این داستان درس اخلاقی ندارد
سبا دادخواه
خبرنگار فرهنگ
«بهشت گربهها»، کتابی است متشکل از ۵ داستان کوتاه از امیل زولا که پرکششترین آنها، همان داستان اول است که اسم کتاب نیز، بر گرفته از این داستان است. «امیل زولا» که خالق آثار شگرفی چون «ژرمینال» بوده است، با همان دیدگاه ناتورالیستی، آثار دیگری نیز خلق کرده که بهشت گربهها یکی از آنهاست. فرارِ گربهای نازپرورده به کوچههای سرد، فلاکتِ کارگران بیکارشده، جستوجوی خوشبختی در کوره آهنگری، باغوحش پاریس، زوال کاخ ورسای، بلبشوی بازار روز، ویرانههای پاریس جنگدیده، شکارچی پرندگان، کیمیاگری نیمهدیوانه، عشقی پاک و وفادارانه به دختری محتضر و... همه آن چیزی است که در این کتاب جای گرفته است. «بهشت گربهها» داستانی است مملو از سرگشتگی و آشفتگیهایی که از زبان یک گربه حکایت میشود. گربهای فراری که از خانهی گرم و نرم خود فرار میکند و به پشتبامها میرود. گمان میکند رستگاری و خوشبختی در همان پشتبامهایی است که همیشه فقط آنها را از پشت شیشهها دیده است؛ اما درنهایت به جستوجو در میان زبالهها برای پیدا کردن هر آنچه قابل خوردن باشد و یک گربه را از گرسنگی نجات دهد، دچار میشود. حال آنکه این آشفتگی، نتیجه فرار از بهشت پرنعمتی است که به خواست خود، ترک کرده بود. در این اوضاع تازه، گربه در حسرت داشتههای پیشین خود است که به دست خود، آنها را پس زده است. گربه این داستان درنهایت از تصمیم خود پشیمان میشود و با آگاهی بر اینکه برگشت به خانه صاحباش برابر با تنبیه، آزار و اذیت فراوان است، اما باز هم به امید جای خواب آرام و غذای آماده، به خود امید میدهد که هر رنجی را تحمل کند و به آرامش پیشین خود برسد. گربهی راوی در پایان داستان میگوید: «خوشبختی واقعی و بهشت، یعنی زندانیبودن و کتکخوردن در اتاقی که در آن گوشت هست.» و با طعنهای تلخ داستان را به اتمام میرساند: «این را میگویم که گربهها بشنوند!» حال آنکه مخاطب داستان، خود را لحظهای به صورت ناخودآگاه، در جایگاه گربهی راوی میگذارد، به بطن زندگی خود میاندیشد و به زندانهایی که در بند آن است و رهایی از آنها را آرزو میکند درحالیکه میداند رهایی از این بندها، برابر با نابودی هر آن چیزی است که در زندگی داشته است و در بند بودن نیز، رنجی عظیم به همراه دارد. گربه فراری، هنگامی که در میان گربههای کوچه قرار میگیرد، گویی وارد جهانی دیگر شده است که باید خود را با تمام زوایای پیدا و پنهان آن تطبیق دهد و به تمام آن دشواریها عادت کند؛ که به سادگی اتفاق نخواهد افتاد. در تمام طول این مسیر، موضوع مبهم و ناپیدا در پسپردههای این داستان کوتاه، عادتی است که منجر به فراموشی هر آن چیزی میشود که در دسترس است. گاهی داشتههای زندگی، چنان نزدیکاند و در زیرپوست روزها جای گرفتهاند که دیگر نمیتوان به سادگی آنها را لمس کرد و دید. اما به محض دور شدن از آنها و رهایی از داشتنها، خود را نشان میدهند. «بهشت گربهها» با پایانی ساده و بسیار قابل پیشبینی، به اتمام میرسد و اثر خود را نیز بهجای میگذارد و سراغ داستانهای دیگر با نامهای «آهنگر»، «بیکاری»، «خاطرات» و «افسانه شنل کوتاه آبی عشق» میرود. امیل زولا با هر داستان، ما را با واقعیت زندگی روزمره، فلاکت فقر و خشونت جنگ و انقلاب، اینجا و آنجا، رقت و لطافت شاعرانه و حتی زنانهای، آشنا میکند. شاید بههمیندلیل گزینش بهترین متن از میان این همه، کار آسانی نیست. قلم زولا تا پایان پنجمین داستان و ترجمه روان و گیرای مژگان حسینی روزبهانی، تا آخرین جملات این داستانها، ما را با خود همراه میکند و از هر داستان، ندایی تازه از درونمان بر میخیزد که فراسوی داستان و واژهها را به ما مینمایاند. همهچیز به پسزمینه ذهن شما بسته است. هر آنچه از داستانها به عمق وجودتان راه پیدا میکند، نشاندهنده آن چیزی است که در انتظارش هستید و به آن میاندیشید. از «بهشت گربهها»، از هر یک از پنج داستانی که در آن میخوانید، همانی را دریافت خواهید کرد که به آن نیازمند هستید. حال آنکه شاید خود نویسنده ادعا کند: «این داستان، درس اخلاقی ندارد!»