| کد مطلب: ۸۷۳۳

واقعیت پنهان‌شده

واقعیت پنهان‌شده

بررسی تحلیلگران از نسبت «جنگ و احزاب»

بررسی تحلیلگران از نسبت «جنگ و احزاب»

در بین رخدادهای تاریخ سیاسی معاصر ایران، بدون شک جنگ هشت‌ساله با عراق جایگاه ویژه‌ای را به خود اختصاص داده و مقطع مهمی محسوب می‌شود؛ مقطعی مهم که هنوز به‌رغم گذشت نزدیک به ۴ دهه، هنوز هم ناگفته‌ها و کمترگفته‌شده‌هایی در آن وجود دارد که مخفی ماندن بخشی از آنها حاصل سیاست است. فصل‌نامه خاطرات سیاسی، شماره ۲۱ خود را به موضوع «جنگ و احزاب» اختصاص داده و در کنار آن، به‌طور ویژه به بررسی زندگی شهید محمد بروجردی، عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پرداخته است. مراسم رونمایی از شماره ۲۱ فصل‌نامه خاطرات سیاسی با سخنرانی محسن آرمین (عضو سابق شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی)، ناخدا هوشنگ صمدی (فرمانده گردان تکاوران بوشهر) و سیدجواد میری (استاد جامعه‌شناسی) برگزار شد و سخنرانان نکاتی را درباره این جلد فصل‌نامه بیان کردند.

گفتار سیاستمدار

بازخوانی یک تجربه از اعتماد نظام به احزاب

Armin Mohsen

محسن آرمین

عضو سابق شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی

برگزاری نشست به مناسبت فصل‌نامه خاطرات سیاسی درباره جنگ و احزاب به گمان من چند ویژگی دارد:

۱. یکی از آنها بی‌سابقه بودن این موضوع در ادبیات مربوط به جنگ است؛ بی‌سابقه از دو جهت: یک - به علل و عوامل سیاسی و ایدئولوژیک، جنگ هم پس از پایان آن، مثل خیلی از امور نامقدس، مقدس شمرده شد و یک حریم قدسی پیدا کرد. وقتی که چیزی حریم قدسی پیدا می‌کند، یک متولی انحصاری هم پیدا می‌کند که دیگران نمی‌توانند به این حوزه ممنوعه وارد شوند و متاسفانه جنگ این‌گونه شد. یعنی شما در حال حاضر اگر بخواهید درباره جنگ یک تحقیقی کنید و یک مطلبی را منتشر کنید، حتماً باید آن مرجع متولی جنگ، این مطلب را تایید کند. دوم - تحقیق و پژوهش درباره جنگ در انحصار یا تحت‌نظر نهادهای رسمی نظامی درآمد. اخیراً شاید شنیده باشید، تاریخ‌پژوه خوش‌فکر ما آقای جعفر شیرعلی‌نیا یک کتابی درباه جنگ نوشته است اما اجازه انتشار نگرفته است. آقای شیرعلی‌نیا که سوابق و آثار روشن و مشخصی دارد و به قول دوستان خودی است اما اثرش اجازه انتشار نمی‌گیرد زیرا حرف‌هایی را می‌زند که آن متولی، آن‌ها را به صلاح نمی‌داند. تحقیقات و پژوهش‌ها در حوزه جنگ حتی اگر با رویکرد آسیب‌شناسانه هم صورت بگیرد باید در چارچوب آن سازمان متولی و زیرنظر آن سازمان به‌صورت محرمانه تلقی شود. در واقع تحقیق و پژوهش درباره جنگ در انحصار نهادهای نظامی است و عرصه عمومی از بررسی آسیب‌شناسانه رخدادهای جنگ در واقع محروم و بلکه نامحرم است. این یکی از ضعف‌های بزرگ ما به شمار می‌رود اما در کشورهای پیشرفته اینطور نیست. در کشورهای پیشرفته اگر اتفاقی می‌افتد، بلافاصله آن موضوع دست‌مایه تحقیقات و پژوهش‌های مختلف قرار می‌گیرد. مؤسسات تحقیقاتی وابسته به بخش خصوصی وجود دارند که با حمایت دولت در این زمینه فعالیت می‌کنند و دولت هم از آنها استقبال کرده و به آنها موضوع تحقیق سفارش می‌دهد و از نتایج تحقیق آنها استفاده می‌کند اما متاسفانه در کشور ما این‌گونه نیست و ما گرفتار چنین مشکلی هستیم. خیلی از اشکالات یا مطرح نمی‌شود یا اگر مطرح شود پاسخی به آن داده نمی‌شود. برای مثال در سال آخر جنگ یک‌دفعه تصمیم گرفته می‌شود ثقل عملیات از جنوب به غرب کشور منتقل شود و جنوب رها می‌شود؛ بلافاصله عراق حمله می‌کند و آن پیشرفت‌های مسلسلی عراق در جنوب آغاز می‌شود و کار به جایی می‌رسد که ما قطعنامه را می‌پذیریم. همان موقع افرادی وجود داشتند که می‌گفتند این یک خطای استراتژیک است که شما جنوب را رها می‌کنید. اما شما هیچ‌وقت در آثار مربوط به جنگ چنین چیزی نمی‌بینید و از آن سخنی نمی‌شنوید. آنقدر این مسئله به صورت یک حریم مقدس درمی‌آید که شما می‌بینید مثلا آقای محسن رضایی وقتی می‌خواهد از ناموفق بودن عملیات حرف بزند، نمی‌گوید شکست عملیات، بلکه می‌گوید «عدم‌الفتح». یعنی اینقدر این حریم‌ها هاله خودش را بر مسئله جنگ حاکم کرده که نمی‌توان درباره آن خیلی کارشناسانه حرف زد.

۲. ویژگی دیگر، مقوله حزب است. در گفتمان سیاسی رسمی متاسفانه حزب و تحزب جایی ندارد، زیاد می‌شنوید که احزاب عامل تفرقه هستند. قبیله‌هایی هستند که دنبال قدرتند و اکثر مشکلات کشور به دعواهای بین احزاب برمی‌گردد. این نگاه در گفتمان سیاسی رسمی یکسری علل و عوامل تاریخی، اجتماعی و سیاسی دارد ولی این نگاه بسیار غلط است. این حرف درست است که در هر مجموعه‌، نهاد و صنفی آدم خوب و بد وجود دارد اما من می‌خواهم این را اضافه کنم که به نظر بنده شریف‌ترین فعالیت اجتماعی و مدنی، فعالیت حزبی و سیاسی است زیرا لازمه فعالیت حزب این است که فرد از سطح منافع شخصی خودش فراتر می‌رود و به منافع جمع می‌اندیشد؛ اصل در فعالیت حزبی این است و اگر نیروهایی به گونه دیگری تحت پوشش این فعالیت عمل می‌کنند، بحث دیگری است. بنابراین فعالیت حزبی شاید از هر فعالیت مدنی دیگری ارزشمندتر باشد، زیرا سطح و حوزه تاثیرگذاری آن بسیار گسترده‌تر از هر فعالیت دیگری است. اما احزاب ظاهراً قرار نیست اینگونه نگاه شوند و بنابراین جنگ هم یکی از این مقولات است که نقش احزاب هیچ‌وقت در آن مطرح نمی‌شود. این رویکرد منفی علل و انگیزه‌های مختلفی دارد که باید به‌صورت جداگانه مورد بررسی قرار بگیرد اما حداقل این را می‌توانم بگویم که این نوع نگاه به مسئله احزاب و تحزب، یکی از موانع توسعه‌یافتگی جامعه و کشور ماست، زیرا در غیاب احزاب، در این نگاه هرچه احزاب به حاشیه بروند فضا برای باندها و مجموعه‌های غیررسمی بازتر می‌شود. البته آنها هم همین کارها را می‌کنند اما مسئولیت هیچ‌یک از اعمال خودشان را نمی‌پذیرند. شاید یکی از دلایل کنار گذاشته شدن احزاب همین است که یک مجموعه‌هایی پشت پرده کارهایی انجام دهند و کسی مسئولیت آن را برعهده نگیرد ولی یک دیوار کوتاهی هم به نام احزاب وجود دارد که همه چیز روی سر آنها خراب شود.

این نگاه در سال‌های اول کمتر بود اما به‌تدریج قوی و قوی‌تر شد و به گمان من الان به‌عنوان نگاه رسمی جا افتاده است. شما الان نقش احزاب را در قوانین کشور می‌دانید، نقش احزاب فقط محدود به گرم کردن فضای انتخاب است، چون اگر واقعاً قدرت توزیع شود، طبیعتاً احزاب هم در این قدرت سهیم هستند و بخشی از مسئولیت‌ها را به عهده دارند و باید پاسخگو باشند ولی وقتی تمام قدرت در نظم سیاسی مستقر تجمیع می‌شود و نهادهای مدنی، حزبی و صنفی هیچ مشارکتی در امور ندارند بنابراین نقش احزاب هم این می‌شود که فقط در ایام انتخابات حضور داشته باشند. این نگاه در حوزه جنگ هم دنبال شد و دو اثر داشت؛ یکی اینکه زمینه هر نوع مشارکت مستقیم و غیرمستقیم به‌خصوص پس از یکی دو سال اول محدود و محدودتر شد و دوم اینکه در تدوین تاریخ جنگ نقش مثبت احزاب به‌صورت سازمان‌یافته و عامدانه متروک واقع شد.

۳. سومین ویژگی این فصلنامه این است که به طرح یکی از برجسته‌ترین چهره‌های جنگ به‌عنوان نماد حضور موفق و نقش احزاب در جنگ پرداخته که مرحوم «محمد بروجردی» است که این هم بی‌سابقه است. شما نگاهی به تمامی مقاله‌ها، نوشته‌ها و سخنرانی‌هایی که درباره محمد بروجردی منتشر و ایراد شده، داشته باشید؛ هیچ اثری از فعالیت سیاسی او نمی‌بینید. فیلم «غریب» که اخیراً پخش شد، مربوط به زندگی بروجردی است. این فیلم را با «ایستاده در غبار» که مربوط به زندگی شهید متوسلیان است مقایسه کنید، یک اختلاف بسیار بارز در این دو فیلم وجود دارد و آن این است که در «ایستاده در غبار» زندگی مرحوم متوسلیان از زمان کودکی شروع می‌شود اما فیلم «غریب» از زمانی شروع می‌شود که محمد بروجردی در کردستان است؛ انگار قبل از آن محمد بروجردی وجود نداشته است. علت چیست؟ علت هیچ چیز غیر از این نیست که مرحوم بروجردی سابقه سیاسی دارد. من مطمئنم که نویسنده سناریوی این فیلم نه اینکه به این بخش بی‌توجه باشد، بلکه نمی‌توانسته است وارد این بخش شود و اگر وارد آن بخش می‌شدند، فیلم مجوز نمی‎گرفت؛ بنابراین ناگزیر بودند از زمانی که وارد جبهه شد را به نمایش بگذارند. محمد به‌عنوان یک مصداق و به‌صورت نمادین بیانگر نقش احزاب در جنگ است.

موضوع احزاب و جنگ به‌صورت مختلف بوده است؛ یا حضور افراد این تشکل‌ها به صروت انفرادی در جبهه بوده یا اینکه احزاب در جنگ از طریق نهادهای رسمی کشور حضور پیدا کردند. مثلا در نهادهای نظامی یا دولتی بودند و یا به‌صورت برنامه‌ریزی‌شده و در قالب همان هویت تشکیلاتی در جنگ سهم داشتند. سازمان مجاهدین انقلاب هم فعالیت‌هایی داشت که اینجا به آن فعالیت‌ها نمی‌پردازیم. اما درباره مشارکت به‌عنوان سازمان در مسئله جنگ که شاید مسئله اصلی در اینجا باشد، باید یک سابقه‌ای را عرض کنم. شهریور 59 که جنگ آغاز شد، واقعاً بچه‌های جبهه خیلی غریب و مظلوم بودند و ما شاهد وضعیت عجیب و غریبی بودیم. ارتش مشغول پاکسازی و تصفیه‌هایی شده بود که خودش جای بحث دارد و آمادگی ورود به این جنگ را نداشت. از طرف دیگر سپاه هم سازمانش شکل نگرفته بود. کشور هم سازمان و آمادگی لازم را نداشت. مجموعه این کمبودها باعث می‌شد که ما به‌عنوان یک سازمان و تشکیلات، بتوانیم وارد شده و یک خلأیی را به سهم خودمان جبران کنیم. من یادم است آن موقع بلافاصله بعد از شروع جنگ، در سازمان کمیته‌ای را تشکیل دادیم تا ببینیم آنجا چه کاری درباره جنگ می‌توانیم انجام دهیم. تحلیل‌مان این بود که این جنگ به زودی تمام نمی‌شود البته فکر نمی‌کردیم که 8 سال طول بکشد. مسئولان کشور درگیر مسائل ریز و درشت بودند و ما در این زمینه برنامه تدوین کردیم. من از طرف این کمیته رفتم تا ببینم وضعیت جبهه‌ها چطور است، یادم می‌آید به دزفول رفتم و وضعیت غریبی را دیدم. بچه‌ها آنجا حتی قطب‌نما نداشتند. در نتیجه این سفرها یک برنامه تدوین شد اما خاطرم نیست آن برنامه چقدر مبنا قرار گرفت.

در کنار جنگ در جنوب، همزمان مسئله کردستان هم مطرح بود. اینجا می‌خواهم از شهید بروجردی حرف بزنم. وقتی از شهید بروجردی حرف می‌زنیم در واقع فقط از یک سردار سپاه و فرمانده موفق جنگ حرف نمی‌زنیم، علاوه بر آن، از عضو شورای مرکزی گروه توحید صف و عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی حرف می‌زنیم؛ از فرمانده‎‌ای حرف می‌زنیم که در کردستان منحصر به عملیات نظامی نبود، بلکه همزمان پروژه‌های فرهنگی و حتی عمرانی را نظارت و پیگیری می‌کرد.

ماجرای رفتن ایشان به کردستان هم این بود که در تهران یکسری مشکلات و اختلافاتی پیدا کرد و تیرماه 58 به کردستان رفت. مرداد به تهران برگشت و در شورای مرکزی سازمان طرح خودش را بیان کرد و موافقت سازمان را گرفت. پیشنهادی که آورد این بود که ما آنجا باید یک برنامه جامعی را دنبال کنیم که از برنامه نظامی تا فرهنگی و عمرانی را شامل می‌شود. براساس پیشنهاد ایشان کمیته‌ای در سازمان تشکیل شد که آقایان محمد سلامتی، محمود یاسینی و حسینی‌نژاد برخی از اعضای آن بودند. طرح تشکیل پیش‌مرگان کرد مسلمان با پیشنهاد مرحوم بروجردی در این کمیته بررسی و تصویب شد. محمد به کردستان رفت و ما هم این طرح را توسط آقای محمد سلامتی که مسئول این کمیته بود در اختیار آقای هاشمی‌رفسنجانی قرار دادیم و ایشان هم با طرح موافقت کرد. معاون شهید چمران هم در وزارت دفاع طرح را دید و تایید کرد. مرحوم موسوی‌اردبیلی هم که رئیس شورایعالی قضایی بود طرح را دید، ابتدا استقبال نکرد اما بعداً استقبال کرد؛ یعنی در مجموع حمایت قوای کشور را برای اجرای این طرح داشتیم و شرط‌مان این بود که حمایت کنند تا کارها با انسجام بیشتر انجام شود. دوستانی که آن سال‌ها را یادشان هست می‌دانند که هیچ‌یک از بخش‌ها با هم هماهنگ نبودند و نیاز بود که یک برنامه‌ و طرحی در دستور قرار بگیرد که انسجام را به آنها بدهد و این اتفاق خوشبختانه افتاد.

محمد به کردستان رفت و سازمان پیش‌مرگان کُرد مسلمان را تشکیل داد. این سازمان از این جهت مهم است که گروه‌های تجزیه‌طلب فضایی را در آنجا ایجاد کرده بودند که واقعاً فضای مردم کردستان نبود و مردم پناه و امکانی نداشتند. این اقدام باعث شد که یک امیدواری در بخش مهم جامعه کردستان ایجاد شود و در فاصله خیلی کم، شاید نزدیک به یکی دو ماه سازمان حدود 500 عضو پیدا کرد. بعد از آن محمد به تهران آمد و خبر تشکیل را به آقای سلامتی داد و گفت ما تجهیزات می‌خواهیم. مشکل ارتش و سپاه هم در آنجا با تشکیل این کمیته و تلاش ویژه محمد بروجردی در کردستان حل شد و این بود که قرار شد از طرف سپاه محمد بروجردی فرمانده سپاه باشد و از آن طرف هم پیشنهاد شد که مرحوم صیاد شیرازی فرمانده ارتش باشد تا این دو نفر مسائل کردستان را با هم هماهنگ کنند و از اختلافات و تفرقه‌هایی که وجود داشت، تا حدود زیادی به این ترتیب با تلاش محمد بروجردی و شهید صیاد شیرازی در کردستان حل شد. اولین عملیات آنها کامیاران بود که البته شکست خورد اما بازتاب مثبتی در کردستان داشت که حس کردند نیرویی در منطقه ایجاد شده که عمل می‌کند و همین موضوع باعث تحول در مردم شد، به‌طوری‌که حدود 4 ماه بعد از عملیات کامیاران، پیروزی‌های مکرر در کردستان به‌وجود آمد؛ به‌طوری‌که در 8 ماه نخست، بحران کردستان کاملاً فروکش کرد، طرح‌های فرهنگی و سازندگی آغاز شد و بین دولت و سپاه و ارتش انسجام ایجاد شد.

این تجربه‌ای که ما در کردستان داشتیم، یک نمونه ایده‌آل و موفق از اعتماد یک نظام به یک مجموعه سیاسی و مشارکت دادن آن در حل یک مسئله ملی است. تصور کنید اگر همین نگاه فارغ از انحصارطلبی‌ها و قدرت‌مداری‌ها در سطح حاکمیت و جامعه تعمیم پیدا می‌کرد و برای حل مسائل مختلف کشور از احزاب و نهادهای مدنی کمک گرفته می‌شد و انحصارطلبی وجود نداشت، الان بسیاری از مشکلات وجود نداشت. مشکل اصلی این است که توزیع قدرت صورت نمی‌گیرد و بخش‌های مختلف جامعه در حل مشکلات کشور سهیم نمی‌شوند.

گفتار نظامی

دردهایی از جنگ که نمی‌توان گفت

samadi hooshang

ناخدا هوشنگ صمدی

فرمانده گردان تکاوران بوشهر

حرفی که می‌خواهم بزنم در ارتباط با جنگ است، در داخل سیاست جایی برای گفتن ندارم، سیاست را بلدم اما به خودم اجازه صحبت در کاری که به من مربوط نیست را نمی‌دهم. در تمام این مدت سعی می‌کنم عملیات یا کاری که خودمان انجام دادیم را بیان کنم.
برای بحث در این حوزه باید به روزهای قبل از 22 بهمن 57 و 21 بهمن که اعلام همبستگی ارتش با ملت بود، رجوع کرد. من آن زمانی که انقلابیون اعتراضات‌شان بالا گرفت، فرمانده گردان تکاوران در بوشهر بودم. شهربانی آن زمان که قادر به کنترل اعتراضات نبودند، از نیروی دریایی کمک خواستند که شورای تامین استان بخواهد که تکاوران برای کمک بیایند. فرمانده ما امیر دریادار شیرازی‌فر بود که با اتفاق هم به جلسه تامین استان رفتم و دریادار شیرازی‌فر گفت وظیفه ما چیز دیگری است و حفظ منافع ملی کشور در خلیج‌فارس برعهده ماست اما این حرف در گوش مسئولین قابل پذیرش نبود و گفتند باید بیایید. شرط گذاشتند که تکاور به شهربانی می‌آید اما حکم نیروی احتیاط را دارد که اگر شهربانی قادر نبود وارد عمل شود و این موضوع مورد قبول قرار گرفت. صبح اول وقت به من از دفتر فرماندهی زنگ زدند و گفتند تلگراف دارید. تلگراف را خواندم و در آن نوشته بود که «دستور فرمایید پرسنلی که برای کنترل اغتشاشات اعزام می‌شوند، هیچ‌گونه فشنگ جنگی همراه نداشته باشند.» این موضوع را به‌خاطر این می‌گویم که بگویم ارتش برای کشور ایران است، الان هم می‌گویم: «سرباز مسلمان ایرانی‌ام، آموخته‌ام با دشمن بجنگم، برای وطنم و هموطنم. اگر روزی دشمن به کشور چپ نگاه کند با همین سن سال لباسم آماده است و همان کاری را می‌کنم که سال 59 کردم.»
سال ۵۹ قبل از شروع جنگ من بازنشسته شده بودم و منتظر بودم نفر بعدی وارد شود و واحد را تحویل دهم. ۳۱ شهریور جنگ شروع شد و ماموریت دفاع از خرمشهر به ما ابلاغ شد. البته این را باید بگویم که پیش از حمله عراق به ایران در ۳۱ شهریور با توجه به تجربه‌ قبلی، ما می‌دانستیم که جنگی در پیش خواهد بود و دشمن ما هم عراق خواهد بود. ما در سال ۴۸ شش ماه در مرز مهران در سنگر خوابیدیم و هر لحظه ممکن بود جنگ شود اما عراق جرأت حمله را نداشت. شاید خیلی‌ها حمله عراق در سال ۵۲ را نشنیده باشند، در این سال عراق ساعت ۴ و نیم صبح به ایران حمله کرد. اما چه شد؟ ارتش فقط با لشکر ۹۲ جلوی آن ایستاد و ساعت ۱۰ صبح نزدیک‌های بغداد رسید و عراق به سازمان ملل شکایت کرد که ایران در حال تصرف عراق است اما هیچ‌کس سروصدای آن را نشنید. اوایل خرداد ۵۸ غائله عرب پیش آمد. نخست‌وزیر دولت موقت آقای بازرگان آمد برای شرکت نفتی‌ها حرف بزند، اجازه ندادند حرف بزند. مدنی استاندار خوزستان بود، دستور داد یک دسته تکاور به خرمشهر بیاید. ستوان بای، برای کمک به شهربانی آمد و در نهایت دستور خلع سلاح صادر شد اما خلق عرب گفتند خلع سلاح نمی‌شویم. جهان‌آرا را گروگان گرفتند، ستوان بای آمد و در یک شب پرونده را بستند و غائله عرب رفت.
31 شهریور ارتش با چه وضعیتی وارد جبهه می‌شود؟ شما حتما درباره تصفیه ارتش پس از انقلاب شنیده‌اید. در انقلاب هرم ارتش شکسته شد و 13هزار افسر ارشد ارتش را تصفیه کردند. مدیریت‌های فوقانی رفتند و برای ما رده‌میانی ماندند. شما حساب کنید 13 هزار ارتشی ارشد رفته است، بخشنامه برای ارتش از سوی سیاسیون صادر شده است، سیاسیونی که نمی‌دانند وظیفه ارتش چیست. بخشنامه اول این بود که خدمت سربازی از دو سال به یک‌سال کاهش یابد. من از بوشهر به تهران منتقل شده بودم گفتند باید به سیرجان بروی، به این شهر که رفتم دیدم سربازها پلاک‌کارد دست‌شان گرفته‌اند که «رهبر ما امام است، خدمت ما تمام است». دوم شهریور 59 تیپ 2 لشکر زرهی اهواز به فرمانده لشکر گزارش داده و استعداد پرسنلی و سلاحش را نوشته است. من ضرب و تقسیم کردم، توان رزمی این تیپ 38 درصد است. با 38 درصد یگان رزمی قابلیت رزم نیست. ممکن است برود اما عمودی برود افقی برمی‌گردد. ارتش وقتی 31 شهریور وارد جنگ شد آن سازمان قبل نبود اما یک چیز مهم داشت که آن هم پشتیبانی ملت ایران بود.
ما ۳۴ روز در خرمشهر مقاومت کردیم و در این مدت۱۰۳ شهید دادیم؛ شهید از چه واحدی؟ واحدی که سه شعار دارد: «تا آخرین نفس، تا آخرین فشنگ، تا آخرین قطره خون، آمده‌ایم بکشیم نه کشته شویم.» خودم ۹۰۰نفر نیرو داشتم و حدود ۵۰۰ الی ۶۰۰ نفر هم نیروی مردمی بودند اما در این مدت ۳۴ روز حتی یکبار آشپزخانه صحرایی من روشن نشد. من فقط فکر این بودم چطور دشمن را می‌توان از خرمشهر بیرون کرد، وقت پشتیبانی نداشتم. ارتش چگونه مقاومت کرد؟ اول با پشتیبانی ملت بود. چرا این ارتش توانست کاری کند که در روز هفتم عراق پیشنهاد مذاکره دهد؟ خیلی از دردهایی که ما در زمان اول جنگ داشتیم را نمی‌توان گفت، انواع حرف‌ها شنیده شده است اما من خیلی از آنها را قبول ندارم البته این را هم بگویم، من هیچ‌وقت در خرمشهر تا روز آخر کسری مهمات نداشتم و اگر یک‌سال هم در خرمشهر می‌جنگیدم مهمات داشتم.

گفتار جامعه شناس

جامعه کلنگی و احزاب

javad miri

سیدجواد میری

جامعه‌شناس

همه شما حتما با لئو تولستوی و کتابش که در ایران با عنوان «جنگ و صلح» ترجمه شده است، آشنا هستید. جالب است که بدانید نام اصلی این کتاب قبل از آنکه در زمان بلشویک‎ها تجدید چاپ شود؛ جنگ و صلح نبوده‎است، بلکه «جنگ و جامعه» بوده است. در بخش‎های اول کتاب، تمام تلاش نویسنده آن است که نشان دهد جنگ چه تاثیری بر جامعه انسانی دارد؛ نهادها و خانواده را چگونه نابود می‎کند، سازوکار نظام ارزشی جامعه را چگونه از هم می‎گسلد و چه تبعاتی برای یک یا دو قرن در یک جامعه دارد. درباره جامعه ما و جنگ 8ساله‎ای که اتفاق افتاد، به نظر من جامعه ما هنوز آمادگی اندیشیدن به جنگ به عنوان یک مسئله جامعه‌شناختی ندارد. در باب جنگ حرف، صحبت و فیلم را می‎بینیم اما در این بازتعریف‎ها از جنگ بسیاری از ناگفته‌ها هنوز ناگفته مانده‎است و به قول میشل فوکو وقتی می‎خواهیم یک متن را بخوانیم زیاد به گفته‎ها توجه نکنیم؛ زیرا گاهی آن ناگفته‎ها بسیار مهمتر از گفته‌ها و گفتارها در باب آن موضوع است. از جمله نمونه دیگر وقتی به کتاب‌های درسی تا دهه هفتاد نگاه می‌کنید لحظه ورود آیت‌الله خمینی به ایران افراد بسیاری دور او هستند اما وقتی به دوران اکنون می‌رسیم در همان عکس بسیاری از افراد حذف شده‎اند. همین ناگفته‎ها و حذف‌شده‎ها در باب جامعه ما این را می‎گوید که وقتی انقلاب رخ داد تمامی احزاب و گروه‎ها به نوعی آمادگی آن را داشتند تغییر و تحول بزرگی را در جامعه ایران شکل دهند که منجر به آزادی، عدالت و توحید شود (البته توحید نه به معنای اینکه خداوند یکی است. بلکه منظور جامعه‌ای باشد که در آن وحدت نوع بشر باشد و تبعیض در آن نباشد.) اما هر چقدر به اکنون نزدیک‎تر می‎شویم، می‎بینیم جغرافیای حرف تغییر کرده ‎است و جنگ یکی از تاثیراتی که بر جامعه دارد این است که گفتمانی را حاکم می‎کند که در دال اصلی آن، دیالوگ و گفت‌وگو و اینکه بسیاری از نگاه‌ها و دیدگاه‌ها در سیاست‎گذاری‎های کشور باشد؛ به حاشیه می‌رود. حال اینکه آیا جامعه ما امروز امکان این را دارد درباره جنگ بیاندیشد؟ سوال قابل تأملی است. آیا جامعه و سیاستگذاران ما قوه هاضمه و این توانایی را دارند که در باب جنگ بیاندیشند؟ اینکه چه عواملی باعث شد جنگ رخ دهد؟ چه عواملی باعث طولانی شدن جنگ شد و اینکه چه عواملی باعث شد گفتمان اصلی انقلاب که بخشی از آن به تاسیس نظام منجر شد، به حاشیه رود؟ نظام ما ابعاد و ایده‎آل‎ها و آرمان‎هایی را مدنظر و سرلوحه خود قرار داد که بسیاری در جامعه ما احساس ازخودبیگانگی بکند. به دلیل سیطره این رویکرد و این نگاه جامعه ما و حتی دانشگاه‎های ما هنوز آمادگی مواجهه با جنگ را ندارند. حتی دانشگاه ما امروز به انحاء گوناگون وقتی می‌خواهد در باب جنگ حرف بزنیم؛ هنوز به آن پختگی نرسیده که جنگ را صرفاً به چشم دردسر(trouble) نبیند و آن را به مثابه یک مسئله(problem) ببیند و به آن بیاندیشد و وقتی اندیشید بتواند از این اندیشه برای پیشبرد و ارتقا و بسط جامعه استفاده کند. همچنین یکی از بزرگترین مؤلفه‌هایی که تمایز بین جوامع پیشامدرن و مدرن به بیان امیل دورکیم ایجاد می‌کند، این است که در گذشته مثلاً ما تعریف می‌کنیم که ابوعلی‌سینا پزشک، فیلسوف و... بوده است اما در گذر زمان هر چقدر جوامع پیچیده‌تر می‌شود؛ تقسیم کار رخ می‎دهد و همین چند موهبت دارد؛ در این جامعه ظرفیت بازتولید یک پروسه و مجموعه مهارت‎های افراد یک جامعه افزایش می‎یابد. دومین اتفاقی که با تقسیم کار می‎افتد ایجاد همبستگی بین انسان‎هایی می‌شود که در آن مشاغل مشترک هستند اما دورکیم پس از آن به موضوع مهمی اشاره می‌کند. البته کارکرد اصلی تقسیم کار فراتر از منافع و سود اقتصادی است. در این فرایند نظم اجتماعی و نظم اخلاقی شکل می‎گیرد. تعهد و تخصص دو چیز جدا از هم نیستند. حال اگر حزب را به‌عنوان یک مسئولیت اجتماعی ببینیم و کسانی‌که در حوزه امر سیاسی متخصص بشوند، تعهد داشته و تلاش کنند مسئولیت‎های جامعه را به نوعی در مرامنامه حزب خود قرار دهند؛ یقیناً جامعه‌ای که در آن احزاب گوناگونی قرار داشته باشد که بتواند براساس مرامنامه مشخص و تشکلی مشخص و تابلودار حرکت کند؛ احساس همبستگی و احساس مسئولیت جمعی زائیده خواهد شد. در جوامعی مثل جامعه ما تصور می‎شود که در تشکیلات قدرتی زائیده می‎شود که در برابر امر سیاسی است و برای آن اشکال ایجاد می‌کند. همین هم موجب می‌شود با وجود عقبه تمدنی کشور فیلسوفان و جامعه‌شناسان به جامعه ما و جامعه‎های شبیه ما جامعه کلنگی بگویند؛ یعنی جامعه‌ای که براساس فوران یک حس جمعی شکل گرفته است اما قادر نیست که خود را از منظر نهادی بازسازی یا شکل‌دهی کند. نکته جالب این است که از زمان اوزون حسن تا پهلوی (که در کتابی تحت موضوع تاریخ دیپلماسی بررسی شده است) هر زمان که قدرت یا شاه با کسی اختلافی پیدا می‌کرد اول کاری که می‌کرد منصب سیاسی را از او می‌گرفت. بعد تمام ثروت و دارایی او را می‌گرفت و همه اقوام او را از دم تیغ می‎گذراند. همین باعث می‎شد که در چنین جامعه‎ای هیچ‌وقت میراث سیاسی شکل نگیرد. حزب و احزاب هنرمندان عرصه امر سیاسی هستند و ما نیازمند افرادی هستیم که بتوانند مسئولیت‎های سیاسی خودشان را در قبال جامعه و ارتقای امر جمعی ایرانیان متحول کنند؛ البته اگر ما به این سمت حرکت کنیم و نه فقط در انتخابات بلکه جامعه در همه موارد مشارکت داشته باشد و فاعلیت خود را بتواند به‌منصه ظهور برساند. اگر به این سمت حرکت کنیم نه دشمنان داخلی و نه خارجی هیچ طمعی نمی‌توانند بر کشور داشته باشند. زیرا جامعه متشکل و با احساس همبستگی، کشور را برای خود می‌داند و حس یأس و سرشکستگی ندارد.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی