت را شرح داده است.
بهمن مقصودلو که این پروژه را سالها با بیضایی پیش برده است، نویسنده در این گفتوگوها سعی کرده نوری بتاباند بر دنیای فیلمسازی بیضایی و همهی حاشیهها و ابهاماتش. اما سوالها محدود به سینما نمیماند و پای دغدغهها و باورهای بیضایی در زمینهی سیاست، جامعه، مذهب و روشنفکری نیز به میان میآید. بیضایی صریح و بیلکنت دربارهی سینما و آدمهایش حرف میزند، دربارهی ادبیات و تجدد، ریاکاری و سانسور و بیزاری عمیقش از سیاست. بیضایی در جایی از این گفتوگو میگوید: «من از سیاست و سیاستمداران و مباحث سیاسی متنفرم. اما نسبت به اطرافم و نسبت به همهچیز عکسالعمل دارم. در جامعه اتفاقاتی میافتد که به آنها عکسالعمل نشان میدهم و دیگران گاهی ازش تعبیر سیاسی میکنند. منِ شاهد فقط چیزهایی را ثبت کردهام که عکسالعملم بودهاند.»
بااینحال این ثبتشدنها برای بیضایی هرگز بیهزینه نبودهاند، او در جریان این گفتوگو از سرنوشت تلخ فیلمهایش، از توقیفها و اکراننشدنها به تفصیل گفته است. بیضایی وقتی به فیلم چریکه تارا میرسد، میگوید: «فکر میکنید برای توقیف چریکهی تارا چه گفتند؟ خیلی جالب است... آقایان گفتند: «ما فهمیدیم داری از جنگ ایران و عراق حرف میزنی و این رودخانه مرز است، اما نفهمیدیم با عراق مخالفی یا با اسلام. مبهم است. به نظر میرسد داری با اسلام مخالفت میکنی!» گفتم: «آقایان، این فیلم ۵۷ ساخته شده و جنگ دو سال بعد از آن شروع شده. چی دارید میگویید؟»... اما دلیل توقیفاش عملاً بهخاطر این بود که بازیگر اصلی فیلم زیبا بود. البته فقط زیبا نبود، جذاب بود و حضور داشت و آنها اصلاً حضورش را نمیخواستند.»
هرقدر که او از سیاست گریزان بود، به نظر خوانش سیاسی بیشتر گریبان فیلمهای او را میگرفت و هربار فیلمهایش قربانی این تعبیرها و بهزعم او، سوءتعبیرها میشد.